eitaa logo
بسوی ظهور🌱
268 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
10 فایل
مجموعه بسوی ظهور برگزاری جشنها،مراسمها ، هیئت نوجوان ،گروه سرود کودک و نوجوان در مناسبت‌های مختلف سال به ویژه غدیر و شعبان علاوه بر اینها میخواهیم از فرمانده جانمون مهدی(عج) ، انحرافات آخرالزمانی تبیین واقعیات و طرح شبهات و پاسخ آنها حرف بزنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
بسوی ظهور🌱
❣قسمت بیست و پنج 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 #طوطی_و_تاول ✨سرم را گذاشتم روی ریشه های از خاک بیرون مانده درختی که ن
قسمت بیست و شش 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✨مورچه ها را تماشا می کردم که بعد از باز شدن در شیشه عطر، جذبم شده بودند که دو تا آخوند ایرانی را دیدم با لیوان چای آمدند در فاصله یکی دو متری من، روی یک تیر برق بتونی افتاده، نشستند. 🍁پیاده روی، خسته و بی حوصله شان کرده بود. یکی شان قد بلندی داشت و عمامه سفید سرش بود. کوله اش را که عکس شهیدی رویش پانچ شده بود، گذاشت زمین، جرعه ای چای نوشید و با صدای نسبتا بلندی گفت: سید حامد، دماغ تو تیز است. عطر را هنوز حس می کنی؟ بو کشید: از همین طرف آمد. اشاره کرد طرف من. دوستش که با ولع بیشتر چای می خورد، گفت: نه دیگر. من چند دقیقه پیش در عطر را بسته بودم. با شیشه نازک و کوچکش که عکس یاسی رویش نقر(کوبیده،یا حک) شده بود بازی می کردم. گذاشتم اش توی جیبم که ببرم نمونه اش را در تهران پیدا کنم. شیخ تاب نیاورد، بوکشان به من نزدیک شد و برگشت. نچ نچ کرد و به دوستش گفت: دیگر خبری نیست. انگار باد یک لحظه آن را انداخت اینجا و رفت. از عطر ناامید شد، نشست. کوله را به بغل گرفت. سید حامد، بلندشو حرکت کنیم. صد تا عمود دیگر برویم استراحت می کنیم. خیلی کُند می رویم. الان یک روز عقب هستیم از برنامه. برایم عجیب بود که شیخ اینجا هم احساس عقب ماندگی داشت؛ ظاهرا امور معنوی را با معیار مادی متر می زد. سید حامد که چاق بود، آرام آرام راه می رفت. کاملا معلوم بود که عرق سوز شده اند ران هایش. گفت: من که دیگر توان ندارم شیخ. نمی دانم این یکی دو روز را چجوری آمدم. من که گفته بودم بیشتر از پنج کیلومتر نمی توانم راه بروم. به نظرم همین قدر که ما تمشّی کردیم کافی است. تازه از برنامه جلو هم هستیم. شیخ نگاهی انداخت به ساعتش و گفت: نه، باید مقاومت کنی. تمشی تمشی نکن. باید راه بروی. سید حامد هم بلند شد، چندبار ناامیدانه بو کشید: چشمه عطر را پیدا می کردیم، خیلی خوب می شد؛ حالم را خوب کرد. شیخ گفت: ردّش را زدم؛ همین جاها غیب شد. من به پیرمرد فکر کردم و متاسف شدم که ازش هیچ نشانی نگرفته بودم. گفتار و رفتارش از ایمان غلیظ سو می گرفت؛ مثل این عطر. در این گیر و دار برق وصل شد. ناگهان صدا از موکب ها برخاست و در هم پیچید. مبدل شد به همهمه. اغلب صداها، صدای محمود کریمی بود و باسم الکربلایی. گفتم: الان حتما پنکه جهلاوی ها می چرخد و باد می زند. طعمه هم دنبال من می گردد در آن حوالی. ادامه دارد... 🌼السلام علیک یا اباعبدالله✋ 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ❣مولاجان سلام✋ ✨
خوشا صبحی که خیرش را تو باشی
✨ردیف ناب شعرش را تو باشی

✨خوشا روزی که تا وقت غروبش
✨دعای خوب و ذکرش را تو باشی
