eitaa logo
💚بنات المهدی💚
313 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
44 فایل
چونان طبیبِ دوّار،آنقدردنبالشان میدویم وقربان صدقه شان میرویم،تا به غیرتِ توبرنخورد که نگویی کسی نبود ناموس مرا،از کفِ خیابانهای شهر،جمع کند مولای مهربان!غیرتِ محض! ما ناموس توایم.سپاه توایم.ما را در این جهاد بپذیر.. ارتباط با ما : @benatalmahdi1
مشاهده در ایتا
دانلود
💚بنات المهدی💚
#انسان_شناسی ۱۰۱ #شهید_مطهری #استاد_شجاعی 📌اینکه فکر می‌کنیم جایی به نام جهنم وجود دارد که؛ زب
انسان شناسی ۱٠۲.mp3
11.09M
۱۰۲ - اینکه هر فقدان و نداشتنی، - هر شکست و از دست دادنی، - هر ضربه و تخریب و تحقیری، جان به لبت می‌کند و می‌تواند مدتی تو را از روند طبیعی، شاد و آرام زندگی جدا کند، یعنی: ↓ ✘ تو هنوز اهلِ دنیایی! ✘ هنوز به اینجا بندی! ✘هنوز یادت نیامده اهل کجایی! 💥هنوز با خانه‌ی ابدی‌ات اُنس نداری و اگر ناگاه بدان متولد شوی، دچار دردسر خواهی شد. ▪️ حالا با این اوضاع، چه کنم؟ 💚 🇮🇷 @amerinepardis 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمایت استاد عزیز حجةالاسلام از دکتر سعید جلیلی در انتخابات ریاست جمهوری؛ من به ایشون رای میدهم. و ایشان را تبلیغ می کنم‌ 💚 💚 🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
💚بنات المهدی💚
🌿﷽🌿 💐هجدهم فروردین بود که ساعت ده شب رسیدیم اهواز. حاج آقای صباغیان گفته بود که حمید خادم معراج الشهدا باشد و من به کمک خادمان پادگان شهید مسعودیان بروم. حمید من را تا پادگان رساند، هماهنگی ها را انجام داد و بعد هم رفت سمت معراج الشهدا. 🌷 این چند روز تقریبا با هم در تماس بودیم ولی همدیگر را ندیدیم، روز سوم ساعت یازده شب بود که تماس گرفت و گفت: «الآن هویزه هستیم، توی راه برگشت به سمت معراج، به سر میام ببینمت». از خوشحالی پر در آورده بودم، فلاکس چای تازه دم را برداشتم و چند متر جلوتر از درب حسینیه حضرت زهرا(س) که اتاق خادم ها کنارش بود روی جدولها منتظر شدم تا بیاید. اردوگاه شهید مسعودیان فضای عجیبی داشت، هر سوله مختص یک استان که زمان جنگ از این سوله ها به عنوان محل مداوا و غسالخانه استفاده می کردند. خدا می داند چند رزمنده در همین اردوگاه لحظات سخت جراحت را تحمل کرده و بعد هم به شهادت رسیده بودند. روبروی محوطه اردوگاه یک تپه بلند دیده می شد که پرچم های سبز رنگ زیادی از آن بالا خودنمایی می کرد . 🌺دلتنگی هایم موج چشم های حمید را کم داشت، دوست داشتم زودتر بیاید بنشیند و بنشینم و فقط حمید صحبت کند، بعد از خستگی های این چند روز دیدن حمید می توانست مرا به آرامش برساند. ساعت از یک نصفه شب هم گذشته بود، پیش خودم گفتم لابد مثل سری قبل که قرار بود بیاید ولی کار پیش آمد امشب هم نتوانسته بیاید. فلاکس چای را برداشتم و سمت اتاق راه افتادم، چند قدمی برنداشته بودم که صدای کشیده شدن دمپایی روی آسفالت توجهم را جلب کرد، بی آنکه برگردم يقين کردم حمید است. وقت هایی که خسته بود همین شکلی دمپایی هایش را روی آسفالت می کشید و راه می رفت. وقتی برگشتم حمید را دیدم، با همان لباس قشنگ خادمی، کلاه سبز مدل عماد مغنیه، شلوار شش جیب، چهره ای خسته ولی لبی خندان و چهره ای متبسم. به حدی از وجود حمید انرژی گرفته بودم که دوست داشتم کل اردوگاه را با پای پیاده قدم به قدم تا صبح دور بزنیم. آن شب یک ساعتی پیش هم بودیم و کلی صحبت کردیم، سری بعد من برای دیدن حميد به معراج الشهدا رفتم. 