eitaa logo
منهاج نور
153 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
950 ویدیو
5 فایل
ارتباط با ادمین 💐تبریک و تهنیت به مناسبت دهه کرامت 👌🏻دغدغه های بصیرتی یک دانش پژوه عبایی 📚 @betti_abaei
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠خلاصه ای از زندگینامه حضرت زینب سلام الله علیها💠 🔹نام: زينب (زينب كبري) 🔹معني زينب: زَين اَب: زينت و شرافت پدر، نيكو منظر، خوشبو، زيبايي 🔹كنيه: ام كلثوم (ام كلثوم كبري) 🔹القاب: عقيله، عقيله بني‌هاشم، عقيله الطالبين، صديقه صغري، عارفه، عالمه، فاضله، عابده، زاهده، عالمه غير معلمه، فهمه غير مفهمه، محبوبه المصطفي، نائبه الزهرا، شريكه الحسين، امنيه الله، ناموس كبريا و … . 🔹نام پدر: علي بن ابيطالب(عليها السلام) 🔹نام مادر: فاطمه بنت رسول‌الله(صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) 🔹تاريخ تولد: 5 جمادي الاولي سال 6 هجرت 🔹محل تولد: مدينه منوره 🔹نام همسر: عبدالله بن جعفر بن ابيطالب 🔹فرزندان:علي، محمد، عون، اكبر، عباس، ام كلثوم ▪️تاريخ وفات: 15 رجب(61 هجري) ▪️محل دفن: دمشق و به قولي در مصر 🔹روز پنجم جمادي الاولي در هر سال، روز مبارکي است؛ ميلاد با سعادت اسوه صبر و پايداري، حضرت زينب عليهاالسلام که «روز پرستار» نام گرفته است. در اين روز، بانويي پا به عرصه وجود نهاد که آموزگار ايثار و فداکاري بود. او که توانست با پيام رسانيِ شايسته، از بازماندگان حادثه جان سوز عاشورا نيز به نيکويي پرستاري کند و لقبِ «بزرگ پرستار هميشه تاريخ» را زيبنده خود کند. او بزرگ پرستاري است که در سال هاي گوناگون حيات خود، از پنج امام بزرگوار، پرستاري کرده است؛ حضرت علي عليه السلام به هنگام ضربت خوردن، امام حسن مجتبي در هنگام مسموميت، امام حسين عليه السلام در لحظات تنهايي و غربت، امام سجاد عليه السلام در رويارويي با سوز تب جان سوز، و از امام محمد باقر عليه السلام به همراه کودکان صحراي کربلا. نام زينب، اين پرستار جاودان هميشه تاريخ، هميشه بر تارک زمان مي درخشد و همگان را به ياد صبر، مقاومت و ايثار مي‌اندازد. 🔹علت نامگذاري روز ميلاد با سعادت حضرت زينب سلام الله عليها به روز پرستار به خاطر دو وجه است: 1⃣ – تجليل از مقام شامخ و شخصيت والاي حضرت زينب(س) است که با برگزاري اين مراسم يادي از اين بزرگ بانو مي شود و باعث الگو سازي در جامعه مي شود. 2⃣ – تقويت روحيه زينب گونه در ميان پرستاران و تقدير و تشکر از زحمات و نقش پرارزش پرستار در جامعه. 🍃پرستاري، حرفه‌اي مقدّس و ارزشمند است؛ به طوري که رسول خدا صلي الله عليه و آله ، پرستار را در قيامت، هم نشين ابراهيم خليل مي داند و مي فرمايد: «هر کس يک شبانه روز از بيماري پرستاري کند، خداوند او را با ابراهيم خليل محشور مي‌کند». 🍃امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام در فرمايشي زيبا مي‌فرمايد: «خوشا به حال آن که به بندگان خدا نيکي کند و براي آخرت خود زاد و توشه برگيرد». حال با توجه به اين حديث گران مايه، مي‌توان پي برد پرستاران که شبانه روز در پي برطرف ساختن گرفتاري‌هاي بيماران و درمان آنها هستند، به چه پاداشي مي‌رسند و نزد خداوند متعالي، چه جايگاه و مقامي دارند. سالروز وفات حضرت زینب سلام الله علیها تسلیت باد🏴 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei 🍃🌹🍃🌹🍃
