eitaa logo
حضرت استاد بنیسی | Benisiha.ir
279 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1 ویدیو
26 فایل
کانال زندگینامه و آثار مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی (رضوان الله تعالی علیه) تارنمای ایشان: benisiha.ir. کانال‌های دیگرم: ـ @benisi ـ @ghatreghatre. صفحۀ شخصی‌‌ام: @dooste_ketaab.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ درباره‌ی زمانه‌ی ظهور: 🔶 نمانَد کوردل یا دیده‌ی کور 🔶 در آن دوران، همه گردند بُرنا (برنا: جوان، زیبا، خوب.) 📖 امید آینده، ص 20. 💻 مشاهده‌ی ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/2020/06/353/ (علیه السّلام)، ، ، @benisiha_ir
حضرت استاد بنیسی | Benisiha.ir
🔴 ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت 41: 🔸... گفتم: «مادر! وقتى با عَبدُل كشتى گرفتم، همان دفعه‌ی اوّل، "يا على" گفته و او را به زمين زدم. هيچ كس، جز عمومهدى مرا تشويق نكرد! عبدل، در حالى كه دست به كمرش گرفته بود، از جا بلند شد، رو به من كرد و گفت: "شيرخدا! تلافی‌‏اش را درمی‌‏آورم. حالا می‌‏بينى چه بلايى به سرت خواهم آورد. اگر نكشتمت!"» 🔸وقتى حرف‌‏هاى من به اين‌‏جا رسيد، مادرم، با اين كه از شهامت و شَجاعت من، يک حالت خوشى پيدا كرده بود و می‌‏دانستم كه در دلش مرا تحسين می‌‏كند و از اين كه من قهرمان شده و پسر كدخدا، عبدل، را كه چند سال از من بزرگ‌‏تر بود، به زمين زده‌‏ام، خوشحال بود، ولى گفت: «پس باباعلى راست می‌‏گفت.»؛ بعد اضافه كرد و گفت: «می‌‏دانى پسرم! آن‌‏ها چند برادرند؛ به اضافه‌ی اين كه در اين دِه، [دل] همه‌ی مردم با كدخدا است. يک روز عبدل و برادرانش تلافى كرده و می‌‏ترسم تو را بكشند.» 🔸گفتم: «مادر! هرگز نمی‌‏توانند اين كار را بكنند؛ خدا با ما است. تو ناراحت نباش. من با دو دوستم، اكبر و حسين، صحبت كرده‌‏ام كه اگر آن‌‏ها بخواهند به من حمله كنند، ما هم سه‌‏تايى آن‌‏ها را می‌‏زنيم.» 🔸مادرم كه گويا يک حالت ترس و نگرانى، تمام وجودش را گرفته بود، گفت: «شيرخدا! اين حرف‌‏ها چيست كه می‌‏زنى؟ كسى حرف كدخدا را بزند، زبانش را از پشت گردنش درمی‌‏آورند! [دل] همه‌ی مردم طرفدار كدخدا است و حرفش را در همه‌ی اداره‌‏ها قبول می‌‏كنند. اگر بخواهد كسى را اعدام بكند، در يک ساعت، حكم اعدامش را می‌‏گيرد.» 🔸من ديدم هر چه حرف بيش‌‏تر بزنم، نگرانى و ناراحتى مادرم، بيش‌‏تر می‌‏شود؛ ديگر حرفى نزده، فقط گفتم: «چَشم مادر! ديگر با كسى كشتى نمی‌‏گيرم و دعوا هم نمی‌‏كنم.» مادرم خنديد و گفت: «بارک‌‏اللّه پسر خوب! من هم صلاح تو را می‌‏گويم؛ والّا، دلم می‌‏خواهد تو يک قهرمان بزرگ باشى و اسم و رسمت، مثل پهلوان‌‏صَفدَر در تمام دِه بپيچد و همه از تو تعريف كنند و امّا الان زود است. به‏تر است براى ما و خودت، دردسر درست نكنى.» 🔸گفتم: «چَشم مادر! به حرف تو گوش می‌‏كنم [و قول می‌‏دهم كه] تا تو خوب نشده‌‏اى، با كسى كشتى نگيرم و به كارهاى خانه و كارخانه برسم. تو دعا كن كه من در آينده، يک قهرمان جهانى بشوم و بتوانم جلو زورگويان بايستم و نگذارم آن‌‏ها به مردم زور بگويند و ظلم بكنند.» 🔸مادرم گفت: «چَشم پسرم!؛ دعا می‌‏كنم وقتى تو بزرگ شدى، يک قهرمان خوب باشى.» ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص 52 و 53. @benisiha_ir
