🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارهی زمانهی ظهور:
🔶 نمانَد کوردل یا دیدهی کور
🔶 در آن دوران، همه گردند بُرنا
(برنا: جوان، زیبا، خوب.)
📖 امید آینده، ص 20.
💻 مشاهدهی ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/2020/06/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #بصیرت، #بینایی، #ظهور
@benisiha_ir
حضرت استاد بنیسی | Benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 41:
🔸... گفتم: «مادر! وقتى با عَبدُل كشتى گرفتم، همان دفعهی اوّل، "يا على" گفته و او را به زمين زدم. هيچ كس، جز عمومهدى مرا تشويق نكرد! عبدل، در حالى كه دست به كمرش گرفته بود، از جا بلند شد، رو به من كرد و گفت: "شيرخدا! تلافیاش را درمیآورم. حالا میبينى چه بلايى به سرت خواهم آورد. اگر نكشتمت!"»
🔸وقتى حرفهاى من به اينجا رسيد، مادرم، با اين كه از شهامت و شَجاعت من، يک حالت خوشى پيدا كرده بود و میدانستم كه در دلش مرا تحسين میكند و از اين كه من قهرمان شده و پسر كدخدا، عبدل، را كه چند سال از من بزرگتر بود، به زمين زدهام، خوشحال بود، ولى گفت: «پس باباعلى راست میگفت.»؛ بعد اضافه كرد و گفت: «میدانى پسرم! آنها چند برادرند؛ به اضافهی اين كه در اين دِه، [دل] همهی مردم با كدخدا است. يک روز عبدل و برادرانش تلافى كرده و میترسم تو را بكشند.»
🔸گفتم: «مادر! هرگز نمیتوانند اين كار را بكنند؛ خدا با ما است. تو ناراحت نباش. من با دو دوستم، اكبر و حسين، صحبت كردهام كه اگر آنها بخواهند به من حمله كنند، ما هم سهتايى آنها را میزنيم.»
🔸مادرم كه گويا يک حالت ترس و نگرانى، تمام وجودش را گرفته بود، گفت: «شيرخدا! اين حرفها چيست كه میزنى؟ كسى حرف كدخدا را بزند، زبانش را از پشت گردنش درمیآورند! [دل] همهی مردم طرفدار كدخدا است و حرفش را در همهی ادارهها قبول میكنند. اگر بخواهد كسى را اعدام بكند، در يک ساعت، حكم اعدامش را میگيرد.»
🔸من ديدم هر چه حرف بيشتر بزنم، نگرانى و ناراحتى مادرم، بيشتر میشود؛ ديگر حرفى نزده، فقط گفتم: «چَشم مادر! ديگر با كسى كشتى نمیگيرم و دعوا هم نمیكنم.» مادرم خنديد و گفت: «بارکاللّه پسر خوب! من هم صلاح تو را میگويم؛ والّا، دلم میخواهد تو يک قهرمان بزرگ باشى و اسم و رسمت، مثل پهلوانصَفدَر در تمام دِه بپيچد و همه از تو تعريف كنند و امّا الان زود است. بهتر است براى ما و خودت، دردسر درست نكنى.»
🔸گفتم: «چَشم مادر! به حرف تو گوش میكنم [و قول میدهم كه] تا تو خوب نشدهاى، با كسى كشتى نگيرم و به كارهاى خانه و كارخانه برسم. تو دعا كن كه من در آينده، يک قهرمان جهانى بشوم و بتوانم جلو زورگويان بايستم و نگذارم آنها به مردم زور بگويند و ظلم بكنند.»
🔸مادرم گفت: «چَشم پسرم!؛ دعا میكنم وقتى تو بزرگ شدى، يک قهرمان خوب باشى.» ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 52 و 53.
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_زیبا (به گزینش حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی)
🌹ـ فِراق و وصل چه باشد؟ رضای دوستْ طَلَب
🌹که حیف باشد از او غیر او تمنّایی
📝 از: #حافظ.
🔍 فراق: جدایی. وصل: پیوند. رضا: خشنودی. طلب: بطلب، بخواه. تمنّا: درخواستکردن.