【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ═━━⊰❀⊱━━═━ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
🥀🕊 چندبار به آقامحمد گفتم برای خودمون کفن بخریم وببریم حرم‌امام‌حسین برای‌طواف ، ولی ایشون هی‌طفره میرفت. بعد چند بار که‌ اصرار کردم ناراحت‌شد و گفت: دوتا کفن میخوای ببری پیش بی‌کفن؟! 🌾                     ═━━⊰❀⊱━━═━ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
خوشه انگور تازه به اردوگاه منتقل شده بودند، از سر و وضعشان پیدا بود که تازه به اسارت نیروهای عراق در آمده بودند، چون هم لباس هایشان خاکی و مندرس بود هم کتک سیری خورده بودند. از نگاه های حیران و متعجبشان هم می شد فهمید که اولین بار است که پای شان به اردوگاهی باز شده است. بچه ها برای این که غم و اندوه آنها را کم کنند و زمینه قاطی شدنشان را به جمع فراهم نمایند دور آنها حلقه زدند و سهمیه دسر خود را جلویشان گذاشتند. دو اسیر جدید بعد از دیدن انگور های تر و تازه نه گذاشتند و نه برداشتند یهو به جان آنها افتاده و گرسنگی دو روز پیش خود را درمان کردند. بچه ها که هاج و واج به آن دو می نگریستند خیلی زور زدند تا توانستند جلوی خنده خود را بگیرند. دقایقی بعد، آن دو پرسیدند: چرا برای خود انگور نمی آورید؟ ببخشید ما تعارف نکردیم و همه را خوردیم. یکی از بچه ها که نتوانست جلوی خنده خود را بگیرد پاسخ داد: پدر آمرزیده فکر کردی خونه خاله است. این مقدار انگور سهمیه 54نفر از ما بود. این بار درحالی که همه باهم زدند زیر خنده این فقط آن دو نفر بودند که هاج و واج به هم می نگریستند و برای روزهای سخت آینده خود را آماده میکردند. 😅😅😅 ═━━⊰❀⊱━━═━ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگترین و پیشرفته ترین و فوق تخصصی ترین بیمارستان دنیا در اسرائیل، میکنن و علیه السلام کاملا اعمال میشه ... ! در عروسی هاشون خبری از موسیقی ورقص مختلط وآرایش عجیب وغریب زنان نیست بدون موسیقی های حرام!!! در رستورانهاشون خبری از فست فود نیست اونها بهترینهارا برای خودشون میخوان؟ ولی....برای شما چی میخوان؟ اندکی تفکر کنیم! ═━━⊰❀⊱━━═━ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
10.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ جدید ابوذر روحی با عنوان فوق العاده ست👌 نشر حداکثری💯 ═━━⊰❀⊱━━═━ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شباهت چند دختر به ♨️ ماجرای بی‌خوابی دختر شهید 💢 وقتی که عروسک‌ها برای دخترها رنگ می‌بازند... 🔰 برشی از سخنرانی ، به مناسبت سالروز شهادت حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها ═━━⊰❀⊱━━═━ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔°• زیر دست و پا بمیرم ولی با نامحرم سوار یک مرکب نمیشم.... 🎙 حاج مهدی رسولی (با حال مناسب تماشا کنید) به مناسبت (س) ═━━⊰❀⊱━━═━ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan
🌷 شیعه از هجرِ رُخت جامِ بلا می نوشد 🌾 خرّم آن سینه که در وصلِ شما می کوشد 🤲 بار الها ..همه یِ عمر سلامت دارش 💐 کوثری را که از آن آبِ بقا می جوشد. 🕊💞 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 💞🕊 🥀 ای داغدار اصلیِ این روضه ها بیا صاحب عزای ماتم كرب و بلا بیا 🥀 ◾▪◾▪ 🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَــرَج 🍃 ═━━⊰❀⊱━━═━ https://eitaa.com/besuyezohur_golpaygan