eitaa logo
به‌سمت آرامش 🌱✨
4.8هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
🌱🌻 بِسم‌الله‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ مدیریت: @Saheerr 📳 مجموعه تبلیغات (تبلیغات قاضی) https://eitaa.com/joinchat/356910065C5b56d32fe0
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✅درسی از مکتب حضرت اباالفضل العباس(ع) ✍ماجرای داش علی مست و روضه حضرت عباس(ع) .... یکى از جاهل‌هاى محل ما «داش على» بود که چند سال پیش فوت شد، در زمان حیاتش یک روز من از توى بازار رد مى‌شدم، دیدم داش على بازار را قُرقُ کرده و چاقویش را هم دستش گرفته و یک نفس کش جرأت نطق نداشت، آن روزها هنوز ماشین و اتومبیل نبود، من با قاطر به مجالس سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع ) مى‌رفتم، از سرگذر که رد شدم متوجه شدم که مرا دید و تا چشمش به من افتاد، گفت: از قاطر پیاده شو، پیاده شدم، گفت: کجا مى‌روى؟ دیدم مست مست است و باید با او راه رفت، گفتم: به مجلس روضه مى‌روم! گفت: یک روضه ابوالفضل همین جا برایم بخوان، چون چاره‌اى نداشتم، یک روضه اباالفضل(ع ) برایش خواندم، داش على بنا کرد گریه کردن، اشک‌ها روى گونه‌اش مى‌غلتید و روى زمین مى‌ریخت، چاقویش را غلاف کرد و قرق تمام شد، بعد فهمیدم همان روضه کارش را درست کرده و باعث توبه‌اش شده بود. چند سال بعد داش على مرد، چند شب بعد از فوتش او را در خواب دیدم، حال او را پرسیدم ، مثل اینکه مى‌دانست مى‌خواهم وضع شب اول قبرش را بپرسم، گفت: راستش این است که تا آمدند از من سؤال‌هایی بکنند، سقائى آمد، مقصودش حضرت ابوالفضل(ع) بود و فرمود: داش على غلام ما است، کارى به کارش نداشته باشید ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
هدایت شده از اخبار 20:20
💖عظمت در خواب دیدن از رفتم و تمام در ام هستند. متوجه شدم علت آمدن شان سوره است که هر روز به آنها می کردم. 🍃🌷@harrozbaqoran🌷🍃
امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: فرزندان خود را با امام حسین (علیه‌السلام) بردارید که برای هرگونه آفت و خواهد بود. منابع: وسائل الشعیه ج ۱۰ ص ۴۱۰ 🔜 @Emamzamaniam31_3🌷 🔜 @Emamzamaniam31_3🌷
✨﷽✨ 🌼مساله ی عاقبت به خير شدن بسيار مهم است! ✍استاد فاطمی‌نیا: معتبرترين و قديمي ترين كتاب درمورد جنگ صفين ، كتاب نصر می باشدكه سابقا بسيار كمياب بود، در آن كتاب می نويسد: "درجنگ صفين يكي از سربازان اميرالمومنين (عليه السلام) زخمی شد، او را به خيمه های حضرت آوردند" حالا انصافا اين صحنه را تصور كنيد، اگر ما در آنجا بوديم و مي ديدم كه سرباز حضرت در راه ايشان زخمی شده ، از ته دل مي گفتيم خوشا به سعادتش! چه سعادتی بالاتر از مجروح شدن درجبهه ي حضرت است؟! اما آيا ميدانيد اين سرباز كه بود؟! نصر مي نويسد:"آن سرباز مجروح، شمر بن ذي الجوشن بود!" عجيب است! انسان يك روز در جبهه ي حضرت اميرالمومنين( عليه السلام) باشد و يك روز هم سر از كربلا در بياورد و آن ظلم و جنايت فجيع و غير قابل بيان را مرتكب شود! از آن طرف جناب حرّ است! درابتدا در لشكر ابن زياد است و حكم جنگ با امام حسين (عليه السلام) را دارد، اما در آخر در راه حضرت شهيد و عاقبت به خير ميشود ۞ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج۞ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
