؛•┈┈┈••✦•﷽•✦••┈┈┈•؛
📙 #داستانک
☕️ #یک_فنجان_تفکر
▫️زندگی سلف سرویس است!
یکی از افراد معروف آمریکا برای نخستین بار به یک رستوران سلف سرویس دعوت شد.👨🏻🍳
پس از حضور در رستوران، مرتب منتظر بود که شخصی برای گرفتن سفارش از او بر سر میز حاضر شود، اما هر چه منتظر ماند هیچ کس به سراغ او نیامد.🤨
زمان گذشت و مشاهده میکرد که تمام افرادی که پس از او وارد رستوران شدهاند، همگی مشغول صرف غذای خود هستند.
این موضوع به شدت او را عصبانی کرد و مدام با خود در حال جنگ بود که چرا در این رستوران هیچکس برای او احترام قائل نیست و به او توجه نمیکند.😓😣
در ذهنش مدام با این افکار درگیر بود تا اینکه پس از گذشت مدت زمانی، مرد دیگری بر سر میز کناری او نشست و مشغول صرف غذای خود شد.
شخص معروف با دیدن این صحنه دچار عصبانیت دوچندان شد. نزدیک میز آن فرد رفت و از او پرسید: آقای محترم شما همین پنج دقیقه پیش وارد رستوران شدهاید و هم اکنون بشقابی پر از غذاهای رنگارنگ در مقابل شماست. اما من مدت زمان زیادی است که بر سر این میز نشستم ولی هیچکس برای گرفتن سفارش غذا پیش من نیامده!؟ علت چیست⁉️
مرد مقابل اینگونه پاسخ داد که:
اینجا رستوران سلفسرویس است و شما میتوانید به انتهای سالن مراجعه کنید.
ازغذاهای روی میز هر کدام را که مایل بودید، بردارید و سپس هزینه آن را پرداخت نمایید و غذایتان را میل کنید.
در واقع در این رستوران همهچیز در اختیار شخص شماست.
فرد معروف با شنیدن این جمله کمی جا خورد و به فکر فرورفت.🤔
با خود اندیشید که زندگی دقیقاً مانند یک رستوران سلف سرویس است و همه چیز برای خوب زندگی کردن مهیا است.
اما متأسفانه اغلب افراد منتظر شرایط بهتر هستند و ناگهان متوجه میشوند که زمان گذشته و فرصتی باقی نمانده.
برخی هم آنقدر محو تماشای خوشبختی دیگران هستند که فراموش میکنند هرآنچه دیگران از آن بهره میبرند، میتواند در اختیار آنها نیز باشد.
بنابراین بهتر است در زندگی به جای نشستن و عصبانی شدن یا غصه خوردن، به فکر این باشیم که قدمی برداریم و سپس از بین شرایطی که الآن برای ما مهیا هست و هدایایی که زندگی در اختیار ما قرار میدهد، بهترینها را انتخاب کنیم و از نتیجه انتخابهای درستمان لذت ببریم.🌻
╔═════🍃═══════╗
🆔 @besooyekhorshid
╚═══════════🍃═╝
؛•┈┈┈••✦•﷽•✦••┈┈┈•؛
📙 #داستانک
☕️ #یک_فنجان_تفکر
✍پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره.
مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد. پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟»
زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.»
پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که به او می دهید انجام خواهم داد.»
زن در جوابش گفت: نه، از کار این فرد کاملا راضی هستم.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: «خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. دراین صورت امروز شما زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت».
مجددا زن پاسخش منفی بود. پسرک درحالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت.
مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود، گفت: «پسر از رفتارت خوشم آمد. به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.» پسر جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند.
💥کاش ما هم گهگاهی عملکرد خود را بسنجیم.
📚مجموعه شهر حکایات
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
╔═════🍃═══════╗
🆔 @besooyekhorshid
╚═══════════🍃═╝