May 11
‹🪴🍃
در این شلوغی دنیا تو انتخاب منی
🍀دخترای دهه هشتادی و نودی نوبت عرض ادب شما برای آقاست😍
🔸زمان :
شنبه تا دوشنبه ، ۱۵ _۱۳ مرداد
همزمان با نماز مغرب و عشا
🔸مکان:
میدان فردوسی، مسجد آمسیح
👈 محفل ویژه دختران نوجوان
🌱 منتظر دیدارتون هستیم😍
🍃هیئت نوجوانان شهدای گمنام
📣 انتشار حداکثری دهید
🔸برنامه های ما را در طول سال در کانال زیر دنبال کنید👇
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
﷽
🌱«بنده ای نیست که از مالش طعامی و یا درهم و دیناری در راه محبت فرزند دختر پیامبر علیه السلام انفاق کند، مگر آنکه در این دنیا آن درهم را هفتاد برابر برکت دهم و در بهشت در عافیت بوده و گناهانش را می بخشم.»
(مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۳۱۹)
🔴 در برکت هیئت سهیم باشیم ..
با هم روضه به پا کنیم
💳شماره کارت جهت کمک های نقدی
۶۰۳۷۷۰۷۰۰۰۲۳۳۲۵۸
📌 به نام قرارگاه جهادی سابقون
بنیاد فرهنگی بسوی ظهور
#تراکت_هیئت
🔸برنامه های ما را در طول سال در کانال زیر دنبال کنید👇
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
May 11
May 11
بسوی ظهور🌱
❣قسمت هفده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #طوطی_و_تاول ✨حرف های پیرمرد، ماجرای گذشته را انداخت روی زبانم: سه سال پیش آم
❣قسمت هجده
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#طوطی_و_تاول
✨کیف کوچکش را برداشت، بست به کمرش. بعد عکس آیت الله سیستانی را داد به من که سنجاق کنم به بازویش. راه افتاد که برود.
🍁دوباره چشم در چشم شدم با آیت الله سیستانی که احساس کردم انگار من را به چیزی توصیه می کند، مثلا چیزی مثل تواصوا بالصّبر. گفتم: همه که مثل شما حفّار نیستند، بتوانند مشغول خودشان شوند.
گفت: عجله نکن جوان.
گفتم: فکر کردم همسفر می شوید با من.
چند قدمی رفت و برگشت. با خنده گفت: تو طوطی خریدی به جای زنت. خانم من هم گم شده، سه چهار ساعتی است دنبالش هستم. تلفن هم ندارد. باید بگردم پیدایش کنم. البته او شماره من را دارد، شاید زنگ بزند، شاید هم نزند. تازه پول و مدارکم هم پیش اوست.
دوباره نخودی خندید و گفت: به نظرت زن بهتر است یا طوطی؟
من یک لحظه دنگم گرفت بگویم: زنبور عسل.
گفت: چرا؟
گفتم: من در این عالم، مرید کسی هستم که شیرینی تولید کند. اصلا انسان بودن، یعنی شیرین کردن کام دیگری است.
غش غش خندید: احسنت، ولی زن خوب و زیبا همیشه شیرین است، مثل عسل.
جَلدی از موکب زد بیرون.
من به زنم فکر کردم که در آن ده سال زندگی مدام نیش زد و زهر ریخت؛ تلخی تزریق کرد بر تمام لحظات زندگی. دلیل اینکه رفتم سراغ زنبورداری شاید همین باشد. می خواستم تلخی ها را بزدایم.
پیرمرد سرش را از گوشه چادر موکب کرد داخل و گفت: آقاجان نگران نباش، اینجا هیچ کس تنها نمی ماند. اگر عسل طبیعی پیدا کردی با پیاز قاطی کن. زخم تاول را خیلی زود ترمیم می کند.
لبخندی زدم و گفتم: الان که من تنها هستم.
با اخم گفت: این حرف را نزن؛ کسی که دنبال امام باشد، تنها نمی ماند. بی امام ها تاریک اند.
شیشه کوچک عطری که تهش فقط چند قطره مانده بود، از جیبش درآورد و گرفت سمت من: این هم هدیه من به شما. سریع رفت.
کمی بعد تاسف خوردم که چرا ازش شماره تلفنی چیزی نگرفتم یا کارت زنبورستانم را بهش ندادم تا دوباره ارتباط برقرار کنم. گوشی ام را درآوردم و در بخش یادداشتش نوشتم: هر کس بدون شناخت امام زمانش بمیرد، به مرگ جاهلی مرده. کمی تامل کردم در مرگ جاهلی.
