eitaa logo
به‌سمت آرامش 🌱✨
4.9هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
🌱🌻 بِسم‌الله‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ مدیریت: @Saheerr 📳 مجموعه تبلیغات (تبلیغات قاضی) https://eitaa.com/joinchat/356910065C5b56d32fe0
مشاهده در ایتا
دانلود
. ‹تا‌گدات‌هستم،مطمئنم‌عاقبت‌بخیرم♥️› . ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @Dastanhaykotah
◾️ تربت سیدالشهداء علیه‌السلام، شفای تمام دردها .. ✍ آیت‌الله بهجت(ره): جمله‌ «وَ الشَفآءَ فی تُرْبَتِهِ؛ و شفا را در تربت او [قرار دادی]» که در زیارت امام حسین علیه‌السلام است، آخرین و شدیدترین مرحله‌ درد و بیماری را که همه اطبا از مداوای آن عاجزند، شامل می‌شود. 📚 رحمت واسعه، ص ٢٢٧ آیت‌الله بهجت برای شفای بیماری‌ها می‌فرمودند:آب زمزم و تربت سیدالشهداء علیه‌السلام را مخلوط کنید و هر روز مقدار اندکی به نیت شفا به‌طور منظم میل کنید، تا زمانی‌که بهبودی حاصل شود؛ همچنین به همین نیت صدقه به افراد متعدد بدهید، اگرچه مقدارش زیاد نباشد. 📚 بهجت‌الدعاء، ٣۴٩ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @Dastanhaykotah
✏️ مرد ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. پیش خودش فکر کرد که نباید به دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمی شنود باید از پیش پرسش های خود را طراحی کند و جواب های بیمار را حدس بزند. پس در ذهنش گفتگویی بین خودش و بیمار را اینگونه تجسم کرد. گفت«من از او می پرسم، حالت چه طور است؟ و او هم خدا را شکر می کند و می گوید بهتر است. من هم شکر خدا می کنم و می پرسم برای بهتر شدن چه خورده ای؟ او لابد غذا یا دارویی را نام می برد. آنوقت من می گویم نوش جانت باشد بعد می پرسم پزشکت کیست؟ او هم نام حکیمی را می آورد و من می گویم قدمش مبارک است و همه بیماران را شفا می دهد و ما هم او را به عنوان طبیبی توانا می شناسیم.» مرد ناشنوا با همین فکر و خیال ها به عیادت همسایه اش رفت و همین که رسید، پرسید: حالت چه طور است؟ اما همسایه بر خلاف تصور او گفت: دارم از درد می میرم. ناشنوا خدا را شکر کرد. ناشنوا پرسید: چه می خوری؟ بیمار پاسخ داد: زهر ! زهر کشنده ! ناشنوا گفت: نوش جانت باشد، راستی طبیبت کیست؟ بیمار گفت: عزرائیل ! ناشنوا گفت: طبیب بسیار توانایی است و قدمش مبارک باشد. بعد از این گفتگو ناشنوا برخاست که برود اما بیمار بد حال شده بود و فریاد می زد و می گفت: این مرد دشمن من است و از آنجایی که مردحرفهای همسایه اش نمی شنید، پیش خودش از این عیادت و گفتگوی خشنود بود . ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastanhaykotah
‌ 📚 داستان کوتاه روزگاری "مردی فاضل" زندگی می‌کرد. او هشت‌سال تمام مشتاق بود "راه خداوند" را بیابد؛ او هر روز از دیگران جدا می‌شد و "دعا" می‌کرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود. یک روز هم‌چنان که دعا می‌کرد، "ندایی" به او گفت به‌جایی برود. در آن‌ جا مردی را خواهد دید که راه "حقیقت و خداوند" را نشانش ‌خواهد داد. مرد وقتی این ندا را شنید، بی‌اندازه "مسرور شد" و به ‌جایی که به او گفته شده بود، رفت. در آن ‌جا با دیدن مردی "ساده، متواضع و فقیر" با لباس‌‌های مندرس و پاهایی خاک‌ آلود، "متعجب" شد. مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت: "روز شما به ‌خیر" مرد فقیر به ‌آرامی پاسخ داد: "هیچ‌وقت روز شری