🌸 به حدی سرگرم کارهایش بود که متوجه حضور من نشد، موقعی که لباس خادمی به تن داشت فقط و فقط به خادمی و خدمت به زائران شهدا فکر می کرد. حیاط معراج الشهدا منتظر بودم شاید حمید بین کارهایش چند دقیقه ای وقت خالی پیدا کند که بلندگوی معراج اعلام کرد یکی از همسران شهدا چند دقیقه ای می خواهد صحبت کند. همان موقع حمید من را دید ولی بلافاصله غیبش زد، بعد از مراسم که نیم ساعتی با هم بودیم علت غیب شدنش را جویا شدم گفت: «نمی خواستم جایی که به همسر شهید دلشکسته حضور داره ما کنار هم باشیم!» 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 💚 💚 🇮🇷 @amerinepardis 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 ▫️السَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ الله... ☀️سلام بر تو ای مولایی که خداوند تو را سرپرست جهان و جهانیان قرار داده. سلام بر تو و بر روزی که تمام خلق زیر پرچم ولایتت جمع خواهند شد. 📙 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها، ص578. 🥀┄┅═✧❁✧═┅┄🥀 🥀تو تمام هستی مایی امید و پناه و مامن و آقای مایی تو یادمان داده‌ای که با یادت از هیچ چیز نهراسیم و در پناهت هرگز ناامید نشویم تو یادمان داده ای در اوج اضطراب و اضطرار، به پشتوانه‌ی نام زیبایت آرام شویم 💚 💚 🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ✨ ❖◈ *هر روز یک صفـحـ📖ـه*◈❖       ✵✿ بـا کـلام حــق ✿✵         〖 صـفـحـــه6⃣1⃣1⃣〗 🌸 *اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن* 📖 *اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن* 🌸 *اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن* 📖 *اَللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن* 🌸 *اَللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن* 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ 💚 💚 🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💚بنات المهدی💚
23.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💗 نماهنگ | برای طلوع خورشید 🎥 قرائت کامل زیارت آل‌یاسین به همراه بیانات و ذکر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از فرازهای آن ✏️ رهبر انقلاب: یاد امام زمان نشان‌دهنده‌ی این است که خورشید طلوع خواهد کرد، روز خواهد آمد. 💚 💚 🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گناه ، علاوه براینکه به خود گناهکار ضرر میزنه و جهنمیش میکنه🔥 ‌ برا غیرگناهکارا هم شومه و ضررمیزنه!!! راه رفع ضرر گناه برای غیرگناهکارا چیه؟😉 🎞 ‌💚 💚 🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در کلام رهبری 🔴🔴اصلح کیست؟ مسئله‌ی دین، مسئله‌ی استقلال، مسئله‌ی مبارزه‌ی با فساد، مسئله‌ی منافع ملّی. تعصّبات جناحی را بگذارند کنار؛ در قضایای مختلف ببینند چه چیزی مناسب با منافع ملّی است و مایه‌ی عزّت کشور و آسایش کشور و پیشرفت کشور است، آن را ترجیح بدهند در مقام تعارض منافع بین منافع شخصی و منافع جناحی و منافع ملّی؛ به نظر من اصلح این است که این را هم بایستی با مطالعه، با دقّت در حرف‌ها، با شنیدن از افرادی که مطّلعند، آگاهند، شماها به دست بیاورید و کار سختی نیست، کار نشدنی‌ای نیست. ۱۴۰۲/۱۲/۰۹ 💚 💚 🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