🍃▪️زیارتنامه حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)▪️🍃 اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ وَخَدیجَةَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یابِنْتَ وَلِیِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِیِّ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ عَرَّفَ اللهُ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْفِی الْجَنَّةِ،وَحَشَرَنا فی زُمْرَتِکُمْ،وَاَوْرَدَنا حَوْضَ نَبیِّکُمْ،وَسَقانا بِکَاْسِ جَدِّکُمْ مِنْ یَدِ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِب،صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ،اَسْئَلُ اللهَ اَنْ یُرِیَنا فیکُمُ السُّرُورَ وَالْفَرَجَ،وَاَنْ یَجْمَعَنا وَاِیّاکُمْ فی زُمْرَةِ جَدِّکُمْمُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ،وَاَنْ لا یَسْلُبَنا مَعْرِفَتَکُمْ، اِنَّهُ وَلِیٌّ قَدیرٌ،اَتَقَرَّبُ اِلَی اللهِ بِحُبِّکُمْ،وَالْبَرائَةِ مِن اَعْدائِکُمْ،وَالتَّسْلیمِ اِلَی اللهِ راضِیاًبِهِ غَیْرَ مُنْکِروَلا مُسْتَکْبِروَ عَلی یَقینِ ما اَتی بِهِ مُحَمَّدٌ،وَ بِهِ راض نَطْلُبُ بِذلِکَ وَجْهَکَ یا سَیِّدی،اَللّهُمَّ وَ رِضاکَ وَالدّارَ الآخِرَةَ،یا سَیِّدَتی یا زَیْنَبُ، اِشْفَعی لی فِی الْجَنَّةِ،فَاِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَاْناً مِنَ الشَّاْنِ،اَللّهمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ اَنْ تَخْتِمَ لی بِالسَّعادَةِ،فَلاتَسْلُبْ مِنّی ما اَنَا فیهِ،وَ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ،اَللّهمَّ اسْتَجِبْ لَنا وَ تَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَ عِزَّتِکَ،و َبِرَحْمَتِکَ وَ عافِیَتِکَ،وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد وَآلِهِ اَجْمَعینَ،و سَلَّمَ تَسْلیماً یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ. 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei 🍃▪️🍃▪️🍃
🔴15رجب روز بسیار شریفی است!👌 15 رجب روز دعای ام داوود هست. ام داوود مادر رضاعی امام صادق بود. از قضا فرزندش توسط منصور دوانیقی دستگیر میشود. نقل است که ام داوود چنین میگفته: منصور دوانیقی فرزندم را دستگیر کرده بود. اما من از زندانی بودن فرزندم خبر نداشتم و گاهی هم خبر مرگ او را به من می‌دادند. باورم نمیشد و روزگارم با اشک و آه و گریه و ناله می‌گذشت. برای گرفتن حاجت دست به دامن هر دعایی شدم. از هر کسی که صالح و مومن میدانستم تمنا می‌کردم برای رفع ناراحتیم دعا کنند اما نتیجه‌ای نگرفتم. یک روز با خبر شدم امام صادق(ع ) که با فرزندم داوود از من شیر خورده بود بیمار شده. از او عیادت کردم. موقع برگشت فرمود: از داوود خبر تازه‌ای نداری؟ با شنیدن نام داوود بغضم ترکید و با آه د و گریه گفتم: نه بی خبرم. از دوری و سرنوشت نامعلومش سرگشته و چون مرغ سرکنده ام. تو برادرش هستی. برایش دعا کن. ✨ امام صادق(ع )، فرمود: 15 رجب (روز وفات حضرت زینب) دعای استفتاح را بخوان؛ با این دعا درهای آسمان گشوده و فرشتگان الهی دعاکننده را مژده اجابت می‌دهند و هیچ حاجتمند و دردمند و دعاکننده‌ای در دنیا با این دعا مایوس نمی‌شود.ا ی مادر داوود ماه رجب نزدیک است و در این ماه مبارک دعا مستجاب می‌گردد، همین‌که ماه رجب رسید سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم روزهای ویژه ایست اگر توانستی روزه بگیر. نزدیک ظهر روز پانزدهم غسل کن و هشت رکعت نماز با رکوع و سجود دقیق و حساب شده انجام بده. من آن دعا را انجام دادم و پسرم داوود آزاد شد. داوود را نزد امام صادق(ع ) بردم و آن حضرت به فرزندم گفت: علت آزادی تو از زندان این بود که منصور دوانیقی، علی(ع ) را در خواب دیده بود و حضرت علی(ع) به منصور فرموده بود اگر فرزند مرا آزاد نکنی تو را در آتش خواهم انداخت. منصور در آتش افتادن خود را دیده بود و از ترس ناچار به آزادی داوود شده بود. این دعا در این روز خاص بی نهایت تاثیرگذار هست. پس این روز را دریابید و به دیگران هم خبر بدین. 👈امروز بخوانید👉 صد مرتبه سوره حمد صد مرتبه سوره اخلاص ده مرتبه آیة الکرسی و یک غسل حاجت. این دعا(دعای استفتاح یا ام داوود) که در مفاتیح هم درج شده و مملو از اسامی خداست و بی برو برگرد حاجت دهنده اس خداوندا به حق این روز و این ماه ✨ ✨به حق خط خط قرآن ✨ ✨هیچ خانه ایی غم دار✨ ✨هیچ مادری غمگین و داغ دیده✨ ✨هیچ پدری شرمنده✨ ✨هیچ محتاجی ستم دیده ✨ ✨هیچ بیماری درد دیده✨ ✨هیچ چشمی اشکبار ✨ ✨هیچ دستی محتاج✨ ✨هیچ دلی شکسته✨ ✨و هیچ خانه ایی بی نعمتت نباشه الهی آمین یا رب العالمین.. 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 نماز ساده روز نیمه رجب 💠 روایت است از امیرالمؤمنین علیه السلام:        🍃4 رکعت نماز 🍃 و بعد از نماز این دعا را بخواند: اللّهُمَّ يا مُذِلَّ كُلِّ جَبّارٍ، وَ يا مُعِزَّ الْمُؤْمِنينَ، أنْتَ كَهْفِي حينَ تُعْيينِي الْمَذاهِبُ، وَ أنْتَ بارِئُ خَلْقِي رَحْمَةً بِي، وَ قَدْ كُنْتَ عَنْ خَلْقِي غَنِيّاً، وَ لَوْ لا رَحْمَتُكَ لَكُنْتُ مِنَ الْهالِكينَ، وَ أنْتَ مُؤَيِّدي بِالنَّصْرِ عَلَى أعْدائي، وَ لَوْ لا نَصْرُكَ إيّايَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحينَ، يا مُرْسِلَ الرَّحْمَةِ مِنْ مَعادِنِها، وَ مُنْشِئَ الْبَرَكَةِ مِنْ مَواضِعِها، يا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالشُّمُوخِ وَ الرِّفْعَةِ، فَأوْلِياؤُهُ بِعِزِّهِ يَتَعَزَّزُونَ، وَ يا مَنْ وَضَعَتْ لَهُ الْمُلُوكُ نِيَرَ الْمَذَلَّةِ عَلَى أعْناقِهِمْ، فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ، أسْألُكَ بِكَيْنُونِیَّتِكَ الَّتِي اشْتَقَقْتَها مِنْ كِبْرِيائِكَ، وَ أسْألُكَ بِكِبْرِيائِكَ الَّتِي اشْتَقَقْتَها مِنْ عِزَّتِكَ، وَ أسْألُكَ بِعِزَّتِكَ الَّتِي اسْتَوَيْتَ بِها عَلَى عَرْشِكَ، فَخَلَقْتَ بِها جَميعَ خَلْقِكَ، فَهُمْ لَكَ مُذْعِنُونَ أنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أهْلِ بَيْتِهِ.» 🔹حضرت فرمودند: قسم به آن کس که دانه را شکافت و کعبه را نصب کرد و انسان را آفرید، هیچ صاحب اندوه و غمی نیست که این دعا را بخواند مگرآنکه خداوند وی را از اندوه و غمش آسایش بخشد. 📗اقبال الاعمال، ص159 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei
