#خاطرات_اربعین
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @hoda_admin
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news
#خاطرات_اربعین
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @hoda_admin
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news
#خاطرات_اربعین
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @hoda_admin
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news
#خاطرات_اربعین
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @hoda_admin
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news
#خاطرات_اربعین
💠پاهای خسته پیرمرد و کفش های جفت شده💠
🔸 خاطره ای از چند سال پیش برایم به یادگار مانده که خواستم با شما سهیم شوم. وقتی حرف از پیاده روی اربعین و زیارت ابا عبدالله الحسین علیه السلام به میان می آید دیگر کسی سر از پا نمی شناسد شور عجیبی است که نه زن نه مرد نه پیر نه جوان یارای مقاومت با آن را ندارد.
🔹پیرمردی کم توان در انبوه جمعیتی که به سمت حرم رهسپار بودند گم می شود و چون پاهای خسته و تاول زده اش ناراحت بودند در مسیر همانطور که به سمت حرم می رفت دمپایی های کهنه اش را در می آورد و بقیه مسیر را پا برهنه ادامه می دهد.
🔸 بعد از یک روز وقتی پیرمرد را پیدا می کنند و به موکب محل استقرار برمی گردانند، متوجه چیز عجیبی می شوند. دمپایی های کهنه پیرمرد جفت شده جلوی درب موکب بود و همه در حیرت.
⚜نیک بی بی رحیمی⚜
🔅طلبه مقطع کارشناسی، رشته روانشناسی🔅
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news
#خاطرات_اربعین
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @hoda_admin
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news
#خاطرات_اربعین
💠جاذبه عشق به امام حسین علیه السلام💠
🔸 چندسال پیش که اولین بارم بود به سفر معنوی پیاده روی اربعین مشرف شدم وقتی کربلا رسیدیم همه خیابان ها وکوچه ها انبوهی از جمعیت بود که تاچشم کارمی کرد فقط و فقط آدم دیده میشد وقتی میخواستم برم حرم امام حسین علیه السلام را زیارت کنم چند بار رفتم و برگشتم چنان جمعیت زیاد بود نمیتوانستم دراثر ازدحام خود را به حرم برسانم.
🔹پیرمردی کم توان در انبوه جمعیتی که به سمت حرم رهسپار بودند گم می شود و چون پاهای خسته و تاول زده اش ناراحت بودند در مسیر همانطور که به سمت حرم می رفت دمپایی های کهنه اش را در می آورد و بقیه مسیر را پا برهنه ادامه می دهد.
🔸 وقتی با تلاش از بین جمعیت عبور می کردیم ناگهان دختربچه ۱۰ یا کوچکتر را در میان انبوه و ازدحام جمعیت مشاهده کردم که خیلی با آرامش جلو مادرش ایستاده است و هرچه جمعیت فشار می آورد هیچ حرفی نمی زد. به مادرش گفتم دخترت را برگردان، خفه میشه. گفت هرچه میگم برگرد حریفش نمی شوم. مادرگفت باعشقی که به امام حسین علیه السلام دارد همه سختی ها رو متحمل شده و به جان می خرد و خیلی هم راحت رد شد.
🔹وقتی که رو به روی ضریح آقا رسیدم خیلی شلوغ بود همه فریاد می زدند که دستم ،کمرم و پایم شکست. باز به روبرویم خیره شدم که یک خانم خیلی ضعیف، نحیف ولاغر در میان انبوه جمعیتی دیدم که باخودش زمزمه می کند چیزی وآرامش عجیبی را در وجودش احساس کردم و یک دختر نوجوان هم پشت سرش دستش حلقه زده بود دورکمرش نزدیکش رسیدم پرسیدم مادرجان اذیت نمی شوید گفت نه دخترم اصلا بعد دختر جوان پشت سرش گفت از مشهد تا اینجا آمدیم و مادرم با وجود اینکه نابینا است، خیلی راحت آمد.