به اینکه در این زمانه چند نفر به مرگ جاهلی می میرند؟ چشم هایم را بستم. چهره های آدم های که می شناختم تصویر کردم در ذهنم؛ در هیچکدام نور شناخت ندیدم. من دنبال بارقه بودم. تاریکی ترمینال پرده شد پشت مردمک هایم. جرقه نور همراه شد با آن صداها. چشم باز کردم. زیر آن یادداشت نوشتم: کسی که به مرگ جاهلی بمیرد در واقع نمرده، تلف شده. مرگ مال کسی است که امام زمان داشته باشد. کسی که امام زمان ندارد، در واقع زمان ندارد. و مرگ، در واقع رسیدن به آخر زمان است. کسی که بی زمان است، ذوق مرگ ندارد؛ پس تلف یا هلاک می شود.
این چند جمله آخر را چند بار نوشتم. خواندم. پاک کردم، دوباره نوشتم. هنوز هم مبهم بود. من می خواستم جوری بنویسم تا همه، زمان و مرگ را بچشند. همه بمیرند، ولی عاجز شدم. همان طوری رها کردم. درِ شیشه را باز کردم. بویش پیچید. یک لحظه مست شدم از عطرش و سوز زخم هایم فراموشم شد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) حق داشت عطر را هم در فهرست چیزهای دوست داشتنی دنیا قرار دهد.
ادامه دارد...
🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
35.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره_بازی
هیئت دهه فاطمیه را یادتونه 🍀
😍 دوباره میخواهیم دور هم جمع بشیم
دخترخانمها شنبه یکشنبه دوشنبه شب
و
آقا پسرها سه شنبه چهارشنبه پنجشنبه شب یادتون نره
هیئت نوجوانان شهدای گمنام
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
تمام خواست ما ....
از خدا فقط این است
ظهور ...
یا فرج عاجل و ...
سلامت تـو
سلام حضرت دلبـ❤️ـر ...
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
رفاقت هایــتان را
خط بــہ خط
ڪلمـہ بـہ ڪلمـہ
مرور مـیـڪنیم
شاید فهمیـدیـم
رفـاقت تان بـهانــہ شـهادت بـود
یـا شـهادت بـهانــہ رفـاقــت
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
May 11
فرمانده قبلا گفته بود:
"قضیۀ فلسطین کلید رمز آلود فرج است!"
داریم #نزدیک میشیم...
و سؤال اینجاست که «من» کجای این ماجرا ایستادم؟..
نقشمون رو پیدا کنیم!
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دلجویی رهبر انقلاب از فرزند شهید هنیه پس از اقامه نماز بر پیکر آن شهید
همسرش می گفت چِشاش خیلی خوشگل بود... اما با این چشمها تو زندگی یه نگاه حرام نکرده بود...🙈
می گفت من بهش می گفتم: ابراهیم!
این چشای خوشگل برا من نمیمونه...
حالا ببین!😔
وقتی جنازشو آوردن دیدم چشماش نیست...😭
انگار خدا اون چشای خوشگل و"پاک" رو فقط
می خواست واسه خودش انحصاری…!
💌حاج محمد ابراهیم همت💌
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کردید؛
آنها شما را نزد سیدالشهدا یاد میکنند.
بیاد شهید محمد ابراهیم همت🌱
شادی روحش صلوات🌸
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
🍀❣🍀
🕊🌸برای تعجیل در فرج
🕊🌸آقا امام زمان (عج) صلوات
🕊🌸اَللّهُمَ
🕊🌸صَلَّ
🕊🌸عَلی
🕊🌸مُحَمَّدٍ
🕊🌸وَآلِ
🕊🌸 مُحَمَّد
🕊🌸وَعَجِّل
🕊🌸فَرَجَهُم
🕊🌸وَ اَهلِک
🕊🌸عَدُوَّهُم...
🕊🌸 اَللّهُــــمَّ
🕊🌸عَجـِّل لِوَلیِّکَ
🕊🌸الفَـرَج
💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ
♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
بزرگۍمیگفٺ↓
تڪیهڪنبهشہـداء'
شہـداتڪیهشانخداسټ؛
اصلاڪنارگـݪبشینےبوۍگلمیگیرے'
پسگݪستانڪنزندگیټ رابایادشہـدآ
#شهیدانه🌷
🍀عکس ارسالی از گل دخترا مون رفتند بهشت زهرا تهران زیارت قبور شهدا،
خوشا به سعادتشون❤️
شفاعت شهدا نصیب همه ی شما عزیزان🌱
#عکس_استوری
#تولید
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشه ای از زیبایی های مسیر پیاده روی اربعین🥺🥺
🖤من واست سر میدم
جونمو آخر میدم
🖤بابی انت و امی
پدر ومادر میدم
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
شهيد اسماعیل هنيه با اصرار به زیارت مزار شهید سلیمانی در کرمان رفت و این نامه را به خط خود نوشت و بر مزار گذاشت.
حان اللقاء ". وقت دیدار رسیده ...
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
میگن با هرکسی دوست بشی
شکل وفرم اونو میگیری
فکرشوبکن اگه
باخدا
دوست بشی
چه زیبا
شکل میگیری
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
سخت است
از همه "بابایت"
یک سربند
و یک قاب عکس
بماند!