: 🕋خداي كعبه مشخص بود فهميده، جمله ام يه جمله عادي نيست ... با چهره اي جدي، نگاهش با نگاهم گره خورد ... كم كم داشت حدس مي زد اين حال خوش و متفاوت، فقط به خاطر پيدا كردن اون نيست ... دنيايي از سوال هاي مختلف از ميان افكارش مي جوشيد و تا پرده چشمانش موج برمي داشت ... شايد مفهوم عميق جمله ام رو درک مي كرد ... اما باور اينكه بي خدايي مثل من، ظرف يک شب ... به خداي محمد ايمان آورده باشه براش سخت بود ... ايمان و تغييري كه هنوز سرعت باورش، براي خودم هم سخت بود ... بهش اشاره كردم بريم بالا ... كليد رو از پذيرش گرفتم و راه افتادم سمت آسانسور ... شک نداشتم مي خواد باهام حرف بزنه ... اونجا هم جاي مناسبي براي صحبت نبود ... وارد اتاق كه شديم يه لحظه رو هم، مكث نكرد ... ـ متوجه منظورت نشدم كه گفتي ... نه ... اون من رو پيدا كرد ... از توي ميني يخچال، يه بطري آب معدني در آوردم و نشستم روي صندلي ... اون، مقابلم روي مبل ... تشنه بودم اما نه به اون اندازه ... بيشتر، زمان مي خريدم تا ذهنم مناسبت ترين حرف ها رو پيدا كنه ... ـ يعني ... غير از اينكه عملا اول اون من رو بين جمعيت پيدا كرد ... به تمام سوال هام جواب داد طوري كه ديگه نه تنها هيچ سوالي توي ذهنم باقي نمونده ... كه حالا مي تونيم حقيقت رو به وضوح ببينم ... چهره اش جدي تر از قبل شد ... ـ اون همه سوال، توي همين مدت كوتاه؟ ... در جواب تاييدش سرم رو تكان دادم و يه جرعه ديگه آب خوردم ... ـ توي همين مدت كوتاه ... چند لحظه سكوت كرد ... و نگاه متحير و محكمش توي اتاق به حركت در اومد ... ـ ميشه بيشتر توضيح بدي منظورت چيه از اينكه مي توني حقيقت رو به وضوح ببيني؟ ... حالا اين بار چهره من بود كه لبخندي آرام رو در معرض نمايش قرار مي داد ... ـ يعني ... زماني كه من وارد ايران شدم باور داشتم خدايي وجود نداره ... و دين ابزاريه براي ايجاد سلطه ، روي مردم و افراد ضعيف ، براي فرار از ضعف شون سراغش ميرن ... الان نظرم عوض شده ... الان نه تنها به نظرم باور غیر شرطي به دين متعلق به افكار روشنه ... كه اعتقاد دارم تنها راه نجات از انحطاط و نابودي ... و ابزار بشر، در جهت رشد و تعالي ذهن و ماده است ... هر جمله اي رو كه مي گفتم ... به مرتضي شوک جديدي وارد مي شد ... تا جايي كه مطمئن بودم مغزش كاملا هنگ كرده و حتي نمي تونست سوال جديدي بپرسه ... بهش حق مي دادم ... ظرف يک شب، من روي ديگه اي از سكه باور، بودم .. من الان نه تنها ايمان دارم خدايي هست ... كه ايمان دارم محمد، پيامبر و فرستاده خداست ... و اون و فرزندانش، اولي الامر هستند ... مرتضي ديگه نمي تونست آرام بشينه ... از شدت تعجب، چشم هاش گرد شده بود ... گاهي انگشت هاش مي لرزيد و گاهي اونها رو جمع مي كرد تا شايد بتونه لرزششون رو كنترل كنه ... ـ يعني ... در كمتر از 12 ساعت ... اسلام آوردي؟ ... بي اختيار و با صداي بلند خنديدم ... ـ نه مرتضي ... من تازه، پيكسل پيكسل تصوير و باورم از دنيا رو پاک كردم ... تمام حجت من بر وجود خدا و حقانيت محمد ... اون جوان ديشب بود ... من از اسلام هيچي نمي دونم كه خودم رو مسلمان بدونم ... تنها چيزي كه مي دونم اينه ... قلب و باور اون انسان ياغي و سركش ديروز ... امروز در برابر خداي كعبه ، به خاک افتاده ... اگه اين حال من، يعني اسلام ... بله ... من در كمتر از 12 ساعت يه من مسلمانم ... چشم ها و تک تک عضلات صورتش آرامش نداشت ... در اوج حيرت، چند لحظه سكوت كرد ... و ناگهان در حالي كه حالتش به كلي دگرگون شده بود، از جاش پريد ... ـ اسم اون جواني كه گفتي ... چي بود؟ ... : نشاني از بي نشان هر لحظه كه مي گذشت حالتش منقلب تر از قبل مي شد ... آرام به چشم هاي سرخي كه به لرزه افتاده گبود خيره شدم ... ـ نپرسيدم ... ديگه صورتش كاملا مي لرزيد ... و در برابر چشم هاش پرده اشک حلقه زد ... ـ چرا؟ ... لرزش صدا و چشم و صورتش ... داشت از بعد مكان مي گذشت و وارد قلب من مي شد ... خم شدم و آرنجم رو پام حائل كردم ... سرم رو پايين انداختم و دستي به صورتم كشيدم ... ـ چون دقيقا توي مسجد ... همين فكري كه از ميان ذهن تو مي گذره ... از بين قلب و افكارم گذشت ... سرم رو كه بالا آوردم ... ديگه پرده اشک مقابل چشمانش نبود ... داشت با چهره اي خيس و ملتهب به من نگاه مي كرد ... پس چرا چيزي نپرسيدي كيه؟ ...
ـ اون چيزهايي رو درباره ی من مي دونست كه احدي در جريان نبود ... و با زباني حرف زد كه زبان عقل و انديشه ی من بود ... با كلماتي كه شايد براي مخاطب ديگه اي مبهم به نظر مي رسيد اما ... اون مي دونست ؛براي من قابل درک و فهمه ... هر بار كه به من نگاه مي كرد تا آخرين سلول هاي مغز و افكارم رو مي ديديد ... اين يه حس پوچ نبود ... من يه پليسم ... كسي كه هر روز براي پيدا كردن حقيقت بايد دنبال مدرک و سند غيرقابل رد باشم ... كسي كه حق نداره براساس حدس و گمان پيش بره ... اون جوان، يه انسان عادي نبود ... نه علمش ... نه كلماتش ... نه منش و حركاتش . .. يا دقيقا كسي بود كه براي پيدا كردنش اومده بودم ... يا انساني كه از حيث درجه و مقام، جايگاه بلندي در درک حقايق و علوم داشت ... و شايد حتي فرستاده شخص امام بود ... مفاهيمي كه شايد قرن ها از درک امروز بشر خارج بود ؛ كه حتي قدرتش رو داشته باشه بدون هدايت فكري، بهش دست پيدا كنه ... و شک نداشتم چيزهايي رو كه اون شب آموخته بودم ... گوشه بسيار كوچكي از معارف بود ... گوشه اي كه فقط براي پر كردن ظرف خالي روح و فكر من، بزرگ به نظر مي رسيد ... اشک هاي بي وقفه، جاي خالي روي چهره مرتضي باقي نگذاشته بود ... حتي ريش بلندش هم داشت كم كم، خيس مي شد ... دوباره سوالش رو تكرار كرد ... اين بار با حالي متفاوت از قبل ... درد و غم ... ملتمسانه ... ـ چرا سوال نكردي؟ ... اين بار چشمان من هم، پشت پرده اشک مخفي شد ... براي لحظاتي دلم شديد گرفت ... انگار فاصله ی سقف و زمين داشت كوتاه تر مي شد و ديوارها به قصد جانم بهم نزديک مي شدن ... بلند شدم و رفتم سمت پنجره ... ـ چون براي بار دوم ازم سوال كرد ... چرا مي خواي آخرين امام رو پيدا كني؟ ... همون اول كار يه بار اين سوال رو پرسيده بود ... منم جواب دادم ... و زماني دوباره مطرحش كرد كه پاسخ همه نقاط گنگ ذهنم رو داده بود ... و بار دوم ديگه به معناي علت اومدنم به ايران نبود ... شک ندارم ذهن و فكرم رو مي ديد ... مي دونست چه فكري در موردش توي سرم شكل گرفته ... و دقيقا همون موقع بود كه دوباره سوال كرد ... براي پيدا كردن يه نفر، اول بايد مسيري رو كه طي كرده پيدا كني ... تا بتوني بهش برسي ... رسما داشت من رو به اسلام دعوت مي كرد؛ اما همه اش اين نبود ... با طرح اون سوال بهم گفت اگه بخواي آخرين امام رو پيدا كنم ... بايد از همون مسيري برم كه رفته ... بايد وارد صراط مستقيمي بشم كه دنيل مي گفت .. . اما چيز ديگه اي هم توي اين سوال بود ... چيزي كه به خاطر اون سكوت كردم ... 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei
دو چیز را همیشه از خدا طلب کن ۱ زندگی توام با ایمان ۲ عاقبت بخیری چرا که بسیاری از افراد زندگی با آسایش دارند ولی از نعمت ایمان محروم اند و چه بسا افراد با ایمانی که عاقبت بخیر نمیشوند خدایا زندگی با ایمان و عاقبت بخیری را نصیب تمام بندگانت بگردان ❤️ 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei 🔺🔻🔺🔻🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_6311530344.mp3
2.74M
🔶انتظار۵ 💥چرا به امام زمان (علیه السلام) نیاز داریم!! استاد_شجاعی ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei
: ظهور ... برگشتم سمت مرتضي ... كه حالا دقيق تر از هميشه داشت به حرف هام گوش مي كرد ... ـ دقيقا زماني كه داشتم فكر مي كردم كه آيا اين مرد، آخرين امام هست یا نه؟ ... اين سوال رو از من پرسيد ... درست وسط بحث ... جايي كه هنوز صحبت ما كامل به آخر نرسيده بود ... جز اين بود كه توي همون لحظه متوجه شده بود دارم به چي فكر مي كنم؟ ... دقيقا توي همون نقطه دوباره ازم سوال كرد چرا مي خواي آخرين امام رو پيدا كني؟ ... و اين سوال رو با ضمير غائب سوال كرد ... نگفت چرا دنبال من مي گردي ... در حالي كه اون من رو به خوبي مي شناخت ... و مي دونست محاله با چنين جمله اي فكرم نسبت به هويت احتمالي عوض بشه ... مي دوني چرا اين سوال رو ازم پرسيد؟ ... با همون اندوه و حسرت قبل، سرش رو در جواب نه، تكان داد ... ـ من براي پيدا كردن حقيقت دنبالش مي گشتم ... و بهترين نحو، توسط خودش يا يكي از پيروان نزديكش ... همه چيز براي من روشن شده بود ... اگر اون جوان، حقيقتا خود امام بود ... اون سوال با اون شرايط، دو مفهوم ديگه هم به همراه داشت ... اول اينكه به من گفت ... زماني كه انسان ها براي شكستن شرط هاي مغزي آماده بشن، ظهور اتفاق مي افته ... و يعني ... اگر چه اين ديدار، اجازه اش براي تو داده شده ... اما تو هنوز براي