. ❌من یاغی نیستم!! روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضوگرفتن بودند.. که شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد... با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را بجا می آورد؛ قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود...! به هنگام خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد. ایشان پرسیدند: چه کار می کردی؟ .... گفت: هیچ. فرمود: تو هیچ کار نمی کردی!؟ گفت: نه! (می دانست که اگر بگوید نماز می خواندم، کار بیخ پیدا می کند)! آقا فرمود: مگر تو نماز نمی خواندی!؟ گفت: نه! آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی...! گفت: نه آقا اشتباه دیدید! سؤال کردند: پس چه کار می کردی؟ گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین! این جمله در مرحوم آخوند (رحمة الله عليه) خیلی تأثیر گذاشت... تا مدت ها هر وقت از احوال آخوند می پرسیدند، ایشان با حال خاصی می فرمود: من یاغی نیستم خدایا ما خودمون هم می دونیم که عبادتی در شان خدایی تو نکردیم... نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست!... فقط اومدیم بگیم که: خدایا ما یاغی نیستیم.... بنده ایم.... اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده..... لطفا همین جمله را از ما قبول کن.❤️ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
📿 تسلیم ؛ تمامِ حقیقت سجده است! سَری بر نیزه، و سر دیگر بر سجده‌ ... سجده‌ای در اوج قلّه‌ی تسلیم؛ که مایه فخر "أهل السّمٰوات" است! ▪️ 🔜 @Emamzamaniam31_3🌷 🔜 @Emamzamaniam31_3🌷
10.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اثر کثرت دعا 🎙آیت الله داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
🦠 ویروس کرونا وقتی میاد ریه‌هات رو درگیر میکنه و جای اکسیژن رو میگیره. ویروسِ چشم هم میاد و قلبت رو درگیر میکنه و آروم آروم جای امام زمان رو تو قلبت میگیره. اون وقته که از امامت غافل میشی و اینجاست که این حدیث زیبای پیامبر معنا پیدا می‌کند که فرمودند: «از نگاه‌های اضافی بپرهیزید چرا که تخمِ هوس می‌پراکند و غفلت می‌آورد.» وقتی آلوده به ویروس شدی، هدفت تو زندگی تغییر می‌کنه. دیگه برای سربازی مولا زندگی نمی‌کنی. از امام زمانت تنها یک اسم تو زندگیت باقی میمونه و با توجه به حدیث، کم کم امامت رو فراموش میکنی... همیشه میگن پیشگیری بهتر از درمانه. از همین امروز شروع کن. و این گناه رو بخاطر سلامتیِ خودت ترک کن. تو با نگاه‌های حلال میتونی زمینه ساز ظهور آقا صاحب الزمان باشی. توی این راه خود مولا دستت رو میگیره. داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 📚 مردی مادری پیر داشت که همیشه از دست مادرش می‌نالید و مادرش به دلیل کهولت سن در بینایی و شنوایی و راه رفتن ضعف داشت.مرد که از زندگی کردن با او خسته شده بود به نزد شیخی رفت و به او گفت تا راه چاره ای به او نشان دهد.شیخ به او گفت،مادرت هست و مراقبت از ان وظیفه ی توست او تو را بزرگ کرده و از تو مراقبت کرده الان وظیفه ی توست که از او مراقبت کنی.مرد گفت ده ها برابر زحمتی که برای بزرگ کردن من کشیده برای نگهداری او کشیده ام هیچ منتی برای بزرگ کردن من ندارد که هر چه کرده بیشتر از آن برایش کرده ام و دیگر نمیتوانم او را تحمل کنم مگر برای او پرستاری بگیرم.شیخ که این حرفا را از او شنید به او گفت،تفاوتی مهم بین مراقبت‌ کردن تو و مراقبت کردن مادرت است وان اینست که مادرت تورا برای ادامه زندگی بزرگ ومراقبت کرد و تو از او مراقبت میکنی به امید روزی که بمیرد پس تا عمر داری هر کاری برایش کنی نمیتوانی زحمات او را جبران کنی ‎‌‌‌‌‌‌ داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
❤️وساطت حضرت عباس (ع) برای شفای بیماری ناعلاج 📚مرحوم آیت الله العظمی اراکی به نقل از آیت الله العظمی میرزا محمد حسن شیرازی رضی الله عنه گفت:من برای زیارت مرقد امام حسین (ع) از سامرا به کربلا روانه شدم در مسیر به یکی از طوایفی که در آن‌جا سکونت داشتند رسیدم. رئیس طایفه به من احترام خاصی گذاشت در همین هنگام زنی نزد من آمد و گفت: السلام علیک یا خادم العباس؛ سلام بر تو‌ای خادم عباس! من از سلام کردن آن زن تعجب کردم. از رئیس طایفه پرسیدم: این زن کیست؟ او گفت:خواهر من است. از اوپرسیدم: چرا او این گونه به من سلام کرد؟ آیا علتی دارد؟ گفت: بله گفتم: علتش چیست؟ گفت: من سخت بیمار بودم به طوری که همه بستگان از درمان و ادامه زندگی من ناامید شدند و مرگ هر لحظه به من نزدیک‏تر می‏‌شد. در حال احتضار بودم که ناگهان منظره‏ایی در برابر چشمانم آشکار شد. دیدم خواهرم بالای تپه‏‌هایی که در مقابل طایفه ما قرار دارد رفت و رو به بارگاه حضرت عباس (ع) کرد و با گیسوی پریشان و دیده گریان گفت: یا 🌸ابوالفضل (ع) از خدا بخواه برادرم را شفا دهد. ناگاه دیدم دو نفر بزرگوار به بالین من آمدند یکی از آن‏ها به دیگری گفت: برادرم حسین (ع)! ببین این زن مرا برای شفای برادرش واسطه قرار داده است پس از خدا بخواه او را شفا دهد. 🌸امام حسین (ع) فرمودند: برادرم! این شخص نزدیک است که از دنیا برود کار از کار گذشته است. باز خواهرم برای دومین بار و سومین بار از حضرت عباس (ع) تقاضای عنایت و لطف کرد ناگهان دیدم حضرت عباس (ع) با دیده گریان به امام حسین (ع) عرض کرد: برادرم! از خدا بخواه یا این بیمار را شفا دهد یا این که لقب باب‏ الحوائج را از من بگیرد. 🌸امام حسین (ع) با توجهی کامل فرمودند:ای برادر خدایت سلام می‏‌رساند و می‏‌فرماید: این لقب و موقعیت گران‏بها برای تو تا قیامت برقرار و برجاست و ما به احترام تو این بیمار را شفا دادیم. من خود را بازیافتم و از آن پس خواهرم هر کس که ارادت خاص داشته باشد و مقام نورانی او در قلبش جای گیرد او را خادم العباس (ع) می‏‌خواند و این راز سلام کردن خواهرم بود. 📚منبع: پرچمدار نینوا، ص ۲۲۱، اقتباس از الوقایع و الحوادث، ج ۳، ص ۳۶ - ۳۷ داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
💎زمانی‌که در اتاق بزرگ و زیبا و مربعی شکل و کاشی شده می‌نشستیم، معلم مطالعات عزیزمان در حالی‌که صحبت می‌کرد، گاهی روی صندلی‌اي که در گوشه‌ی ابتدایی کلاس بود، می‌نشست و گاه بلند می‌شد. مثال‌های گوناگونی می‌زد و بسیار شیرین‌سخن، با شخصیت و با درک و شعور بود. وقتی شروع به حرف زدن درباره‌ی مردم ژاپن کرد، گفت:«مردم ژاپن آرزو می‌کنن كه شبانه‌روز به جای ۲۴ ساعت، ۴۸ ساعت باشه.» در حالی‌که سرش را تکان می‌داد، افزود:«ببینین عزیزانم! دانش‌آموزای ژاپنی وقتی پایانِ سال تحصیلیشون می‌رسه، گریَشون می‌گیره که چرا مدرسه‌شون تموم شده!» همین حرف را که گفت، بغل‌دستی‌ام در حالی‌که داشت به پنجره نگاه می‌کرد، می‌خندید. یکی از افراد جلویی‌ام دستش را روی دیوار گذاشته بود و می‌خندید. پشت سری‌ام، همان گردن‌کلفتی که همیشه سر کلاس آب می‌خورد، زمانی که آب در دهانش بود، از شدت خنده آب را تف کرد روی کف موزاییکی اتاق و سرش را روی نیمکت گذاشت و خندید. بغل‌دستی او که آدم نسبتاً چاقی بود، در حالی‌که دستش را روی شکمش چرخ می‌داد، می‌خندید. دیگری در حال خودکار جویدن، دیگری در حال کیک خوردن و... . در این میان، معلممان بیشتر به من خیره شده بود، چون از من ـ از لحاظ درسی ـ انتظار زیادی داشت ولی نمی‌دانست من هم آنقدر خنده‌ام گرفته بود که ناچار شدم با دندان‌های جلویی‌ام، لب پایینی‌ام را گاز بگیرم و سرم را تکان دهم که مثلاً حرفش را تأیید کرده‌ام و دارم حرص من و ما را می‌خورم. هرچند آنقدر هیکلی و پر زور بود که می‌توانست همزمان با دو دستش، دو نفر از دانش‌آموزان را از سر جایشان بلند کند و از پنجره بیندازد بیرون، اما حتی نوک انگشتِ هیچ دانش‌آموزی را قرمز نمی‌کرد. ناچار شد به خاطر همین خنده‌ها از کلاس بیرون برود و تا چندین دقیقه در سالنی که صدای خنده‌های آنان که مثل صدای اجتماع زنبورهای سرخ بود، با تق‌تق کفش‌هایش قدم بزند و بعد با چهره‌ای نگران برگشت. زمانی که کمی خنده‌هاي بچه‌ها کمرنگ‌تر شد، آه سردی کشید و گفت:«خدا رحم کنه به دوره‌ای که شماها خدمتگزارانش باشین. خدا به اون خانواده‌ای رحم کنه که شماها پدرش باشین!» : ... : : : ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah