eitaa logo
بیت الزهرا (س) دهنودشت
691 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
322 فایل
رسانه ای متشکل از مطالب متنوع و مفید و همچنین اطلاع رسانی و پخش زنده مراسمات بیت الزهرا سلام الله علیها روستای دهنودشت سبزدشت ارتباط با ادمین کانال: @alireza625
مشاهده در ایتا
دانلود
غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۹۳ ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند این است حریف ای دل تا باد نپیمایی مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی ای درد توام درمان در بستر ناکامی و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی زین دایره مینا خونین جگرم می ده تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی @beitozahra
غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۹۴ ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی هر جا که روی زود پشیمان به درآیی هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش آدم صفت از روضه رضوان به درآیی شاید که به آبی فلکت دست نگیرد گر تشنه لب از چشمه حیوان به درآیی جان می‌دهم از حسرت دیدار تو چون صبح باشد که چو خورشید درخشان به درآیی چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد وقت است که همچون مه تابان به درآیی بر رهگذرت بسته‌ام از دیده دو صد جوی تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو بازآید و از کلبه احزان به درآیی @beitozahra
غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۹۵ می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جویی این گفت سحرگه گل بلبل تو چه می‌گویی مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را لب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بویی شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد ای شاخ گل رعنا از بهر که می‌رویی امروز که بازارت پرجوش خریدار است دریاب و بنه گنجی از مایه نیکویی چون شمع نکورویی در رهگذر باد است طرف هنری بربند از شمع نکورویی آن طره که هر جعدش صد نافه چین ارزد خوش بودی اگر بودی بوییش ز خوش خویی هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد بلبل به نواسازی حافظ به غزل گویی @beitozahra
قطعات، قطعه شمارهٔ ۱ تو نیک و بد خود هم از خود بپرس چرا بایدت دیگری محتسب و من یتق الله یجعل له و یرزقه من حیث لا یحتسب @beitozahra
قطعات، قطعه شمارهٔ ۲ سرای مدرسه و بحث علم و طاق و رواق چه سود چون دل دانا و چشم بینا نیست سرای قاضی یزد ارچه منبع فضل است خلاف نیست که علم نظر در آنجا نیست @beitozahra
قطعات، قطعه شمارهٔ ۳ آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه که در این مزرعه جز دانهٔ خیرات نکشت ناف هفته بد و از ماه صفر کاف و الف که به گلشن شد و این گلخن پر دود بهشت آنکه میلش سوی حق‌بینی و حق‌گویی بود سال تاریخ وفاتش طلب از میل بهشت @beitozahra
قطعات، قطعه شمارهٔ ۴ بهاء الحق و الدین طاب مثواه امام سنت و شیخ جماعت چو می‌رفت از جهان این بیت می‌خواند بر اهل فضل و ارباب براعت به طاعت قرب ایزد می‌توان یافت قدم در نه گرت هست استطاعت بدین دستور تاریخ وفاتش برون آر از حروف قرب طاعت @beitozahra
قطعات، قطعه شمارهٔ ۵ قوت شاعرهٔ من سحر از فرط ملال متنفر شده از بنده گریزان میرفت نقش خوارزم و خیال لب جیحون می‌بست با هزاران گله از ملک سلیمان می‌رفت می‌شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت من همی‌دیدم و از کالبدم جان می‌رفت چون همی‌گفتمش ای مونس دیرینهٔ من سخت می‌گفت و دل‌آزرده و گریان می‌رفت گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من کان شکر لهجهٔ خوشخوان خوش الحان می‌رفت لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت زانکه کار از نظر رحمت سلطان می‌رفت پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان چه کند سوخته از غایت حرمان می‌رفت @beitozahra
قطعات، قطعه شمارهٔ ۶ رحمان لایموت چو آن پادشاه را دید آن چنان کز او عمل الخیر لایفوت جانش غریق رحمت خود کرد تا بود تاریخ این معامله رحمان لایموت @beitozahra
قطعات، قطعه شمارهٔ ۷ به عهد سلطنت شاه شیخ ابواسحاق به پنج شخص عجب ملک فارس بود آباد نخست پادشهی همچو او ولایت بخش که جان خویش بپرورد و داد عیش بداد دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین که قاضی‌ای به از او آسمان ندارد یاد دگر بقیهٔ ابدال شیخ امین الدین که یمن همت او کارهای بسته گشاد دگر شهنشه دانش عضد که در تصنیف بنای کار مواقف به نام شاه نهاد دگر کریم چو حاجی قوام دریادل که نام نیک ببرد از جهان به بخشش و داد نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند خدای عز و جل جمله را بیامرزاد @beitozahra
قطعات، قطعه شمارهٔ ۸ خسروا گوی فلک در خم چوگان توشد ساحت کون ومکان عرصهٔ میدان تو باد زلف خاتون ظفر شیفتهٔ پرچم توست دیدهٔ فتح ابد عاشق جولان تو باد ای که انشاء عطارد صفت شوکت توست عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد طیرهٔ جلوهٔ طوبی قد چون سرو تو شد غیرت خلد برین ساحت ایوان تو باد نه به تنها حیوانات و نباتات و جماد هر چه در عالم امر است به فرمان تو باد @beitozahra
قطعات، قطعه شمارهٔ ۹ دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد ذروهٔ کاخ رتبتت راست ز فرط ارتفاع راهروان وهم را راه هزار ساله باد ای مه برج منزلت چشم و چراغ عالمی بادهٔ صاف دایمت در قدح و پیاله باد چون به هوای مدحتت زهره شود ترانه‌ساز حاسدت از سماع آن محروم آه و ناله باد نه طبق سپهر و آن قرصهٔ ماه و خور که هست بر لب خوان قسمتت سهلترین نواله باد دختر فکر بکر من محرم مدحت تو شد مهر چنان عروس را هم به کفت حواله باد @beitozahra