#یا_رقیه
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
بسوی ظهور🌱
❣قسمت هجده 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #طوطی_و_تاول ✨کیف کوچکش را برداشت، بست به کمرش. بعد عکس آیت الله سیستانی را د
❣قسمت نوزده
🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#طوطی_و_تاول
✨به پهلو دراز کشیده بودم. از در موکب، خیابان را تماشا می کردم. فقط پاها را می دیدم که تند و تند رد می شدند از جلوی چشم هایم.
🍁انواع پاها را تماشا می کردم؛ پاهای پیر، جوان، زن، کودک، مرد، برهنه، با کفش، با جوراب.
هر پایی ماجرا داشت. به آن ماجراها تخیل می ورزیدم. بیشتر خیالم سراغ پاهای برهنه می رفت که بر ریگ و جاده داغ، روان بودند. چند دقیقه گذشت. به پاهای تاولی خودم نگاه کردم، احساس کردم کمی باید نزدیک ترشان کنم به باد پنکه.
سر و گردنم را روی کوله محکم کردم. چشم هایم را بستم. خیالم را چرخاندم به تاریکی ترمینال رشت. در تاریکی، دنبال صداها گشتم. گوشم پر شد از کلمات قیام و قیامت. ولی من می خواستم ریز بشوم در اربعین.
به قول آن پیرمرد خودم را حفاری کنم تا چیزی از اربعین پیدا کنم، ولی تاریکی ترمینال تمام سلول های مغزم را پوشاند. مجبور شدم غلت بزن، چشم هایم را باز کنم؛ خیابان و پاهای رونده را از یک زاویه دیگر ببینم.
اربعین؛ یعنی جنبش، حرکت و تفکر پایی که می ایستد و پایی که می رود؛ برخلاف عاشورا که دست نشانه می شود، چون دست یاری می کند، مشک را پر می کند، شمشیر می زند و بالاخره بریده می شود و می افتد زمین. خواستم همین جمله را در گوشی ام یادداشت کنم. تنبلی کردم. البته گوشی ام هم شارژ نداشت.
به کارکرد معنایی دست و پا بیشتر فکر کردم؛ مخصوصا به پا، سخت درگیرش بودم. معنایش غلیظ شده بود برایم؛ احساس کردم در هر موقعیتی یکی از اعضای بدن فعال می شود و همراه مغز شروع می کند به اندیشیدن. در پیاده روی اربعین چون کف پا با زمین، مخصوصا با سرزمین بلا، انس می گیرد، پس مبتلاتر می شود؛ بهتر می تواند فکر کند. و چه بسا اصلا پا می تواند فکر کند، چون قیامت متوقف است بر آن.
گردنم درد گرفت. کوله را زیر سرم جابه جا کردم. خمیازه افتاد روی چشم و دهانم. می خواستم چند دقیقه چُرت بزنم. یاد شروع سفر افتادم. با خود گفتم: چرا من در آن فضای نیمه تاریک ترمینال، به جای سوار اتوبوس های اصفهان شدن، سر از اتوبوس های مهران درآوردم؟ چرا از کسی نپرسیدم کجا می رود؟ چرا در اتوبوس فورا خوابم برد؟ چرا توی راه پیاده نشدم، وقتی اتوبوس نگه داشت؟ چرا از مهران برنگشتم به اصفهان؟ این سوال ها گیجم کرد.
به رازهایی فکر کردم که پیرمرد گفته بود: رازهای اربعین. رازهای اربعین من در آن تاریکی بود. مدام می خواستم خیره شوم به آن تاریکی، ولی انگار چیزی منصرفم می کرد. دوباره خیره شدم به خیابان؛ انتظار داشتم ساق پایی را ببینم که به من جان و قدرتی بدهد که بپرم از سر جایم. ولی چند دقیقه که گذشت حس کردم ساق های اربعینی فرقی ندارند با هم. چند تا از اینها تاول زده اند؟ شروع کردم به شمردن شان. به چهل که رسیدم خسته شدم. دوباره ریز شدم در معنای اربعین؛ یاد حدیث قدسی افتادم که سال ها پیش که در نمازخانه کتابخانه و نمی دانم به چه دلیلی آویزان شده بود: گلِ آدم را با دستان خودم در چهل روز سرشتم. من هر وقت چشمم به این جمله می افتاد، گل کوزه گری که آفتاب چهل روزه خورده فیلم می شد در ذهنم؛ از روز اول تا چهلم. ولی الان چهل، چیز دیگری بود؛ چهل، اربعین نبود ولی تنه می زد به آن.
احساس می کردم باید طینتم را دوباره خیس کنم، بیندازم جلوی آفتاب تا خداوند دوباره ورز بدهد؛ بدمد از روحش در من.
ادامه دارد...
🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ❀ــآن】
#امام_زمان ﷻ
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
═━━⊰❀⊱━━═━
#بسوی_ظهور
https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan