شهید سید مجتبی علمدار:
فرازی از وصیت نامه شهید محمد رضا امیدی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
افراد بیتفاوت وساده زیاد است فقط احتیاج دارد که روشی باشد که همین افراد جذب کند عزیزان منتظر مسولین ودیگران نباشید
خود عمل کنید
@beneshanHa
🌷یازهرا🌷
فرازی از وصیت نامه دانش آموز
🌷 شهید محمد رضا امیدی 🌷
شهادت 🌷نصر هفت
🌷🌷🌷
دنیا مثل اقیانوسی شور میباشد که هر چه از آن بنوشید سیر نمیشوید کمتر پی آن بروید دنبال زینتهای دنیا وارزشهای فانی وپوچ نروید
دنیا میگذرد چه با تجملات وچه با سختی همیشه این طور بوده که تجملات انسان را غرق ومنحرف وبه سوی طمع وحرس میکشاند
@beneshanHa
🌷یازهرا🌷
نشان از بی نشان ها
دانش آموز 19 ساله شهید محمد رضا امیدی شهادت عملیات نصر هفت سردشت صبح عید قربان به یاد 98شهید این عم
خلاصه زندگی نامه
شهید امیدی در شهر کرمانشاه و در یک خانواده مذهبی بدنیا آمد و نوجوانی خود را در محله خیابان شریعتی و مساجد رشید و موسی بن جعفر و در کنار قاریان بزرگ قرآن کریم جانباز مرحوم محسن صادقی و شهیدان سید مجید کلوشادی و سالار کریمی خو سپری کرد و همین امر باعث شد حضور در دفاع مقدس داشته باشد همچنین ایشان یکی از ورزشکارهای رزمی کونگفو کرمانشاه بود که صاحب سبک رزم آوران بود
بسیار زرنگ و توانمند و باهوش در عین حال متواضع و فروتن که الگو خیلی از نوجوانان محل بود که در مرداد 1366 در عملیات غرور آفرین نصر۷ منطقه سردشت بشهادت رسید
یادش گرامی و راهش پر رهرو
@beneshanHa
🌹یازهرا🌹
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :4⃣1⃣ و 5⃣1⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 16
ـ شونزده سال!
ـ برو پی کارت پسرجون، نمیشه!
ـ مگه تو جبهه نیرو لازم نیس!
ـ بله، اما نیرو! نه بچه پونزده شونزده ساله! برو بزرگتر که شدی بیا!
دست خالی و دمق به خانه برگشتیم. این بار حاج خانم هم راضی شده بود تا برای اعزام من دست به دعا بردارد.
آن روزها نزدیکترین کسی که جبهه را دیده بود و میتوانستم از زبان او راجع به جنگ چیزهای زیادی بشنوم، پسرداییام «ابراهیم نمکی» بود. او که از نبرد سوسنگرد بازگشته بود آماج سؤالات ریز و درشت من بود: «تو جبهه چی کار میکنید؟ چه جوری میجنگید؟ اسلحه چه جوریه؟...» جوابهای او به اشتیاق من دامن میزد: «اونجا روبه روی دشمن هستیم که باید اونو بزنیم. اونا هم ما رو میزنن. ماشینای بزرگی به اسم تانک هست که وزن گلوله هاش به ده کیلو میرسه و گاهی اونو مستقیم به آدم میزنن! و...»
ـ حالا آگه من بخوام بیام جبهه باید چی کار کنم؟
ـ باید حسابی ورزیده بشی، باید بتونی خوب و سریع بدوی بدون اینکه کم بیاری!
از آن روز به بعد تمریناتم شروع شد.
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :5⃣1⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 17
ـ دور تنها میدان فوتبال ده مان میدویدم و سعی میکردم هر روز یک دور بیشتر از روز قبل بدوم! یک گونی پر از سنگ هم روی دوشم می انداختم و هر روز یک قلوه سنگ بیشتر بار آن می کردم مثلاً به جای کوله پشتی و مهمات سنگین!
بچه های ده که با برنامه من آشنا شده بودند برای تماشا می آمدند و گاهی مجبور میشدم جواب پاپیچ شدن های آنها را هم بدهم. اما هنوز مشکل اصلی باز نشدن راه اعزام بود.
آخرین باری که به شعبه ثبت نام بسیج در بازار تبریز رفتم پُررویی کردم و هر چه مرا رد کردند نرفتم. اشکم را درآوردند: «آخه نه بسیج اسمم رو مینویسه نه سپاه قبولم میکنه. پس من چه جوری برم؟!» ناگهان حرفی از دهانم بیرون آمد: «پس خودم میرم جنوب! اونجا بالاخره کسی پیدا میشه بپرسه برای چی اومدی؟!» کمی نرم شدند. گفتند: «خیلی خب! برو مادرتو بیار ببینیم چه میشه کرد.»
صبح روز بعد حاج خانم و من در محل ثبت نام پایگاه بسیج بازار تبریز بودیم. در طول راه به او سپرده بودم هر چه از شما پرسیدند فقط بگو «بله» اگر مکث کنی یا «نه» بگویی مرا نمی فرستند و من هم اگر برگردم خانه که روز از نو... وقتی از مادرم پرسیدند: «حاج خانوم شما راضی هستی...» بلافاصله گفت: «بله» اما وقتی چرایش را پرسیدند، حاج خانم که گویی جایی برای درد و دل پیدا کرده بود گفت: «آخه این یه ماهه ما رو بیچاره کرده! نمیذاره من خونه بشینم. منو تا پاسگاه هم برده. اگه راضی نباشم که...» آن روز نه تنها برگه اعزام ندادند بلکه بعد از آن حتی نگذاشتند پایم را در محل اعزام پایگاه بازار بگذارم!
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@beneshanHa
🌹یازهرا🌹
نشان از بی نشان ها
سوز قلم
حسین قدیانی:
من از کودکی
عاشقت بودهام
از زمان این عکس
و تا الان
و تا هر وقت
حتی بعد از مرگ
که تو
یعنی شما
درخت هستی
و من برگ
و برگ
نمیریزد
و نمیرقصد
و نمیرزمد
و نمیمیرد
الا پای درخت
سلم لمن سالمکم خامنهای
حرب لمن حاربکم خامنهای
هیهات!
ما از جنگ
در رکاب تو
یعنی شما
خسته نمیشویم
و علمای اسلام
میخواهند به داد اسلام برسند
یا نرسند
اگر پدران ما
برای دفاع از خمینی
از مراجع
استخاره گرفتند
ما هم
برای دفاع از تو
یعنی شما
در بیوت را
دقالباب میکنیم
آقاجان!
ما خوانندگان رند حافظیم
و فقط
یک «بیت» میشناسیم؛
#بیت_رهبری
نه!
با مصراع بیبصیرتی
غزل نمیتوان سرود
ما سلیمان صرد نیستیم
که تازه غروب عاشورا
بیفتیم به یاد امام عاشورا
زنده باد قایق عاشورا
که هنوز در اروند است
زنده باد نسیم حمید
و سحر دوکوهه
و جنون جزیره
و رملهای فکه
و طلایهداران طلائیه
و خاک شلمچه
و چفیهی تو
یعنی شما
و دولت اگر کار نمیکند
لابد گناه شما
بگذار قَدرت را ندانند
ما که میدانیم قصه چیست
ما که میدانیم تو
یعنی شما
چرا اینقدر امیدواری
ما دولت را میبینیم
و تو
یعنی شما
دولت یار را
و نور را
و موسم ظهور را
بگذار عالم و آدم
دشمن و دوست
دانسته و ندانسته
با عداوت و بلاهت
امید ما را به تو
یعنی شما
نشانه بروند
که ما
شک کنیم
به رهبری رهبرمان
اشتباه میکنند
آری!
«اشتباه» یعنی این
نه اشتباهی که مسئولین میکنند
و تو
یعنی شما
میگویی؛
«اشتباه کردم!»
ما زنده بودیم
هنگام آنهمه تذکر
و زنده میمانیم
به کوری چشم شبپرستان
و مینویسیم
تا رسوا کنیم
ظلمت مذاکره را
با یزید
برای عمرسعد
ری
اصلا گندم ندارد
به روح سیدالکریم
آقاجان!
جنگ بالا گرفته
اما نه آنقدر که بچهها قیچی شوند
و ما بچههای بیت تو هستیم
و از این غزل خوشخوان ولایت
جایی نخواهیم رفت
عباس به ما یاد داده
که تضمین نیست
وعدهی شمر
پارهکردنی است
کُلفتهای شیطان بزرگ
بروند رنگ ریششان را
با پرچم انگلیس
ست کنند
ما هماهنگ
با آهنگ علمداریم
با خندههای خرازی
در شرق ابوالخصیب
با مارش روایت فتح
با همین نگاه تو
یعنی شما
در همین عکس
لعنت بر معایب مسئولین
که محاسن شما را
زود سپید کرد
ما اما
قول دادهایم
به خمینی
که تنها نگذاریم
تنها یادگارش را
و مایهی دل آرامش را
یعنی
تعصبی داریم به شما
که از قضا
کورکورانه نیست
نه!
ما کارگزاران نیستیم
که هاشمی را بپرستیم
هاشمی مرد!
خدا رحمتش کند
اگر بکند
ما خدا را میپرستیم
همان خدای ۹ دی را
همان خدا
که همیشهی خدا
دست قدرتش را
نشانمان میدهی
آقاجان!
لذتی دارد
جنگ در رکاب تو
یعنی شما
آتش بیشتر
لذت بیشتر...
#حسین_قدیانی
@beneshanHa
🌹یازهرا🌹