هدایت شده از فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام🇵🇸
بِسمِ الله وبِذکرِحبیبهِ مُحمدرسول الله صلی الله علیه وآله الطاهرین
#سُنَن_النَبی
امام صادق علیه السّلام فرمود:
من برای فرد مسلمان خوش ندارم که بمیرد ، در حالی که هنوز برخی از آداب پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله را به جا نیاورده باشد.🌷
کف دستهایش مانند کف دست عطر فروشان معطّر بود.
کف دستش گشاده، استخوانهای قلم دست و پایش بلند بود.
هنگام رضا و شادی چهره اش چون آینه ای رنگارنگ درخشان و جذّاب بود.
کشیده گام بر میداشت و آرام و با وقار راه می رفت.
در کارهای خیر از همه پیشقدم بود. هنگام راه رفتن چنان گام میزد گویی از سراشیبی فرود میآید.
در حین تبسّم دندانهایش بسان دانه های تگرگ نمایان میشد، و در هنگام خنده دندانهایش چون برق جهنده می درخشید.
اندامی زیبا و خویی پسندیده داشت. خوش برخورد و خوش مجلس بود.
دانه های عرق مانند مروارید بر چهره اش می غلتید و بوی عرقش خوشبوتر از مشک بود.💕
مُهر نبوت در میان شانه هایش نمایان بود.
🌺 ازعطر عرق آن حضرت پی میبردند که ایشان از آنجا گذشته است.
و به هر سنگ و درختی می گذشت بر آن حضرت سجده میکردند...
...🌱🌱
همیشه لباس را از طرف راست میپوشید و چنین میخواند:
الحمد للَّه الّذی کسانی ما اواری به عورتی، و اتجمّل به فی النّاس
»سپاس و ستایش خدایی را که بر من جامهای پوشانید که با آن شرمگاهم را بپوشانم و آراسته در میان مردم ظاهر شوم.« و چون لباس را در میآورد از سمت چپ بیرون میآورد.
چون لباس نو میپوشید، لباسهای کهنه را به فقیر میداد و میفرمود:
هیچ مسلمانی نیست که لباس کهنه خود را فقط برای رضای خدا به فقیری بپوشاند مگر آنکه در پناه و خیر خداوند خواهد بود تا زمانی که آن لباس بر تن فقیر است، خواه بخشنده لباس زنده باشد یا مرده.
تشکی از پوست داشت که با لیف خرما پر شده بود و طول آن حدود دو ذراع و
عرض آن حدود یک ذراع و یک وجب بود. و نیز عبایی داشت که هر جا میرفت آن را دو تا کرده به زیر آن حضرت میانداختند. و نیز روی حصیر بدون آنکه چیز دیگری زیر خود بیندازد میخوابید.
از اخلاق آن جناب این بود که چهارپایان و اسلحه و اثاث خود را نامگذاری مینمود.
نام پرچمش عقاب، و نام شمشیرش که با آن در جنگها حاضر میشد ذو الفقار، و نام شمشیرهای دیگرش مخذم، رسوب و قضیب بود.
قبضه شمشیرش به نقره آراسته بود، و کمربندی که میبست از چرم بود و سه حلقه نقره در آن بود.
کمانش کتوم، و جعبه تیرش کافور نام داشت. نام شتر آن حضرت قصوی بود که به آن عضباء میگفتند.
و نام استرش دلدل، و درازگوشش یعفور، و گوسفندی
که از شیر آن میآشامید عینه بود.
آن حضرت سبویی از سفال داشت که با آب آن وضو میگرفت و از آن مینوشید، و مردم کودکان خردسال خود را که خوب و بد را می فهمیدند میفرستادند و آنان داخل منزل آن حضرت میشدند بدون آنکه کسی مانع آنها شود، آنگاه اگر در آن سبو آبی می یافتند می آشامیدند
و برای تبرّک بر صورت و بدن خود میمالیدند...
..
ادامه دارد درسنن النبی...
#یا_محمد_یا_حَبیب_الله
#کتاب_سنن_النبی_علامه_طباطبایی_ره