هدایت شده از کانال حسین دارابی
تو کرمان اومدیم منزل نورانی و باصفای شهیدان مظهری صفات و در محضر مادر شهیدان "ننو"
حاج قاسم از اول انقلاب تو این خونه رفت و آمد داشته، دوسال اینجا دائم رفت وآمد داشته
یه موزه دفاع مقدس خونگی اونجا درست کرده بودن با عکسهای مختلف که حاج خانوم توضیحاتی میدن. عکسهای حاج قاسم در همین مکان هم هست
ببینید حالتون خوب میشه
الانم داریم میریم گلزار شهدا ان شاء الله ساعت 1:20 اونجا باشیم
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi
بِرکه 🍃
تو کرمان اومدیم منزل نورانی و باصفای شهیدان مظهری صفات و در محضر مادر شهیدان "ننو" حاج قاسم از اول ا
خونه ننهبابا (مامانبزرگم)
این روزا خیلی شلوغه 😊
ظاهرا یه تیم نویسنده هم برای روایتگری اومدن کرمان.
اگر بچههای مبنا کسی هست منزل خودتونه قدم بر چشم...!
#سالگرد_حاجقاسم
@berrrke
هدایت شده از کانال حسین دارابی
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا کرمان خونه ننو با امید و مجید هستیم، مجید ذاتا طنزه، فکر نمیکردم از این موضوع بتونه طنز تولید کنه😂
@omidmajid0098
روز مادر خونه مادری هستیم که دهن دشمنو آسفالت کرده👌
ماشالله به این مادر. سراسر نوره واقعا
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi
.
خوشا نمازی که با این #چادر خوانده. شود. دستهای ننبابا برای هرکی چادر ببره عاقبت به خیر میشه.
#جشن_تکلیف یکی از نتیجهها.
#مادرشهیدانمظهریصفات
@berrrke
هدایت شده از کانال حسین دارابی
🔴 کرمان دنگ ایران را حساب کرد
🔴 ایران برای کرمان چه کرد؟
فردای روز حادثه، هنوز شامهام پر از بوی خون بود، هنوز کفشهایم خیس خون شهدا، هنوز صداهای نالهها و جیغها توی سرم میپیچید و صحنههای دردناک پیش چشمم مرور میشد.
اخبار را که چک می کردم، تمام ایران غرق تحیر و ناباوری بود، خبرنگاران و تحلیلگران مشغول پیدا کردن علت و مقصرین احتمالی بودند.
پیکر پاک و پارهپارهی شهیدان نباید روی زمین میماند اما فضای رسانهای آماده نبود یا حداقل در شان شهدای بزرگترین ترور سالهای اخیر نبود!
با هرکه میشد تماس گرفتم، مشهد، قم، تهران و... میان این تماسها، یک جمله خنجر شد و فرورفت توی قلبم که دیگر جایی برای جراحت نداشت. این جمله: «طراحی پوستر و نوشتن متن دست بچه های کرمان رو می بوسه»
باید توضیح میدادم که: بچههای کرمان اگر مجروح و شهید نباشند، شاهدعینی حادثه یا دست کم شاهد وحشت مردم و التهاب شهر بودهاند و هنوز نتوانستهاند شهادت دختربچهی کاپشن صورتی پیش چشمانشان را هضم کنند و حالا چطور باید بنشینند و قلم به دست بگیرند و....
و نفهمیده بود یا نخواست بفهمد که گفت: «پس ما کمکی نمیتوانیم بکنیم» رهایش کردم و رفتم سراغ گروههای گرافیکی واکنش سریع و فقط تسلیت شنیدم اما همدلی ندیدم!
حوادث این چهل و چندسال را توی ذهنم مرور کردم، از دفاع مقدس تا متروپل و زلزله کرمانشاه و سیل پلدختر تا حوادث تروریستی اهواز و شاهچراغ و بلوای زن زندگی آزادی و...
کرمان دنگ حضور خودش را تمام و کمال پرداخته بود اما از همدردی و همکاری یک کشور این جمله عایدش شده بود؟ «زحمتش با بچههای خود کرمان»
حالا که این قلم عقده هایش را روی این کاغذ باز میکند، دوهفته از بزرگترین عملیات تروریستی بعد از انقلاب میگذرد؛ اما هنوز یک چشم فعالین مردمی کرمان اشک است و یک چشم خون و نمیتوان از دلهای آشفتهشان انتظاری داشت، اما خواهران و برادران هموطنم در سراسر این خاک داغدار، برای همدردی با مردم کرمان چه کردهاند؟
این سخنان نه جهت مظلومنمایی و ابراز عجز که تلنگریست برای بیدار شدن هموطنانی که نمیدانند در کرمان چه گذشت که نود و چند گل سرخ تقدیم جبهه مقاومت کرد و هنوز هم بعد از دوهفته مستعد شهید دادن است!
مگر نه اینکه ما ایرانیها از گذشته رسم داشته ایم که تا چهل روز پس از درگذشت همسایهای، هوای مصیبت زدگان و بازماندگانش را داشته باشیم و عزادار جز غم از دست دادن عزیزش، داغ دیگری به دل نداشته باشد؟ پس چرا همسایگان قیام نمی کنند برای برداشتن این بار بر زمین مانده؟
رسانهی ملی وضعیت عادی دارد و برایش انتخابات دوماه آینده، مهم تر از ساچمههای جا خوش کرده در وجود سیصد و اندی کرمانی نجیب و طرفدار نظام است!
شاعران حتی برای سوگ نویسی برای شهدایی که یکی از آنها مداحی بود که پاکتهای مردم را پس می زد، طلب هزینههای گزاف کردهاند و هنرمندان هتلهای چند ستاره و امکانات کامل طلب کردهاند.
خونبها کدام یک از هموطنانمان را طلب میکنید؟ چگونه جواب خانوادهای را خواهید داد که از غم قطع نخاع شدن پسر، داغ شهادت پدر را فراموش کردند.
کرمان عزیزم! تو چشم هایت را به روی این نامهربانی ها ببند و باز هم برای جای جای این کشور قیام کن.
کرمان دنگ یک ایران را حساب کرد...
#حادثه_تروریستی_کرمان
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi
.
کت قدیمیات را بپوش و کتاب جدید را بخر!
این رو نمیدونم کدوم بزرگی میفرمان! ولی حق میفرمان!
دیماه را بسته بودم روی خواندن حداقل سهتا از این کتابها. کتابهایی که یک سال اخیر خریدم و توی قفسهی نخواندههای کتابخانهام ماندهاند. من برنامهام را بسته بودم و کمر همت را هم. ولی ظاهرا بقیه خانواده برنامهشان را اینطور تنظیم کرده بودند که باید حتما تا آخر دی ماه ویروسهای نگرفته را بگیریم. انگار پشتکارشان در اجرای برنامه خیلی بیشتر از من بود. 🙄
نگذاشتند نفسی تازه کنم چه رسد به خواندن کتاب! امروز عصر که فرصتی دست داد برای ریکاوری رفتم کتابفروشی چشمم خورد به کتاب یادداشتهای کتابفروش. تورق کردم.خوشم آمد، خواستم بخرم قیمت را دیدم کپ کردم! آخه لامصب برگههایش هم کاهی بود!😳
هی دست دست کردم آخر سر گفتم تا کتابای نخوانده که قرار بود دی ماه تموم کنی را نخوانی نمیخرم. این باشد جایزهی خواندن آنها. ولی باز خواستم با گذاشتن پست حرصم را یکجوری خالی کرده باشم.
به دقیقه نرسیده پیوی پر شد از پیام دوستها و عزیزان همدل!
هم دردی کردند لینک تخفیفدار فرستادند و یکهو دیدم یکی از همکارها پیام داد خانم مظهری خریدمش براتون!
من 😵
یعنی همینشکلی بودم همهطور حسی داشتم! بیشترش شیرینی بود از گرفتن هدیه و ذوق مرگی همراه با کمی عذابوجدان😬
با خودم گفتم همین حالا که ویزیت آنلاین و مشاورپزشکی هزارمم در این ماه تمام شد، بیاییم اینجا و این جملهی ویکتورهوگوی عزیز رو یادآور بشم:"خوشبخت کسی است که به یکی از این دو چیز دسترسی دارد ، یا کتاب های خوب و یا دوستانی که اهل کتاب باشند."😊
@berrrke
@hornou
.