💚بنات المهدی💚
پـــــــــاســـخ به تـــمـــامی شـــبـــهات در مورد #گشت_ارشاد 🚔 و #طرح_نور✨💕 🎥 #دکتر_علی_تقوی #
12.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤩پـــــــــاســـخ به تـــمـــامی شـــبـــهات در مورد 🚔 و ✨💕 🎙 آیا بی‌حجابی گناه بزرگیه⁉️🤔 اینکه بی‌حجابی حرام سیاسیه یعنی چی⁉️🧐 آیا زمان پیامبر هم گشت ارشاد بوده⁉️🙄 💚 💚 🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
🔻گزارش مردمی از مشاهده مصرف مشروب توسط نوجوانان در بوستان باغ چنار بومهن و پوشش نامناسب و مطالبه مردمی جهت حضور طرح نور در این پارک 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 مطالبه،حق همه است.چه اقتصاد،چه معیشت،چه ناهنجاریهای اجتماعی... ما مردم، همیشه متحد می‌مانیم و از مسئول خدمتگزار حمایت میکنیم. لینک گروه @setadabmpardis ✍️ ارسال محتوا و گزارشات : خواهران @abmpardis1 برادران @abmpardis
اولین برنامه تلویزیونی دکتر سعید جلیلی امروز ساعت 18/30عصر شبکه یک 💚 @amerinepardis💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینقدر وضع جامعه بد شده که دیگه فقطططط باید امام زمان بیاد! این حرف درسته!؟😳😳 💚 💚 🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
▪️دیروز دادگاه کانادا شرکت هوایی بین‌المللی اوکراین رو عامل سقوط پرواز 752 در ایران معرفی کرد و خطوط هوایی اوکراین ملزم به پرداخت غرامت بازماندگان سانحه پرواز «پی اس ۷۵۲ » در ایران شدن! و پرونده هواپیمای اوکراینی بسته شد. ⭕️سردار حاجی زاده می‌تونست مثل خیلیا که کشور رو دچار هزینه کردن و مدال شجاعتو سکه گرفتنو از مردم عذرخواهی هم نکردن بگه"من خودم صبح جمعه فهمیدم"، ولی یه تنه آبروش رو فدای نظام کرد و مسئولیت اشتباه بقیه رو گردن گرفت و حالا روسفید شد. جواب همه‌ی اون تهمت‌ها هم بمونه اون دنیا... 💚 💚 🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥همستر، از راه نرسیده، ۱۸ قربانی گرفت! 🔻زارع‌پور وزیر ارتباطات:همستر بازی جدیدی است که پشت آن چیزی نیست، مردم به آن دل نبندند. 💚 💚 🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
💚بنات المهدی💚
🌿﷽🌿 بین ماه های سال، اردیبهشت برایم دوست داشتنی ترین و متفاوت ترین ماه سال شده بود، ماهی که در چهارمین روزش حمید به دنیا آمده بود. 🌷جشن تولد مختصری گرفتیم، از صبح درگیر درست کردن کیک بودم، از علاقه زیاد حمید به بستنی خبر داشتم برای همین با ثعلب و شیر تازه برایش کلی بستنی درست کرده بودم. هر چند خوشحالی و شوخی های وقت فوت کردن شمع ها زیاد به درازا نکشید! چند روز بعد منتظر بودم حمید از سر کار بیاید با هم غذا بخوریم، هوا بارانی بود، ساعت از سه هم گذشته بود ولی از حمید خبری نبود. پیش خودم فکر کردم حتما باز جایی دستش بند شده و دارد گره کاری را باز می کند، وقتی زنگ در را زد طبق معمول به استقبالش رفتم، تا ریخت و قیافه اش را دیدم از ترس خشکم زد. سر تا پایش خاکی و کثیف بود، فهمیدم باز تصادف کرده! زانوهای شلوارش پاره شده بود و رد کشیده شدن روی آسفالت پشت آستین کاپشنش مشخص بود، رنگ به صورتم نمانده بود، همان جا جلوی در بی حال شدم. طاقت نداشتم حمید را این مدلی ببینم، دلداریم داد و گفت: «نگران نباش، باور کن چیزی نشده، ببین خودم با پای خودم اومدم خونه، همه چیز به خیر گذشت». 