اينكه با اسم خودم ... و نسب و جايگاهم نسبت به رسول خدا من رو بشناسي آماده نيستي ... از دنيل قبلا شنيده بودم افرادي هستند كه هدايت بي واسطه ايشون شامل حالشون شده ... اما زماني كه هويت رسما براشون آشكار ميشه ديگه اذن ديدار بهشون داده نميشه ... پس هر سوالي مي تونست نقطه صد در صد اتمام این ارتباط بشه ... چون من آماده نبودم و دومين مفهوم، كه شايد از قبلي مهمتر بود اين بود كه ... من حقيقت رو پيدا كرده بودم ... به چيزي كه لازمه ی حركت من بود؛ رسيده بودم ... و در اون لحظات مي خواستم مطمئن بشم چهره مقابلم به آخرين امام تعلق داره اي نه ... و دقيقا اون سوال، نقطه ی هشدار بود ... مطرح شدنش درست زماني كه داشتم به چهره اش فكرش مي كردم ... يعني چرا مي خواي مطمئن بشي اين چهره منه؟ ... يعني اين فهميدن و اطمينان براي تو چه سودي داره توماس؟ ... اين سوال نبود ... ايجاد نقطه فكري بود ... شناختن چهره چه اهميتي داره ... وقتي من هنوز اجازه اين رو نداشته باشم كه رسما با اسم امام، نسب امام و به عنوان پيرو امام باهاش صحبت كنم؟ ... پس چيزي كه اهميت داره و من بايد دنبالش باشم شناخت چهره امام نيست ... ماهيت وجودي امام هست ... چيزي كه بهش اشاره كرده بود ... ... و اين چيزي بود كه تمام مسير برگشت رو پياده بهش فكر مي كردم ... دقيقا علت اينكه بعد از هزار سال هنوز اتفاق نيوفتاده ... انسان ها به صورت شرطي دنبال مي گردن ... و اين شرط ، فقط در چهره خلاصه شده ... كاري كه شيطان داشت در اون لحظه با من هم مي كرد ... ذهنم رو از ماهيت تبعيت و مسئوليت ... داشت به سمتي سوق مي داد كه اهميت نداشت ... چهره ی اون جوان حاشيه وجود و حركت ... و علت غيبت هزارساله اش بود ... ظهور اون، ظهور چهره اش نيست ... ماهيت تفكرش در ميان انسان هاست ... نه اينكه براساس يک ميل باطني كه منشا نامشخصي داره ... به دنبالش باشن ... يعني اين باور و فكر در من ايجاد بشه كه بتونم به هر قيمتي اعتماد خدا رو به دست بيارم ... يعني بدونم ؛شيطان، هزار سال براي كشتن اون مرد، برنامه ريخته؛ تا روزي سربازانش اين هدف رو عملي كنن ... پس منم ايمان داشته باشم جان اون از جان من مهمتره ... خواست اون از خواست من مهمتره ... تا خدا به من اعتماد كنه و حفظ جان جانشينش رو در دستان من قرار بده ... آيا من اين قدرت رو دارم كه عامل بر خواست و امر خداي پسر پيامبر باشم؟ ... اون سوال، سر منشا تمام اين افكار بود ... و من، در اون لحظه هيچ جوابي نداشتم ... سوالي كه هر سه این مباحث رو در مقابل من قرار داد ... و غیر مستقیم به من گفت ... تا زماني كه این شایستگي در وجودم ايجاد نشه و از اينها عبور نكنم ... حق ندارم بيشتر از حيطه و اجازه ام وارد بشم ... و من هنوز حتي قدرت پاسخ دادن بهش رو هم ندارم ... چند قدم رفتم سمتش ... حالا ديگه فاصله اي بين ما نبود ... ـ و مرتضي ... از اينجا به بعد، گوش من به تو تعلق داره ... شايد زمان چنداني از آشنايي ما نمي گذره اما شک ندارم انسان شايسته اي هستي ... مي خوام بهت اعتماد كنم ... و قلب و باورم رو براي پذيرش اسلام در اختيارت بذارم