eitaa logo
مقاومت تا ظهور منجی
410 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
29 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آورده انـد که شبی دزدی به خـانه بهلـول رفت و هستـی او را به سـرقت بـرد نـاگاه دیـدنـد بهلول عصای خـود را برداشت و رفت در اول قبرستان شهر نشست از او پرسیـدند اینجا چرا نشسته ای؟ گفت خانه ام را دزد زده است . دنبال او میگردم و منتظرم تا بیاید چـون میدانم که آخرش خـانه مرا اینجا می آورند نشسته ام جلو او را بگیرم و اثاث خانه خـود را از او مطالبه کنم گفتند آخر او چیزی همراه خود به قبرستان نـمی آورد که تـو از او بگیری پرسید پس اموالی که دزدیده چه میکند؟ گفتند زنده ها تمامی آنها را از او میگیرند بهلول گفت آه مردم شهری که دزد ها را لخت می کنند من چگونه درمیان آنها بیایم و زندگی نمایم. در این اثنا ای را به طرف قبرستان آوردند بهلول برخواست و باعصا جلو آمده و گفت دزد خود را پیدا کردم به او گفتند آهسته ، این جنازه حاج آقای متولی است که مـی آورند گفـت مـی دانـم دزد روز مـن همیـن شخـص اسـت و همیـن جـا می نشینم تـا اینکه دزد شبـم را نیـز بیـاورنـد زیـرا بهترین دروازه های دزد بگیر است پرسیـدند چه طور این شـخص ثروتمند دزد روز تو است بـرای اینکه زکات مـال مـا فـقرا اسـت و ایـن شخص چـون زکات مال خود را نداده است پــس یـک عـمـر در روز روشـن مـال مـا فـقـرا را دزدیده است
هدایت شده از  تبلیغات پر بازده هادی
🔅فقیه بزرگ جهان تشیع مرحوم که ازشدت پاکی وتقوا، وپرهیزگاری پیداکرده بود، می فرماید: 🔅روزعیدی به برای زیارت اموات رفتم، بر سر قبر مرده ای ایستادم و گفتم: ؟ 🔅شب آن روز چهره ای باصفا و نورانی را در عالم خواب مشاهده کردم. به من گفت: فردا کنار قبر من بیا تا تو را عیدی دهم. 🔅صبح از پی آن خواب رفتم، چون به سر ان قبر رسیدم 👈ادامه داستان عجیب 👌 👇😳👇😳👇😳 https://eitaa.com/joinchat/2400124981Cc8b982030d
هدایت شده از  تبلیغات پر بازده هادی
💛خواب عجیب شهید مطهری که با گریه تعریف کرد 💛در خواب دیدم مرگم فرا رسیده است و ملاحظه می کردم که بدن مرا به برای دفن حمل می کنند 😭مرا به گورستان بردند و دفن کردند و رفتند. من تنها ماندم و نگران که چه بر سر من خواهد آمد؟ ناگاه دیدم که وارد قبرم شد...... 💛تمام داستان در کانال زیر 👌 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2400124981Cc8b982030d
هدایت شده از  تبلیغات پر بازده هادی
🔅فقیه بزرگ جهان تشیع مرحوم که ازشدت پاکی وتقوا، وپرهیزگاری پیداکرده بود، می فرماید: 🔅روزعیدی به برای زیارت اموات رفتم، بر سر قبر مرده ای ایستادم و گفتم: ؟ 🔅شب آن روز چهره ای باصفا و نورانی را در عالم خواب مشاهده کردم. به من گفت: فردا کنار قبر من بیا تا تو را عیدی دهم. 🔅صبح از پی آن خواب رفتم، چون به سر ان قبر رسیدم 👈ادامه داستان عجیب 👌 👇😳👇😳👇😳 https://eitaa.com/joinchat/2400124981Cc8b982030d
آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی مشهور به صاحب عروه یک کفن برای خودش خریده بود. در حرم علیه السّلام همۀ قرآن را بر آن نوشته ، سپس در حرم امام حسین علیه السلام زیارت عاشورا را با تربت بر اطراف آن نوشته بودند. ایشان برای صله ارحام عازم یزد شد و در این سفر ،کفن را با خودش به یزد برد. در شب اول ورودشان به یزد ، در منزل یکی از دختران خود استراحت می کنند. حضرت علیه السلام به خواب ایشان آمده و فرمود یکی از دوستان ما فوت کرده و در یزد منتظر کفن است. ما دوست داریم این کفن به او اهداء شود. ایشان بیدار می شود و می خوابد. دوبار دیگر این رؤیا تکرار می شود! ایشان لباس پوشیده به یزد می رود و می بیند شخصی فوت کرده ، او را غسل داده ، روی سنگ نهاده ، منتظر کفن هستند... تا ایشان با کفن در دست میرسد ، می گویند: کفن را آوردند. مرحوم یزدی از آنها می پرسد: شما کی هستید؟! می گویند: همان آقایی که به شما فرموده کفن بیاورید ، به ما نیز امر فرموده که برای تجهیز و دفن ایشان به این جا بیاییم. مرحوم یزدی می پرسد: این شخص کیست؟ می گویند: او شخصی به نام است ، یک فرد معمولی! ولی عاشق امام حسین بود. در هر کجا مجلسی به نام امام حسین برگزار می شد ، او بدون هیچ تکلّفی حاضر می شد.