🌹 ولی من باور نمی کردم، سوال پیچش کردم تا بفهمم چه اتفاقی رخ داده، پرسیدم: کجا تصادف کردی حمید؟ درست بگو ببینم چی شده؟ باید بریم بیمارستان از سر و پاهات عکس بگیریم. حمید در حالی که لیوان آب را سر می کشید گفت: «با آقا میثم و آقا نبی الله سوار موتور می آمدیم که وسط غیاث آباد یک ماشین به ما زد، سه نفری پرت شدیم وسط خیابون، شانس آوردیم من کلاه داشتم». زخم های سطحی برداشته بود، از سیر تا پیاز قصه را تعریف کرد که: چجوری شد، کجا زمین خوردن، بقیه حالشون خوبه یا نه. این طور چیزها را از من پنهان نمی کرد، من هم فقط غر می زدم: 🌸«چرا راننده اون ماشین این طور رانندگی می کرده؟ تو چرا حواست نبوده». بعد هم یک راست رفتم سراغ اسپند، اسپند دود کردن های من ماجرا شده بود، تا می خواست بیرون برود اسپند مشت می کردم و دور سر حمید می چرخاندم. حمید هم برای شوخی اسپند را از مشت من می گرفت زیر بغل هایش، دور کمرش، بین پاهایش می چرخاند و می خندید، حتی لباسش را می زد بالا، روی شکمش می گذاشت می گفت بترکه چشم حسودا. این اولین باری نبود که حمید تصادف می کرد، چندین بار با همین سر وضع به خانه آمده بود، اما هر دفعه، مثل بار نخست که خونین و مالين با لباس پاره میدیدمش، دست و پایم را گم می کردم و توان انجام هیچ کاری را نداشتم. 💐 مخصوصا یک بار که شبانه از سنبل آباد در حال برگشت به قزوین بود موتور حميد به یک نیسان خورده بود. شدت تصادف به حدی بود که حمید با موتور به وسط جاده پرت شده بود، هر دو طرف جاده الموت دره های وحشتناکی دارد، شانسی که آورده بودیم این بود که وسط جاده زمین خورده بود. آن شب هم که بعد از کلی تأخیر به خانه آمد همین وضعیت را داشت، لباس های پاره، دست و پاهای خونی این تصادف کردن ها صدایم را حسابی در آورده بود که چرا با اینکه حساسیت من را می داند، مواظب نیست. از روی حساسیتی که به حمید داشتم شروع کردم به دعوا کردن: مگه روز رو از تو گرفته بودن؟ چرا شب اومدی؟ چرا رعایت نمی کنی؟ این موتور رو باید بندازیم آشغالی! 🌻 از بس از این تصادف ها دیده بودم چشمم ترسیده بود، به حدی حساس شده بودم که در این شرایط یکی می خواست من را آرام کند و برایم آب قند درست کند! حمید لباس های پاره و خونی را عوض کرد و تا شب خوابید، ولی شب کمر درد عجیبی گرفت، چشم روی چشم نمی گذاشت، تا صبح حمید را پاشویه کردم، دستمال خیس روی پیشانیش می گذاشتم و بالای سرش قرآن می خواندم. چون دوره های درمان را گذرانده بودم معمولا اكثر کارها حتى تزریقاتش را خودم انجام می دادم، وقتی دید تا صبح بالای سرش بیدار بوده ام گفت: من مهر مادری شنیده بودم ولی مهر همسری نشنیده بودم که حالا دارم با چشم های خودم می بینم، اگر روزی مسابقه مهربونی برگزار بشه تو نفر اول میشی خانوم. 💚 💚 🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
بهترین عکسی که دیدم یه کنج از حرم... 💔💔💔 شبتون شهدایی..✨🌙 💚 💚 🇮🇷 @amerinepardis🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا