#میزان
🍀 مولا اجازه نداد!
«دوستى داشتم سخت و برنده و قاطع و سركش. تازه عروسى كرده بود و پس از عروسى مريض شده بود و به سينه درد سختى مبتلا گرديده بود.
يک روز ديدمش، خيلى از دست رفته و پريشان. دلواپس حالش شدم و از وضعش پرسيدم. گفت سرما خوردهام و سينهام درد مىكند.
گفتم: چرا به طبيب مراجعه نكردى؟
جواب داد: نمىتوانستم و اجازه نداشتم.
تعجب كردم كه از چه كسى اجازه مىخواستى؟
گفت: مولا اجازه نداده است و فرموده است با زنها مشورت كن و با آنها مخالفت كن. من با خانم صحبت كردم و او دستور داد كه به طبيب مراجعه كنم و من تا به حال با او مخالفت كردهام!
يك كمى نگاهش كردم و سخت توپيدم و به تندى گرفتمش.
چون با آن روحيه سركش و قاطع و در شرايط من كه توانايى داشتم، جز قاطعيت چارهاى نبود.
آن گاه از او پرسيدم كه
آيا محمد با خديجه(س) و فاطمه(س) مشورت نمىكرد؟
آيا على(ع)با فاطمه(س) مشورت نمىكرد؟
آيا محمد(ص) و على(ع) در مشورتها بر خلاف آنها نظر مىدادند و حركت مىكردند؟
هنگامى كه ميزانها در دست نباشند، كار به كجاها مىكشد؟
دوستم مبتلا به سل شد و خونريزى سينهاش بالا گرفت و مدتها در بيمارستان ريوى بوعلى بسترى گرديد... تا از مرگ رهيد.»
📚 آیههای سبز، ص۲۱
✍️ استاد علی صفایی حائری
https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0