نداشته‌ام." پس مرد فاضل گفت: "خداوند تو را خوشبخت کند." مرد فقیر پاسخ داد: "هیچ‌گاه بدبخت نبوده‌ام." تعجب مرد فاضل بیش‌‌تر شد: "همیشه خوشحال باشید." مرد فقیر پاسخ داد: "هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام." مرد فاضل گفت: "هیچ سر درنمی‌آورم." خواهش می‌کنم بیش‌تر به من توضیح دهید." مرد فقیر گفت: " با خوشحالی این‌کار را می‌کنم. تو روزی خیر را برایم آرزو کردی! درحالی‌که من هرگز "روز شری" نداشته‌ام، زیرا در همه‌حال، خدا را "ستایش" می‌کنم. اگر باران ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من هم‌چنان خدا را "می‌پرستم." اگر تحقیر شوم و هیچ انسانی دوستم نباشد، باز خدا را ستایش می‌کنم و از او "یاری" می‌خواهم بنابراین هیچ‌گاه روز شری نداشته‌ام. تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالی‌که من هیچ‌وقت بدبخت نبوده‌ام زیرا همیشه به درگاه خداوند "متوسل" بوده‌ام و می‌دانم هرگاه که خدا چیزی بر من نازل کند، آن بهترین است و با خوشحالی هر آن‌چه را برایم پیش‌بیاید، می‌پذیرم. "سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم، همه‌ هدیه‌هایی از سوی خداوند هستند." * تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالی‌که من هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام زیرا "عمیق‌ترین آرزوی قلبی من،" زندگی‌کردن بنا بر "خواست و اراده‌ی خداوند" است.* ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═@Dastanhaykotah
📚 داستان کوتاه روزگاری "مردی فاضل" زندگی می‌کرد. او هشت‌سال تمام مشتاق بود "راه خداوند" را بیابد؛ او هر روز از دیگران جدا می‌شد و "دعا" می‌کرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود. یک روز هم‌چنان که دعا می‌کرد، "ندایی" به او گفت به‌جایی برود. در آن‌ جا مردی را خواهد دید که راه "حقیقت و خداوند" را نشانش ‌خواهد داد. مرد وقتی این ندا را شنید، بی‌اندازه "مسرور شد" و به ‌جایی که به او گفته شده بود، رفت. در آن ‌جا با دیدن مردی "ساده، متواضع و فقیر" با لباس‌‌های مندرس و پاهایی خاک‌ آلود، "متعجب" شد. مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت: "روز شما به ‌خیر" مرد فقیر به ‌آرامی پاسخ داد: "هیچ‌وقت روز شری نداشته‌ام." پس مرد فاضل گفت: "خداوند تو را خوشبخت کند." مرد فقیر پاسخ داد: "هیچ‌گاه بدبخت نبوده‌ام." تعجب مرد فاضل بیش‌‌تر شد: "همیشه خوشحال باشید." مرد فقیر پاسخ داد: "هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام." مرد فاضل گفت: "هیچ سر درنمی‌آورم." خواهش می‌کنم بیش‌تر به من توضیح دهید." مرد فقیر گفت: " با خوشحالی این‌کار را می‌کنم. تو روزی خیر را برایم آرزو کردی! درحالی‌که من هرگز "روز شری" نداشته‌ام، زیرا در همه‌حال، خدا را "ستایش" می‌کنم. اگر باران ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من هم‌چنان خدا را "می‌پرستم." اگر تحقیر شوم و هیچ انسانی دوستم نباشد، باز خدا را ستایش می‌کنم و از او "یاری" می‌خواهم بنابراین هیچ‌گاه روز شری نداشته‌ام. تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالی‌که من هیچ‌وقت بدبخت نبوده‌ام زیرا همیشه به درگاه خداوند "متوسل" بوده‌ام و می‌دانم هرگاه که خدا چیزی بر من نازل کند، آن بهترین است و با خوشحالی هر آن‌چه را برایم پیش‌بیاید، می‌پذیرم. "سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم، همه‌ هدیه‌هایی از سوی خداوند هستند." * تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالی‌که من هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام زیرا "عمیق‌ترین آرزوی قلبی من،" زندگی‌کردن بنا بر "خواست و اراده‌ی خداوند" است.* ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastanhaykotah
•°~🌸🌱 ‹ وَإلی‌مَن‌ألتَجئُ‌اِن‌لَم‌تُنَفّس‌کُرْبَتی › +وبه‌چه‌کسی‌پناه‌برم اگرغم‌واندوهم‌رابرطرف‌نکنی؟🤍 @Dastanhaykotah
✨﷽✨ 🔴جوانمردی به جان است نه جامه مردی نزد جوانمردی آمد و گفت: تبرکی می‌خواهم. جامه‌ات را به من بده تا من نيز همچون تو از جوانمردی بهره‌ای ببرم. جوانمرد گفت: جامه مرا بهايی نيست. اما سوالی دارم؟ مرد گفت: بپرس. جوانمرد گفت: اگر مردی چادر بر سر کند، زن می‌شود؟ مرد گفت: نه. جوانمرد گفت: اگر زنی جامه‌ای مردانه بپوشد، مرد می‌شود؟ مرد گفت: نه. جوانمرد گفت: پس در پی آن نباش که جامه‌ای از جوانمردان را در بر کنی، که اگر پوست جوانمرد را هم در بر کشی، جوانمرد نخواهی شد، زيرا جوانمردی به جان است نه به جامه! @Dastanhaykotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاحسین جان❤️ این آقاپسر، تو خیابانی در نجف نزدیک خونه شون به تنهایی تکیه درست کرده منتظر آمدن دسته های عزاداری بود اما هیچ کس نیامد مادرش فیلمش را گرفته و در فضای مجازی پخش شده بعد هیئت های نجف مسیرشان رو عوض کردند و از آن خیابان رد شدند ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @Dastanhaykotah
📚داستان کوتاه مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت. عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن‌ها بزرگ شد . در تمام زندگیش، او همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند، برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قدقد می کرد و گاهی با دست و پا زدن بسیار، کمی در هوا پرواز می‌کرد. سال ها گذشت و عقاب خیلی پیر شد. روزی پرنده باعظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید او با شکوه تمام، با یک حرکت جزئی بالهای طلاییش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد. عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید: این کیست؟ همسایه اش پاسخ داد: این یک عقاب است. سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم. عقاب مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ مرد. زیرا فکر می کرد یک مرغ است. این ما هستیم که زندگی خودمان را میسازیم؛ نگذارید محیط اطرف شما را دچار تغییرات اساسی کند. وقتي باران مي بارد همه پرندگان به سوي پناهگاه پرواز مي كنند بجز عقاب كه براي دور شدن از باران در بالاي ابرها به پرواز در مي آيد. مشكلات براي همه وجود دارد اما طرز برخورد با آن است ﻛﻪ باعث تفاوت مي گردد. ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻋﻘﺎﺏ بلند پرواز باش. @Dastanhaykotah
📚 مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت و گفت: «پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم.» کشیش: «مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم.» مرد: «اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من ، هفته ای مبلغی بپردازد.» کشیش: «خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی.» مرد: «اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟» کشیش: «چی می خوای بپرسی پسرم؟» مرد: «به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟» @Dastanhaykotah
ملا نصرالدین کمونیست شده بود. از او پرسیدند: ملا میدونی کمونیسم یعنی چه؟ گفت: میدانم گفتند: میدانی اگر دو تا اتومبیل داشته باشی و یکی دیگر اتومبیل نداشته باشد ناچار خواهی بود یکی از آن دو را بدهی!؟ گفت: بله کاملاً حاضرم همین حالا گفتند: میدانی اگر دو تا الاغ داشته باشی باید یکی را بدهی به کسی که الاغ ندارد! گفت: با این مخالفم! این کار را نمی توانم انجام دهم... گفتند: چرا این که همان منطق است و همان نتیجه؟ گفت: نه این همان نیست چون من الان دو تا الاغ دارم ولی دو تا اتومبیل ندارم! بسیاری از مردم تا زمانی به شعارهای زیبایشان پایبد هستند که منافع خودشان در خطر نباشد آنها قشنگ حرف میزنند اما در مقام عمل هرگز بر اساس آنچه میگویند رفتار نمی کنند. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastanhaykotah
🌹🍃خواص سوره 🍃🌹 ⚜امام صادق(ع): ✨هرکس سوره نحل را در هرماه بخواند ••از بدهکاری در امان باشد•و70نوع بلا از او برطرف شود که آسانترین آنها دیوانگی و جذام باشد 📚مکارم الاخلاق @Dastanhaykotah
•💙✨• هَمہ‌عآلَم‌شُده‌ڪنعاטּزِفِراقِ‌رُخِ‌دوست یوسفِ‌گُم‌شُده‌یِ‌ایـטּهَمہ‌یَعقوب‌ڪُجاست؟ @Dastanhaykotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| لحظه‌هارامیشمارم‌ثانیه‌به‌ثانیه زنده‌ام‌یک‌سال‌راتنهابه‌عشق‌اربعین..♥️ @Dastanhaykotah
گاهی یک نگاه حرام، شهادت را برای کسی که لیاقت شهادت دارد سالها عقب می اندازد، چه برسد به کسی که هنوز لایق شهادت بودن را نشان نداده.. | شـهید حسین خرازی | از همین الان نگاه حرام🚫 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @Dastanhaykotah
یه جا هم شهید حسن باقری میگه: «نمی‌شه» تو کار نیارید. زمین باتلاقیه که باشه! برید فکر کنید چه طور میشه ازش رد شد. هر کاری راهی @storye_mazhabi
~id➜|•@mola113•|↰ - %0Aمَداح¦حسین‌ستوده،امین‌قدیم•.mp3
6.8M
🎤•|کربلایۍ‌حسین‌ستوده‌|• 🎤•|کربلایۍ‌امین‌قدیم|• 🔊شور‌_هَمِه‌میخوان‌‌مَنوزَمینَم‌بِزَنَن،اِمام‌ حُسِین‌(ع)نِمیزارِه..؛😭💔•~ ↓@Dastanhaykotah
🌹خداوند توبه را می پذیرد 🌹 💢آیت الله ناصری رحمت الله علیه :‍ اگر گذشته ات خراب است بدان با کريمان کارها دشوار نیست. از گذشته هایت یک توبه بکن . دو رکعت نماز بخوان و بگو : «خدایا ! من اشتباه کردم ، غلط کردم ، نفهمیدم . حالا آمدم در خانه تو» . به جان امام زمان علیه السلام قسم ! ممکن نیست خدا دست رد بزند ، خدا می ‌پذیرد . خودش فرموده است كه یأس از رحمت الهی از گناهان کبیره است. آیت @Dastanhaykotah
✨ وظیفه سالک در مسیر تقرب إلی‌الله حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: [رسیدن به] مقامِ الله و [قرار گرفتن] در مسیر تقرّب الی‌الله برای هر کسی که متوجه خودسازی می‌شود [راهش] این است که باید کاری کند که مسافت و فاصله‌ای که با مولای خود دارد دورتر نشود. حالا نزدیک‌تر نشد عیبی ندارد، [اما] سعی کند خود را در این موقعیّتی که هست حفظ کند. یعنی اول سعی کند دور نشود تا کم کم به جلو حرکت و خود را به مولا نزدیک کند. 📚 برگی از دفتر آفتاب، ص١۴٢ آیت الله @Dastanhaykotah
بازگشت از افکار پریشان - امام زمانی ها.mp3
516.7K
🍃🌺 🌸 برگشت از افکار پریشان درنماز 🌼استاد کفیل🦋 📡حداقل برای یک نفر ارسال کنید. 🔰باذکر صلوات پیش به سوی نماز ☺️ اللهم صل علی محمد و آل و عجل فرجهم 🌸 @Dastanhaykotah