نور بود و نور که میتابید.
خانهی مرد یهودی غرق نور شدهبود.✨
اول وحشت کرد: "نکند گرویی مرد مسلمان آتش گرفته است؟"
کمی نزدیکتر شد.
نه! چشمه چشمه نور سپید بود که از آن چادر مشکی میجوشید.
طاقت نیاورد. رفت سراغ قوم و خویشهای یهودیاش.
گرداگرد پارچه سیاه که دیگر سیاه نبود حلقه زده بودند.🖤
ـ این پارچه مال کیست؟
ـ مال داماد پیغمبر است. پول نداشت گندم از من بخرد، چادر زنش را گرو گذاشت پیشم در ازای مشتی گندم...!
ـ راست میگویی؟ این واقعا چادر فاطمه است؟ دختر پیامبر اسلام؟
ـ راست میگوید. من هم دیده بودم زنان مسلمان از این پارچههای سیاه به سر میاندازند...
فردایش مسلمان شده بودند. همهشان.💔!
[برگرفته از بحارالانوار/ ج۴۳/ص۳۰]
#یازهرا
@bent_hosein315
#یازهرا...💔🌙
شِکسته قامَتی اِی یارِ نیمه جانِ علی
چه بی فُروغ شُدی، ماهِ آسمانِ علی
مَرا به خاک نشانده، قَدِ هِلالیِ تو
گِرِفته سوسوی چَشمانِ تو، تَوانِ علی
#رضا_رسول_زاده
@bent_hosein315
#یازهرا
روضه یِ فاطمه را
چون به زبان می آرند
ماتم از سر درِ ایوانِ
حرم می ریزد...
@bent_hosein315
#یازهرا
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم
مامور برای خدمت زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند
ما منتظر شفاعت زهرائیم ...
@bent_hosein315