هدایت شده از معرفــت
✨﷽✨
✍خوابی که #سردارسلیمانی پس از شهادت #سردارمهدی_زینالدین دیدن :
هیجانزده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش، توی جادهی سردشت...» حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی #جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی #شهدا #زندهن.»
عجله داشت. میخواست برود. یك دیگر چهرهی درخشانش را كاویدم.
حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه #پیغامی چیزی بده تا به #رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد.
پیغام شهید رو بخون👇😔
http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
هدایت شده از سخنرانی های عالی
✨﷽✨
✍خوابی که #سردارسلیمانی❤️ پس از شهادت #سردارمهدی_زینالدین دیدن :
هیجانزده پرسیدم: «آقا مهدی❤️ مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش، توی جادهی سردشت...» حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی😔 كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی #جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی #شهدا #زندهن.»
عجله داشت. میخواست برود. یك دیگر چهرهی درخشانش را كاویدم. 😍
حرف با گریه از گلویم😔 بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه #پیغامی چیزی بده تا به #رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد.
پیغام شهید رو بخون👇😔😔
http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
هدایت شده از سخنرانی های عالی
✨﷽✨
✍خوابی که #سردارسلیمانی پس از شهادت #سردارمهدی_زینالدین دیدن :
هیجانزده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش، توی جادهی سردشت...» حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی #جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی #شهدا #زندهن.»
عجله داشت. میخواست برود. یك دیگر چهرهی درخشانش را كاویدم.
حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه #پیغامی چیزی بده تا به #رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد.
پیغام شهید رو بخون👇😔
http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24