🔴 (به گزینش حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی) 🌹ـ فِراق و وصل چه باشد؟ رضای دوستْ طَلَب 🌹که حیف باشد از او غیر او تمنّایی 📝 از: . 🔍 فراق: جدایی. وصل: پیوند. رضا: خشنودی. طلب: بطلب، بخواه. تمنّا: درخواست‌کردن. 💻 مشاهده‌ی ابیات زیبای دیگر: http://benisiha.ir/2017/05/14/ ، ، ، ، ، @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ درباره‌ی حضرت صاحب‌الزّمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ : 🔶 با یاد و نام او ما هر جمعه، ندبه خوانیم 🔶 تا از کَرَم رسانی آن ندبه‌خوان ما را (ندبه: دعای ندبه. کَرَم: بزرگواری، بخشش. ندبه‌خوان: گریه‌کننده.) 📖 امید آینده، ص 21. 💻 مشاهده‌ی ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/2020/06/353/ (علیه السّلام)، ، ، ، @benisiha_ir
🔴 از سخنرانی‌های حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی 💌 گناه یعنی: خدافروشی؛ یعنی: فروختن خدا به کاری که او در آشکار و پنهان، از آن، بیزار است. 💻 مشاهده‌ی نکات دیگری از این سخنرانی‌ها: http://benisiha.ir/2020/03/282/ @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 هر کجا چشمان ما دنبال تو است 🔶 منتظر بر لطف و بر اِجلال تو است (اجلال: بزرگواری.) 📖 امید آینده، ص 27. 💻 مشاهده‌ی ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/2020/06/353/ (علیه السّلام)، @benisiha_ir
🔴 عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، و استادشان، حضرت آیت‌الله العظمی سیّد محمّد وحیدی شَبِستری ـ رضوان الله تعالی علیهما. ـ در سال 1377. @benisiha_ir
🔴 درباره‌ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ : ✅ 🖋 به قلم فرزندشان، حاج‌آقا اسماعیل داستانی بنیسی: 🔸هر روز به زیارت حضرت مشرّف می‌شدند و اگر روزی حال زیارت نداشتند، تا روبه‌روی درِ حرم مطهّر می‌رفتند و در زیر یکی از دو درختی که روبه‌روی دو در صحن آینه از سمت خیابان آیت‌الله مرعشی نجفی (خیابان ارم سابق) قرار دارند، می‌ایستادند و به حضرت سلام می‌کردند. 🔸گاهی هم با همه‌ی خانواده و گاهی با یکی یا بعضی از آنان مشرّف می‌شدند. 💻 مشاهده‌ی مطالبی ناب درباره‌ی آن حضرت و زیارتشان توسّط مرحوم پدرم: http://benisiha.ir/2020/06/388/ 💻 مشاهده‌ی خاطرات و نکات خواندنی دیگر درباره‌ی ایشان: http://benisiha.ir/2020/03/289/ ، ، ، (علیها السّلام) @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 ای که هستی شاهد اعمال ما! 🔶 کن نظر بر ما و بر اَطفال ما (اطفال: کودکان.) 📖 امید آینده، ص 28. 💻 مشاهده‌ی ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/2020/06/353/ (علیه السّلام)، ، ، @benisiha_ir
🔴 ! 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشته‌اند: 🔹شیخ صدوق _ رضوان الله علیه. _ در کتاب «عقاب‌الأعمال» نقل کرده است که حضرت امام جعفر صادق _ سلام الله علیه. _ فرمودند: «سلمان گفت که مردی برای یک مگس به بهشت رفت و مرد دیگری برای یک مگس، به آتش!» 🔹از آن حضرت پرسیده شد: «داستان آنان چه بود؟» 🔹حضرت فرمودند: «در یکی از اعیاد، دو مرد به قومی رسیدند. آن قوم بت‌هایشان را جلو خود گذاشته و جشن برپا کرده بودند و به هر کسی که از آن‌جا می‌گذشت، می‌گفتند: ”باید چیزی برای بت‌های ما کنی تا به تو اجازه‌ی عبور از این‌جا بدهیم! قربانی کوچک هم قبول است.” به آن دو مرد نیز چنین گفتند. 🔹یکی از آن دو، مگسی را گرفت و جلو بت‌های آنان قربانی کرد؛ امّا دیگری گفت: ”من هیچ کاری برای غیر خدا انجام نمی‌دهم.” و آنان او را کشتند!‏ 🔹او وارد بهشت و مرد دیگر، جهنّمی شد!» 💻 مشاهده‌ی داستان‌های دیگر این کتاب: http://benisiha.ir/2020/06/153/ ، ، @benisiha_ir