پیکر #محمودرضا، سر تا پا غرق خون بود پیکر آمد بهشت زهرا(س) و لباسهای رزم از تنش خارج شد...
بازوی چپ از کتف جدا بود و با چند عضله به بدن بند بود روی بازو، در اثر ترکشها و موج انفجار، تا روی مچ به شدت آسیب دیده بود پهلوی چپ پر از جراحت بود بعداً شمردم، روی پهلوی پیراهن ۲۵ جای اصابت ترکش بود سر یکی از ترکشهایی که اصابت کرده بود از زیر کتف راست خارج شده بود ساق پای چپ شکسته بود و ترکش کوچکی هم به سرش گرفته بود با همه جراحاتی که جلوی چشمانم بر پیکرش میدیدم، #زیبا بود زیباتر از این نمىشد که بشود غبطه میخوردم به وضعی که پیکرش داشت توی دلم گذشت و زیر لب گفتم: "ماشاءالله داداش ای والله حقا شبیه حسین(ع) شدهای اما نه شبیه زهرا(س) بیشتر"
چه میگویم؟ هیچکس نمیدانست حرف آخری داشته یا نه؟ آنهایی که بالای سرش رسیده بودند میگفتند نفسهای آخرش بود و حرف نمی زد نمىدانم شاید وقتی با موج انفجار به دیوار کانال خورد،
یا زهرا گفته باشد...
#راوی: دکتر احمدرضا بیضایی؛ برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضائی
#مدافع_حرم
مدافعان حرم برای پول رفتند؟!
@beneshanha
🌹یازهرا🌹
🍃❤️🍃
اهل مطالعه📚
رضا خیلی اهل مطالعه بود☺️ . مدرک لیسانسش را در رشته برق از دانشگاه آزاد کرج گرفت😊 . فوق لیسانس اش هم از دانشگاه امام حسین علیه السلام گرفت❤️. در رشته علوم سیاسی و همزمان در مترجمی زبان انگلیسی دانشگاه پیام نور مشغول تحصیل بود☺️ . اینها مدارک قابل رویت رضا بود👌😊 . خیلی از علوم را به صورت خودجوش یاد گرفته بود🙂 . مهادت های زیادی هم مثل خطاطی🖋 و... هم داشت☺️ . شب ها تا دیر وقت کتاب📕 می خواند و صبح ها هم بعد نماز صبح نمی خوابید . بهش گفتم حتما در سرویس کم بودخواب را جبران می کنی دیگه😃😕 ! می گفت : نه آن جا هم صوت گوش می کنم☺️ . بعضی وقت ها به تیکه بهش می گفتم : تنها دلبستگی ات که مانع شهاتت می شه💔🕊 ، همین مطالعه است😇💔
#راوے:همسرشهید
رضا کارگر برزے
شادےروحشصلواتـــــ❤️
✅ @beneshanHa
🌹یازهرا🌹
🍃❤️🍃
#طنــــزجبهـــه
😂😍(( #رسم_خاص))😍😂
وقتی #شهید پیدا نمیشد یه #رسم_خاص داشتیم. یکی از بچه ها رو می گرفتیم و بزور می خوابوندیم تا با بیل مکانیکی🚜 رویش خاک بریزن اونم التماس کنه تا شهدا خودشون رو #نشون بدهند تا ولش کنیم ...
اون روز هر چه گشتیم #شهیدی پیدا نشد، کلافه شده بودیم، دویدیم و #عباس_صابری رو گرفتیم.
خوابوندیمش رو زمین و یکی از بچه ها دوید و بیل مکانیکی رو روشن کرد، تا ناخن های بیل رو به زمین زد که روی عباس خاک بریزه ، #استخوانی پیدا شد.
دقیقا همونجایی که می خواستیم خاکش رو روی #عباس بریزیم ...
بچه ها در حالیکه از شادی می خندیدند ، به عباس گفتند: بیچاره #شهید! تا دید می خوایم #تو رو کنارش خاک کنیم ، خودش رو نشون داد، گفت: دیگه #فکه جای من نیست، برم یه جا دیگه برا خودم پیدا کنم.😂😄
چون تو می خواستی کنارش خاک بشی خودش رو نشون داده ها!!!
و کلی خندیدیم ...😄😄😍
خاطره ای از زندگی #شهیدعباس_صابری
#راوی : شهید مجید پازوکی(شهداےتفحص)
✅ آسمانی شوید 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/436076549Ca075d75748
🌹یازهرا🌹