💻 مشاهدهی ابیات زیبای دیگر:
http://benisiha.ir/2017/05/14/
#آرزو، #دعا، #رضا، #عشق، #فراق، #وصال
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ دربارهی حضرت صاحبالزّمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ :
🔶 با یاد و نام او ما هر جمعه، ندبه خوانیم
🔶 تا از کَرَم رسانی آن ندبهخوان ما را
(ندبه: دعای ندبه. کَرَم: بزرگواری، بخشش. ندبهخوان: گریهکننده.)
📖 امید آینده، ص 21.
💻 مشاهدهی ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/2020/06/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #جمعه، #روز_جمعه، #دعای_ندبه، #ظهور
@benisiha_ir
🔴 #یک_نکته از سخنرانیهای حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی
💌 گناه یعنی: خدافروشی؛ یعنی: فروختن خدا به کاری که او در آشکار و پنهان، از آن، بیزار است.
💻 مشاهدهی نکات دیگری از این سخنرانیها:
http://benisiha.ir/2020/03/282/
#گناه
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 هر کجا چشمان ما دنبال تو است
🔶 منتظر بر لطف و بر اِجلال تو است
(اجلال: بزرگواری.)
📖 امید آینده، ص 27.
💻 مشاهدهی ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/2020/06/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #انتظار_فرج
@benisiha_ir
🔴 #تصویر عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، و استادشان، حضرت آیتالله العظمی سیّد محمّد وحیدی شَبِستری ـ رضوان الله تعالی علیهما. ـ در سال 1377.
@benisiha_ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #خاطره
🖋 به قلم فرزندشان، حاجآقا اسماعیل داستانی بنیسی:
🔸هر روز به زیارت حضرت مشرّف میشدند و اگر روزی حال زیارت نداشتند، تا روبهروی درِ حرم مطهّر میرفتند و در زیر یکی از دو درختی که روبهروی دو در صحن آینه از سمت خیابان آیتالله مرعشی نجفی (خیابان ارم سابق) قرار دارند، میایستادند و به حضرت سلام میکردند.
🔸گاهی هم با همهی خانواده و گاهی با یکی یا بعضی از آنان مشرّف میشدند.
💻 مشاهدهی مطالبی ناب دربارهی آن حضرت و زیارتشان توسّط مرحوم پدرم:
http://benisiha.ir/2020/06/388/
💻 مشاهدهی خاطرات و نکات خواندنی دیگر دربارهی ایشان:
http://benisiha.ir/2020/03/289/
#تربیت، #تربیت_فرزند، #زیارت، #زیارت_حضرت_معصومه (علیها السّلام)
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 ای که هستی شاهد اعمال ما!
🔶 کن نظر بر ما و بر اَطفال ما
(اطفال: کودکان.)
📖 امید آینده، ص 28.
💻 مشاهدهی ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/2020/06/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #توسل، #تربیت_فرزند، #تربیت_کودک
@benisiha_ir
🔴 #داستان_جذاب
✅ #با_یک_مگس_جهنمی_شد!
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشتهاند:
🔹شیخ صدوق _ رضوان الله علیه. _ در کتاب «عقابالأعمال» نقل کرده است که حضرت امام جعفر صادق _ سلام الله علیه. _ فرمودند: «سلمان گفت که مردی برای یک مگس به بهشت رفت و مرد دیگری برای یک مگس، به آتش!»
🔹از آن حضرت پرسیده شد: «داستان آنان چه بود؟»
🔹حضرت فرمودند: «در یکی از اعیاد، دو مرد به قومی رسیدند. آن قوم بتهایشان را جلو خود گذاشته و جشن برپا کرده بودند و به هر کسی که از آنجا میگذشت، میگفتند: ”باید چیزی برای بتهای ما #قربانی کنی تا به تو اجازهی عبور از اینجا بدهیم! قربانی کوچک هم قبول است.” به آن دو مرد نیز چنین گفتند.
🔹یکی از آن دو، مگسی را گرفت و جلو بتهای آنان قربانی کرد؛ امّا دیگری گفت: ”من هیچ کاری برای غیر خدا انجام نمیدهم.” و آنان او را کشتند!
🔹او وارد بهشت و مرد دیگر، جهنّمی شد!»
💻 مشاهدهی داستانهای دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/2020/06/153/
#توحید، #شرک، #قربانی
@benisiha_ir