#رهبرانه
📢ماجرای حضور رهبر انقلاب بر مزار #شهيد_صياد_شيرازی دو روز پس از تدفين شهيد
🏴پیکر شهید صیاد که دفن شد- اگر امروز دفن شد، صبح روز بعد- خانوادهاش نماز صبح را خواندند و رفتند بهشت زهرا(س). فردای تدفینش.
🔹وقتی رسیدند جلوی مزار شهید، یکسری محافظ که نمیشناختند، آمدند جلوی جمع را گرفتند. از حضور محافظها معلوم شد که آقا آنجا هستند.
🔸گفتند ما خانوادهی شهید صیاد هستیم؛ تا گفتند خانواده شهید هستیم، گفتند بفرمایید. بعد، معلوم شد که آقا نماز صبح را آنجا بودهاند.
🏴خانوادهی صیاد گفتند: شما خیلی زود آمدید! آقا فرمودند: «من دلم برای صیادم تنگ شده!»
👈مگر چقدر گذشته بود؟ آقا دو روز قبل از شهادت، صیاد را دیده بودند. یک روز هم از دفنش گذشته بود. آقا زودتر از زن و بچهی صیاد رفته بودند بالای سر مزار او.
✅این هم مثل بوسیدن تابوت صیاد از آن چیزهای نادری بود که من نشنیدم جای دیگری رخ داده باشد. شاید هم شده، من خبر ندارم. من نشنیده بودم آقا صبح فردای تدفین یک شهید، سر مزارش باشند.
✍ روايت از امير ناصر آراسته از همرزمان شهید صیاد شیرازی
💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠
🆔 @besooyezohur
#شب_جمعه_و_یاد_شهدا
🌷باسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
💢 شهدا خبر داشتند
🌷 #شهید_صیاد_شیرازی
🔹میگفت من همین روزها از پیش شما میروم، همانطور هم شد، یک هفته بعد به آسمان پر کشید.
🔸صیاد شیرازی را همه میشناسند، مردی از تبارِ شجاعت و مهربانی. صبح آخر، وقتی ماشین را از پارکینگ بیرون آورد تا به سمت محل کار برود، دید رفتگری با ماسکی بر صورت به سمتش میآید، رفتگر نامهای در دست داشت.
🌀مانند خیلیهای دیگر که گرههایشان را نقش میزدند روی کاغذ و میسپردند دست او تا دست خدا باشد و گرهگشایی کند.
🔸شیشه را پایین کشید، لبخند زد، خواست دستش را دراز کند برای یاری دادن، برای گرفتن نامه اما گلولهها امان ندادند و خون پاشید به شیشه، وقتی نفسهای آخرش را میکشید،
🔹پسرهایش توی ماشین بودند، پسرهایی با کیف مدرسه، شاهد شهادت بابایشان.
🔸همسر شهید میگوید :
🔹«آخریـن بـار گفـت: خانم! من میدانم همین روزها شـهید میشـوم. خواب دیدهام کــه یکــی از دوســتان شــهیدم آمــده و دســت مــرا گرفتــه کــه بــا خــودش ببـرد. شما گریه میکردید و مـن نمیتوانستم بـروم.
🙏خانم! شما بایـد راضی باشـید کـه مـن شـهید بشـوم. خانم شما را بـه فاطمـه زهـرا(س) قسم بگوییـد کـه راضی هسـتید.
🔸سـاکت بـودم. اشـک تـا پشـت پلکهایم آمده بود اما نمیریخت، یکدفعه اسمم را صدا زد، قلبم آرام شد، گفتم:
🔹«من راضیام» درست یک هفته بعد، علی آقا شهید شد.»
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷
🆔 @besooyezohur
#شب_جمعه_و_یاد_شهدا
✳ سه دقیقه با پدرم صحبت کردم؛ از حقوقم کم شود!
📌 از مواردی که شهید صیاد رعایت میکرد حقوق #بیتالمال بود. من شاهد بودم که از منطقه با من که در دفتر ایشان بودم، تماس میگرفت و میگفت مثلا سه دقیقه با مشهد با پدرم صحبت تلفنی کردهام. ما در طول این مدت تماسهای شخصی او را یادداشت میکردیم سر ماه جمعبندی میکردیم و پولش را از محل حقوق وی کسر و به حساب بیتالمال واریز میکردیم که رسید همهی این پرداختیها هم موجود است. شهید صیاد یک پیکان داشت در حالی که دهها ماشین مدل بالا در اختیار ما بود، اما ایشان پرهیز میکرد و میگفت کارهای شخصی را با ماشین شخصیام پیگیری کنید.
👤 راوی: حسن کلانتری رئیس دفتر سابق #شهید_صیاد_شیرازی
📚 از کتاب #صیاد_دلها
📖 ص 70
#شهدا_را_یاد_کنیم_حتی_با_یک_صلوات
🆔 @besooyezohur
#روشنگری
📌 به بهانه سالروز حمله منافقین به کشور عزیزمان یادی کنیم از فیلم ضعیف #رد_خون که بر خلاف قسمت اول آن (ماجرای نیمروز) که بسیار قشنگ بود رد خون چهره زشتی از بچههای اطلاعات نشان داد و به جای به تصویر کشیدن فداکاریهای جوانان انقلابی و رزمندگانی همچون #شهید_صیاد_شیرازی #منافقین خبیث و جنایتکار را مظلوم و مومن و فداکار نشان داد!!!
🆔 @besooyezohur
✨باسم رب الشهداء و الصدیقین✨
✳ سه دقیقه با پدرم صحبت کردم؛ از حقوقم کم شود!
📌 از مواردی که شهید صیاد رعایت میکرد حقوق #بیتالمال بود. من شاهد بودم که از منطقه با من که در دفتر ایشان بودم، تماس میگرفت و میگفت مثلا سه دقیقه با مشهد با پدرم صحبت تلفنی کردهام. ما در طول این مدت تماسهای شخصی او را یادداشت میکردیم سر ماه جمعبندی میکردیم و پولش را از محل حقوق وی کسر و به حساب بیتالمال واریز میکردیم که رسید همهی این پرداختیها هم موجود است.
شهید صیاد یک پیکان داشت در حالی که دهها ماشین مدل بالا در اختیار ما بود، اما ایشان پرهیز میکرد و میگفت کارهای شخصی را با ماشین شخصیام پیگیری کنید.
👤 راوی: حسن کلانتری رئیس دفتر سابق #شهید_صیاد_شیرازی
📚 از کتاب #صیاد_دلها
📖 ص ۷۰
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
🌷🍁🌷🍁🌷🍁🌷🍁🌷🍁🌷
🆔 @besooyezohur