عیدتون مبارک!
حسین میگه مامان این بچه جوجهها گنا ندارن میپزیشون؟
بچه نیستن مامانی بزرگن!
پس چرا ریزن؟
نگاه پاهای نحیف بلدرچين میکنم که تو آب شناوره.
دارم عناب میکوبم که با ختمی بریزم توی فلاکس فکرم چندجا میچرخه، کدوم کتابفروشیها مونده که پی کتاب مریم حسینی نرفتم؟ امروز چندمه؟ روز مرد کی میشه؟ سوت کتری صداش در میاد. آب جوش رو میریزم تو فلاکس!
مامان فردا تعطیله! میگم همیشه پنجشنبهها تعطیله. کتاب فروشیهای سهراه احمدی رو گشتم؟
آره تقریبا تمومشون! چاپ قدیمه. بعیده کتابفروشیهای قرتی داشته باشن. باید برم زیرزمینی پیدا کنم.
در فلاکس رو محکم میکنم. مامان عیده که تعطیله!
عید چی؟ پس کی برم ادکلن بگیرم؟!
ادکلن جدایی نمیاره؟ نبابا پارسال ادکلن دادم هنوز جدا نشدیم!
عید چیه مادرم؟
روز پدره!
به این زودی؟ تازه که روز مادر بود!
سوت دیگ میزنه بالا زیرش رو کم میکنم بسمالله نورعلی نور، از دیشب که برای بچههای تبدار گروهمون خوندم همینطوری ورد زبونم مونده. نور علی نور شد چرا هیچی نخریدم هنوز؟ اون کامیون که داشت میومد سمت ایران بارش چی بود؟ کشتی رو میگی؟
ادکلن نداشت.
مامان کتاب کار تاکتیک رو باید فردا ببرم مدرسه.
مگه تعطیل نیست؟ نه بخر امروز حتما باید برم مدرسه. کارتم مسدود شده!
باید حضوری بخریم! بذار زنگ بزنم بپرسم.
کتاب تاکتیک رو دارید؟
خیلی الکی بذار بپرسم مکاتب مریم حسینی هم دارید؟
دارید؟🤩
میرسمخدمتتون!علی بدو! یا علی تو ترافیک چهارشنبهها؟ شب عیدم بهش اضافه کن. کاش یه کیک ساده بپزم. هیچ بویی نباید توخونه بپیچه!
روی سوپ میشه شمع گذاشت؟ 🥴
آخه مرد مومن. مهندس جان! آبله مرغون دیگه با خانوادهی داماده! ترجیها قبل ازدواج! باید خونه مامانت وقتی ۸ ساله بودی میگرفتی نه حالا!
هیچی نخریدم ولی بازم خداروشکر
مکاتب گیرم اومد بلاخره. عیدیمو گرفتم! عید بود؟ فالودهی سیب جای کیک قبوله!؟ انرژی زا هم هست هان؟ بریم کتاب بخریممامان!
کتاب فروشیش ادکلن داره؟
ادکلن جدایی نمیاره؟ مغزت آبله زده؟ این خرافات چیه؟ خیلی هم خوبه ادکلن! کاش جز شیمی کتاب دیگه ایی دوست داشت! نداره متاسفانه!
نمیشد خونه مامانت اینا آبله مرغون بگیری؟ ۱۵ سالگی هم خوب بودا! لابد نمیشد! شیرینپیاممیده فاطمه میایی طاعون آلبرکامو رو بخونیم؟
طاعون وسط آبل مرغون؟
نه کتاب خودم چند روز دیگه در میاد با تیراژ بالا آبل مرغون آلبرمظهری!
بلدرچين چند دقیقه تو دیگ میپزه؟
تا بریم برگردیم له نمیشه؟
بار اون کشتی چی بود؟
چقد صدای مولودی خیابون بلنده!
علی مولا علی مولا علی اعظم!
چندتا کتابکار شیمی مثلا!
کتابخونهاش پره بوی شیمی میده اصلا!
کیک ساده بدون هل و دارچین لطفا!
بودار نباشه. ادکلن بو داره.
آره ادکلن بو داره.
ولی بلدرچين بو نداره.
یه دونه باشی دختر پاییز
@berrrke