eitaa logo
دوستانه
356 دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
12.5هزار ویدیو
354 فایل
بشتابیم سحر نزدیک است. *کپی مطالب با ذکر صلوات برای ظهور، آزاد است*
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از صدای ایران | VOI
📍اشعث ابن قیس بعد از ماجرای حکمیت ابوموسی اشعری، خطاب به امیرالمؤمنین علی علیه‌ السلام گفت: 🔹 یا علی!! ما خوردیم؛ تو چرا را پذیرفتی؟! 🔻برخی‌ها حالا🔻 خب روحانی و دولت‌اش داشتند می‌کردند، خب چرا اجازه دادند؟! خب نباید اجازه می‌دادند؟! 🔻سؤال:🔻 اگر رهبری، اجازه نمی‌دادند و مخالفت می‌کردند و مانع می‌شدند از انجام توافق برجام، آن‌گاه شما نمی‌گفتید این دیکتاتوری است و سیل انواع توهین‌ها را نثار ایشان نمی‌کردید؟! فضای کشور را ملتهب نمی‌کردید؟! آن‌هم وقتی‌که دولت یازدهم، خزانه خالی را فریاد کرد و به جهانیان پیغام فلاکت اقتصادی را مخابره کرد؛ ماجرای توزیع خفت بار که یادتان نرفته؟! و یادتان نرفته که او، حل تمام مشکلات کشور حتی آبِ‌ خوردن‌مان را به گره زده‌بود؟! یادتان رفته به و حتی نمایندگان مجلس چنین باورانده بودند که خسارت تأخیر اجرای برجام، روزانه حدود یک‌صد میلیون دلار است؟! یعنی باور کنیم که جنگ روانی جدیدی نمی‌ساختید؟! همه‌جا جار نمی‌زدید که ما می‌خواستیم کشور را از تحریم های ظالمانه و مشکلات_اقتصادی خلاص کنیم، اما اجازه نفرمودند؟! این‌ها را نمی‌گفتید؟! تا را علیه بشورانید..؟! @voinews
هدایت شده از بهلول (روزنه)
ها سه نبش دزدی میکنند. رای ملت، پول ملت فی الواقع پول[مالیات] نده هچ، پول[ و امتیاز جور شدن] هم بگیر، فقط بده @Buh_LOL
*✅ ماموریت ویژه ی یکی از مدافعان حرم برای شناسایی پیکر مطهر شهید‌_محسن‌حججی* 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند. *■ بنا شد حزب‌الله تعدادی از* *اسرای را آزاد کند و* *داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.* به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را کنی?" ● می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف . ※※※※ توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید. ■ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!" میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. 😱😭😩 رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن *اربا_اربا شده* . این بدن قطعه قطعه شده!" ● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"😡😭 حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: "کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!" داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!" هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر." اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا." ■ نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست مان بدهد. توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم: "بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭😫 ■ یکهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😞 بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر . از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی و هم . واقعا به استراحت نیاز داشتم فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند. به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها اومد پیشم و گفت: " و شهید حججی اومده‌ان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم." من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی" ■ نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. 😥 بگویم یک پیکر را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟😭 گفتم: "حاج‌آقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش." گفت: "قسمت میدم به بی‌بی که بگو." التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭 دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام." ● وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان."😭 هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن. راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم *نثار‌ روح‌ پاک‌ شهدا‌ صلوات🌹🌷💐🌹🌷💐🌹🌷*
هدایت شده از کانال حسین دارابی
میگین جمهوری اسلامی فریب و نیرنگ به‌کار می‌بره و براش حفظ نظام مهمه، براش هرکاری میکنه، مثل حادثه شاهچراغ. مث بمب‌گذاری مشهد. تا بعدش اینارو بهونه کنه به اهدافی که میخواد برسه ✋ من ثابت میکنم این تهمته از زبان حاج قاسم هم ثابت میکنم. این بخشی از کتاب عموقاسم هستش. از مجموعه پنج‌جلدی "قهرمان‌من" 🔻 سردار سلیمانی یکی از قاچاقچی های خطرناک سیستان و بلوچستان را دستگیر کرد. این قاچاقچی تریاک را از افغانستان وارد ایران می کرد. او با کمک هم دستانش خیلی از پاسدارها و سربازها را شهید کرده بود. یک روز حاج قاسم به او پیغام داد و دعوتش کرد برای گفت وگو. وقتی آن قاچاقچی آمد، پاسدارها فوری او را دستگیر کردند. 🔻چند وقت بعد، سردار سلیمانی داستان دستگیری آن قاچاقچی خطرناک را برای مقام معظم رهبری گفت. آقا دستور داد: «همین الان زنگ بزن تا آزادش کنند.»😳 سردار فوری زنگ زد، اما بعدش از آقا پرسید: «چرا باید این آدم خطرناک را آزاد کنیم؟» آقا گفت: «شما از او برای گفت وگو دعوت کرده بودید. شیعه که مهمان خود را نمی دهد. چند دقیقه قبل گفتم آزادش کنید، اما الان دستور می دهم او را بدون گول زدن دستگیر کنید. مردانه با او بجنگید و دستگیرش کنید.» سردار سلیمانی هم در یک عملیات سخت و پیچیده، یک بار دیگر او را دستگیر کرد. 🔻 بنظر شما نظام و رهبری که در برخورد با یک قاچاقچی قاتل که کلی پلیس شهید کرده و مستحق اعدامه اینطوری برخورد میکنه و میگه فریب و گول زدن نداریم اونوقت اجازه میده بخاطر حواس‌پرتی از چهلم مهسا امینی و کنترل اغتشاشات مردم بی‌گناه رو تو حرم بکشه؟ کار بهتری برای جمع کردن اغتشاشات وجود نداره؟ ✅ مجموعه ۵جلدی قهرمان من، هم در انتخاب شخصیت‌ها و هم در داستان‌ها واقعا فوق‌العاده‌س. بچه‌ها عاشق این کتاب و شخصیت‌هاش میشن و کار تربیتی که باید طی سالیان سال بکنید صدبرابر راحت‌تر وسریع‌تر میشه. عناوین جلدهاش اینه، داداش ابراهیم (هادی)، عموقاسم، آقامحسن(شهید حججی)، آقامعلم (شهید مطهری) وعلی لندی برای سفارش با 10درصد تخفیف میتونید از آقایِ‌کتاب سفارش بدید👇 https://zarinp.al/453892 سه جلدش هم مسابقه داره با جوایز ده میلیونی. میتونید شرکت کنید و بچه‌ها رو ترغیب کنید به خوندن. عکس مطلب قبل عکس این داستان از کتابه هرسوالی داشتید از پشتیبانی آقای کتاب سوال کنید👈 @aghayebook