🔸این سفر خیلی لذت بخش و شیرین بود با این اتفاقات شیرین تر و به یادماندنی تر شد.
⚜هاجر احمدی⚜
🔅طلبه مقطع کارشناسی، رشته علوم تربیتی🔅
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news
#خاطرات_اربعین
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @hoda_admin
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news
#خاطرات_اربعین
💠پا به پای فرات💠
🔸 سال پیش اولین بار بود که با همسرم و عده ای از دوستان عازم پیاده روی اربعین شدیم، این بار از مسیر دیگری نجف تا کربلا را طی کردیم ، از راهی که مشهور بود به طریق العلما. آنجا دیگر از سر و صدای موکب ها ، غذاهای متنوع، شلوغی مسیر و .. خبری نبود .
🔸 میان انبوه نخل ها که آرام و با وقار ایستاده بودند، پا به پای رود فرات حرکت می کردیم. زمین آسفالت نبود اما شب ها باران می زد و روز زمین سفت می شد و هنگام پیاده روی گرد و خاک به پا نمی شد.
🔹سکوت و آرامش عجیبی حاکم بود تنها چیزی که شنیده می شد صدای پای چند زائر بود که روی زمین قدم به قدم به سمت کربلا در حرکت بودند و صدای آب...
🔸فضا طوری بود که انگار کاروان امام از همانجا رد شده بود، چشممان که به آب می افتاد جگرمان می سوخت. با چشمان خود می دیدیم بعضی نخل ها سر نداشتند.
⚜یکی از طلاب مجتمع⚜
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news
#خاطرات_اربعین
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @hoda_admin
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news
#خاطرات_اربعین
💠ایمان به معجزه سفر اربعین💠
🔸 سال قبل با مادرم که اولین بارشون بود که کربلا مشرف میشد رفتیم. من و مادرم تک و تنها گرچه اول یکم استرس داشتیم ولی چون مسیر، مسیر عشق بود کم کم استرس و ترس از بین رفت تا رسیدیم به نجف.
🔸 تقریبا ساعت ۱۲ بود که حرم رسیدیم من چون خیلی خسته شده بودم. قرار شد اول استراحت کنیم و نزدیکای اذان صبح هم بریم نماز و هم زیارت. من خوابیدم اما مادرم چون اولین بارشون بود. اصلا نتوانست بخوابه تا فردا که زیارت کردیم و رفتیم مسجد کوفه و از آنجا تصمیم گرفتیم بریم سمت کربلا.
🔹به مادرم گفتم بریم همین ماشینایی که نزدیک مسجد دارند صدا میزنن کربلا سوار شویم و بریم. (از اینکه قرار بود امسال پیاده نروم خیلی ناراحت بودم اما چون مادرم همراهم بود و مسئولیت مادرم با من بود گفتم اشکال نداره، مادرم خیلی مسِن نیست اما چون بیمار بود و اصلا نمی توانست پیاده جایی برود و حتی مسیر ۱۰ دقیقه ای رو که پیاده میرفت سر درد شدید می شد).
🔸تو دلم گفتم معلومه که مادر با این حالش نمیتونه و وسط راه حالا نیم ساعت یک ساعت بعد سوار ماشین میشیم. شروع کردیم به پیاده روی. نزدیکای ظهر بود که راه افتادیم تقریبا دو ساعتی راه رفتیم. هر لحظه متنظر بودم مادرم بگه دیگه نمیتونم و تا شب رفتیم واقعا تعجب کرده بودم.
🔹هرجا می خواستیم خستگی رفع کنیم مادرم اصرار می کرد که حرکت کنیم وادامه بدیم حتی شبا تا دیر وقت راه می رفتیم و صبح ها هم بعد نماز صبح مادرم می گفت آماده شو بریم.
🔸تا کربلا همین داستان ادامه داشت و من به معجزه ی این عشق و این سفر بیشتر ایمان آوردم...
صد مرده زنده مي شود از ذکر يا حسين
عيساي خانواده دمش فرق مي کند
🔹شماها که دلتون پاکه و امسال مشرف میشید لطفا برا مادرم دعا کنید هم حالش خوب بشه و هم بازم کربلا قسمت و روزیش بشه...
⚜یکی از طلاب مجتمع⚜
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news
#خاطرات_اربعین
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @hoda_admin
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news
#خاطرات_اربعین
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @hoda_admin
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news
#خاطرات_اربعین
💠It's never too late, when the master calls💠
🖋وقتی آقا بطلبد، هیچ وقت دیر نیست...
🔹At the Iraq border, it was confusing, I didn't know Arabic at all and my Persian was not very fluent, but I happen to meet to Iranian sister's and one Iranian brother, who was from my bus so he recognised and we four started to look for buses, that take us to Najaf, I didn't had Irani currency, as I thought there I should carry Iraqi dinar but the bus was full of Iranians and they bargained with Iraqi brother that we will pay in Iranian currency and Iraqi brother's accepted but I did
🔸 n't had the cash, I had my card, the Iranian brother, along with us, said no issues, i can pay for you now, you can make me a card transfer afterwards and till date I'm trying to contact him but his number is unavailable. And so this is how I finally reached Najaf at 12am around, and it was decided to meet my brother there but I couldn't meet him and I met some other Caravan and went at midnight for ziyarat of imam Ali and the same morning started my walk from Najaf to Karbala.
🔹Because we started late, we had only 2days to finish the walk and reach on the 40th day to Karbala.
🔸I hardly slept in these 2nights. The scorching heat of the day and shivering cold of night, didn't stop any of the pilgrims. The eyes just waited to look at the tomb of master Hussain.
🔹Despite of all the difficulties, it was the most memorable first journey of arbaeen.
It's never too late, when the master calls.
Salutations and peace be on master Hussain.
🔸How long I longed for Arbaeen.
It was a beautiful night with a blooming moon,outside the window of my bus, the bus to shalamche!
🔹Last year just 5days before arbaeen, I was studying in Tehran, I couldn't manage to get myself enrolled with the university group and I was new in Iran and I tried contacting other group's but none were available, I waited for Arbaeen since past 6years, while I was studying medicine in India, I couldn't make it for Arbaeen and so after 6years, now I'm in Tehran, Iran; it's very near for Karbala, I can't miss it this time, so I decided to go alone.
🔸First the university made me run from one department to another to get permission for leave then I had to run to the foreign affairs, to get my exit visa. When I reached there, they said it's not possible to get the visa before 3days and I insisted anyhow I want the visa sooner than 3days, tears rolled down my eye's thinking may be this year as well, I won't be able to make up for Arbaeen, tired and sad, I came back to my hostel,one day passed, the next day morning; again I went to the foreign affairs,because if the exit visa doesn't reach by afternoon,I will have to cancel it. They disheartened me, that we have not received your passport yet, if it comes we will notify you by evening, I went back to class and then by 2pm I was back in hostel, I couldn't stop crying and praying to imam Hussain, please call me, oh master. And tired I lied on my bed and the book of martyr hojaji was next to me, I just glanced at his photo and prayed, I will do this ziyarat of Arbaeen,in your niyabat, kindly grant me the visa and in sometime, I didn't realise, I slept and my phone was on silent, all of a sudden, with the vibration I woke up, it was my brother's call from Iraq, that he had a call from unknown person from foreign affairs saying that your sister is not answering the call, her exit visa is come, tell her to come and collect the passport from backdoor as we are closing the front door, tell her to hurry. I rushed from my hostel to metro and from metro to the foreign affairs building, and finally got my passport from them and then rushed to Iraq embassy to get the Iraq visa( the emergency visa for Arbaeen, which is granted one day before also).
#خاطرات_اربعین
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @hoda_admin
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news
#خاطرات_اربعین
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @hoda_admin
🔻کانال #خبری مجتمع آموزش عالی بنت الهدی
💠🔸💠
🌐 https://eitaa.com/bentolhoda_news