eitaa logo
از بعثت تا ظهور
53 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.3هزار ویدیو
631 فایل
ارتباط با ادمین: @mostafa_soleimany
مشاهده در ایتا
دانلود
منبر جالب و درس آموز  امام خمینی در کتاب «پاره‌ای از خورشید»، یکی از برادران شهید مطهری خاطره‌ای پیرامون امام راحل (ره) نقل می‌کند که خلاصه‌اش چنین است: آقا سید روح‌الله، از همان اوایل جوانی، طلبه زبده و سخنوری به‌حساب می‌آمد و در محافل مختلف مورد اقبال بود. یک‌بار در میانه سخنرانی ایشان که جمع کثیری هم مستمع آن بودند، یک‌باره در نقطه اوج، سخنرانی خود را نیمه‌کاره گذاشت و روضه خواند و مجلس را تمام کرد. پس از جلسه با تعجب از ایشان علت را جویا شدم. ایشان پاسخ داد: دیدم گوش تا گوش جمعیت نشسته و به حرف‌های من با دقت توجه می‌کنند، یک‌لحظه حس کردم از این وضعیت حس رضایت دارم و به خود نهیب دادم که آقا! این منبر باید ابزار بندگی باشد نه حجابی میان من و معبود و همین شد که حرف را همان‌جا تمام کردم. جای دیگری پیرامون امام خمینی (ره) نقل‌شده که ایشان پس از مورد مشابهی، با خود عهد کرده بود که تا مدتی منبر نرود و تا ۴ سال هم منبر نرفته بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
【💛↷】 شھربایدبزند عڪس‌تورا برهمہ‌جا ... تو‌شدی‌چشم وچــراغ من‌و ... این‌مردم‌شہر💔 🇱🇧
🔴 💠 وقتی نبود، وقتی منطقه بود و مدتها می‌شد که من و بچّه‌ها نمی‌دیدمش، دلم می‌گرفت. توی زنها و مردها را می‌دیدم که دست در دست هم راه می‌روند، غصّه‌ام می‌شد. زن، شوهر می‌خواهد بالای سرش باشد. می‌گفتم: «تو اصلاً می‌خواستی این کاره بشوی چرا آمدی مرا گرفتی؟» می‌گفت: «پس ما باید بی‌زن می‌ماندیم؟» می‌گفتم: «اگر سر تو نخواهم نق بزنم پس باید سر چه کسی بزنم؟» می‌گفت: «اشکال ندارد ولی کاری نکن زحمتهایت را کم کنی، اصلاً پشت پرده‌ی همه‌ی این کارهای من، بودن توست که قدم‌هایم را محکم‌تر می‌کند.» نمی‌گذاشت اخمم باقی بماند. کاری می‌کرد که و آن وقت همه‌ی مشکلاتم تمام می‌شد. 🔴 ┄┄••❅🌈🇮🇷❅••┄┄ 🆔 @Jameeh_Mahdavi ┄┄••❅🌈🇮🇷❅••┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴🔵 امام زمانی بودن سخت نیست فقط جگر میخواد .اگر مردش هستی بسم الله 🌺 وارد میوه‌فروشی شدم. خلوت بود. قیمت موز و سیب را پرسیدم. فروشنده گفت: موز شانزده تومان و سیب ده تومان. گفتم از هر کدام دو کیلو به من بده. پیرزنی وارد میوه‌فروشی شد و پرسید: محمد آقا سیب چند؟ میوه فروش پاسخ داد: مادر کیلویی سه تومان! نگاه تعجب‌زده‌ام را به سرعت به میوه‌فروش انداختم و او که متوجه تعجب و دلخوری من شده بود، چشمکی زد و با نگاهش مرا به آرامش دعوت کرد. صبر کردم. پیرزن گفت: محمد آقا خدا خیرت بده! چند تا مغازه رفتم، همشون سیب را ده-دوازده تومن میدن! مادر با این قیمتا که نمی‌شه میوه خرید! 🔹محمد آقای میوه‌فروش، یک کیلو سیب برای پیرزن کشید و او را راهی کرد و رو به من کرد و گفت: این پیرزن به تازگی پسرش و عروسش را تو تصادف از دست داده و خودش مونده با دو تا نوه‌ی یتیم! من چند بار خواستم به او کمک کنم و به او میوه‌ی مجانی بدم اما ناراحت شد و قبول نکرد. به همین خاطر هیچ وقت روی میوه‌ها تابلوی قیمت نمی‌زنم تا وقتی این زن به مغازه میاد از قیمت‌ها خبر نداشته باشه و بتونه برای بچه‌هاش میوه بخره. راستش را بخواهی من به هر کسی که نیاز داشته باشه کمک می‌کنم و همیشه با امام زمانم معامله می‌کنم. 🔺دلم مثل آوار ریخته بود پایین و بسیار شرمنده بودم و بغضی سنگین تو گلوم نشسته بود. دلم می‌خواست روی میوه‌فروش را ببوسم، میوه‌ها را خریدم، سوار ماشین شدم و هقی زدم زیر گریه و در حال رانندگی از خودم و از امام زمان علیه السلام خجل بودم و با خودم می‌گفتم؛ ای کاش در طول سالیان دراز عمرم من هم قسمتی از درآمدم را با امام زمانم معامله می‌کردم. 🆔 @emame_zaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_598408067_۷.mp3
10.74M
🔷 داستان تشرف شماره 59 🔴داستان تشرف احمد عسکری کرمانشاهی و دستور ساخت مسجد امام حسن مجتبی(ع) در شهر مقدس قم 🎙️ 🆔 @tasharofat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅سوره مبارکه ، صفحه292، آیات 97 تا 104 🗓1399/08/28 🌻 @nedaye_tahzib
292.mp3
557.2K
🔊 🎤توسط استاد ✅صفحه292 🗓1399/08/28 🌻@nedaye_tahzib