eitaa logo
به‌سمت آرامش 🌱✨
4.9هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
🌱🌻 بِسم‌الله‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ مدیریت: @Saheerr 📳 مجموعه تبلیغات (تبلیغات قاضی) https://eitaa.com/joinchat/356910065C5b56d32fe0
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از معرفــت
✨﷽✨ ✍خوابی که پس از شهادت دیدن : هیجان‌زده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ی سردشت...» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی .» عجله داشت. می‌خواست برود. یك دیگر چهره‌ی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه چیزی بده تا به برسونم.» رویم را زمین نزد. پیغام شهید رو بخون👇😔 http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
هدایت شده از سخنرانی های عالی
✨﷽✨ ✍خوابی که ❤️ پس از شهادت دیدن : هیجان‌زده پرسیدم: «آقا مهدی❤️ مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ی سردشت...» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی😔 كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی .» عجله داشت. می‌خواست برود. یك دیگر چهره‌ی درخشانش را كاویدم. 😍 حرف با گریه از گلویم😔 بیرون ریخت: «پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه چیزی بده تا به برسونم.» رویم را زمین نزد. پیغام شهید رو بخون👇😔😔 http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
هدایت شده از سخنرانی های عالی
✨﷽✨ ✍خوابی که پس از شهادت دیدن : هیجان‌زده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ی سردشت...» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی .» عجله داشت. می‌خواست برود. یك دیگر چهره‌ی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه چیزی بده تا به برسونم.» رویم را زمین نزد. پیغام شهید رو بخون👇😔 http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24