eitaa logo
منهاج نور
153 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
950 ویدیو
5 فایل
ارتباط با ادمین 💐تبریک و تهنیت به مناسبت دهه کرامت 👌🏻دغدغه های بصیرتی یک دانش پژوه عبایی 📚 @betti_abaei
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 داستان حضور آقای مصباح یزدی در دانشگاه بینگهمتون نیویورک و کف زدن های مکرر فیلسوفان و اندیشمندان برای ایشان👍🏻👍🏻👍🏻 ⛔حق توحش!! 🔻دکتر مرتضي آقا تهراني كه سال ها در آمريكا به تحصيل و فعاليت فرهنگی مشغول بوده است، يكي از خاطرات دوران تحصيل خود را چنين بيان مي كند: 🔹«دانشگاه بينگهمتون كه در ايالت نيويورك قرار دارد،سالانه يك سمينار فلسفي برگزار مي كند و از فيلسوفان بزرگ دنيا دعوت مي شود تا با شركت در اين مراسم، به ارائه ي مقاله و كنفرانس علمي بپردازند. ارائه ي مقاله و كنفرانس در اين سمينار، داراي ارزش علمي براي اساتيد خواهد بود. چه اينكه در مجلات علمي دانشگاه به چاپ مي رسد و جزو فعاليت هاي علمي به حساب مي آيد. 🔹حدود 14 يا 15 سال پيش، از حضرت يزدي-دامت بركاته- دعوت شد تا در اين سمينار حضور يافته و كنفرانس علمي داشته باشند. اين سمينار توسط چيرمن دپارتمان فلسفه ي دانشگاه ، جناب آقاي پرفسور آنتوني پرويس و پرفسور پرويز مروج اداره مي شد. 🔹حضرت آيت الله مصباح نيز دعوت اين دانشگاه را پذيرفته و در روز مقرر حدود 20 دقيقه به ارائه ي كنفرانسي راجع به فلسفه ي ملاصدرا پرداخت. اين كنفرانس بلافاصله توسط پروفسور مروج به زبان انگليسي ترجمه مي شد. كنفرانس آيت الله مصباح آن قدر براي شركت كنندگان جالب و اثرگذار بود كه به طور ممّتد و مفصل براي ايشان دست مي زدند. 🔹پروفسور آنتوني پرويس(چيرمن دانشگاه و رئيس سمينار) كه به شدت تحت تأثير كنفرانس آيت الله مصباح قرار گرفته بودند، از شركت كنندگان تقاضا كرد كه در صورت امكان يكي از آنها وقت خود را به آيت الله مصباح بدهد تا بحث ديگري از فلسفه ي اسلامي را ارائه دهند. 🔹يكي از حاضران در جلسه نيز با وجود ارزش علمي كنفرانس در اين سمينار، بلافاصله وقت خود را به آيت الله مصباح داد و ايشان نيز بحث خود را ادامه دادند. بحث استاد مجدداً بسيار مورد توجه شركت كنندگان واقع شد. 🔻اين ماجرا گذشت تا اينكه سالها بعد، در اوج حملاتي كه به آيت الله مصباح در روزنامه هاي دوم خردادي اصلاح طلب صورت مي گرفت، روزي آقاي پرويس كه استاد راهنماي بنده بود، به من گفت: 🔸مرتضي! من سابقاً فكر مي كردم كه اين حق توحّشي كه آمريكايي ها از برخي كشورها و به ويژه ايران مي گرفتند، اشتباه است. اما الان نظرم عوض شده است و معتقدم كه اين حق توحّش را بايد بگيرند! 🔸گفتم چرا چنين اعتقادي پيدا كرده ايد؟! گفت: مگر در كشور شما 👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻 چند نفر مثل آيت الله مصباح وجود دارد 👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻 كه مطبوعات داخلي خودتان اين همه به ايشان حمله و اهانت مي كنند❓❓❓ 🔸من متحير ماندم كه چه پاسخي به او بدهم. گفتم: نويسندگان اين نوع جرايد به واقع نماينده ي مردم ايران نيستند و از علم و دانش بهره اي ندارند؛ از همه گذشته، فكر مي كنم تعهدي به دين و وطن خود ندارند.» ✔️برگرفته از كتاب گفتمان مصباح ص ۱۸۴ و ۱۸۵
.؛ خدا فراموشی اگر یادمان رفت ما کیست چه کنیم؟ خاطره‌ای از نوه آیت الله مصباح یزدی نقل می‌کنند: 🔸️تقریباً چهل‌وپنج دقیقه‌ای به اذان مغرب و عشا مانده بود. رفته بودم منزل حاج‌آقا به ایشان سری بزنم. تنها بودند؛ حتی حاج‌خانم هم نبودند. حاج‌آقا داشتند پاهایشان را چرب می‌کردند. سال‌ها بود زانودرد و پادرد همپایشان شده بود. دکترها روغن‌هایی را تجویز کرده بودند و باید هر روز پایشان را چرب می‌کردند. 🔸️احوال‌پرسی همیشگی و خوش‌و‌بشی کردیم. حاج‌آقا همچنان مشغول بودند که از من خواستند چیزی برایشان بیاورم. می‌خواستند بگویند متکا را بیاور که کلمه‌اش یادشان نیامد! چند ثانیه کشید. مقداری که گذشت متوجه شدم و متکا را برایشان آوردم. 🔸️سرشان را انداخته بودند پایین. غرق فکر شدند. چند دقیقه‌ای سکوت شد. رو کردند به من و بغض‌آلود و با صدای لرزان گفتند: «آدم گاهی اوقات کلمه به این سادگی که شاید هزاران بار در طول زندگی با آن سروکار داشته، یادش می‌رود، اگر روزی به ما گفتند که خدایت کیست و یادمان رفت آن موقع چه خاکی بر سر کنیم؟ اگر گفتند که امامت کیست و یادمان رفت، اگر گفتند کتابت چیست و یادمان رفت! آنجا باید چه کنیم؟» آن بغض سنگین اشک شد و کم‌کم از چشمانشان سرازیر شد. 🔸️ این سؤال را تکرار کردند. گفتند: «چه کار کنیم؟» فکر می‌کردم این پرسش مقدمه توضیحی است، اما دیدم ادامه دارد. باز هم مرتب از من پرسیدند.«به نتیجه ای رسیدی؟ فکر کردی؟» همزمان خودشان هم حال معنوی دیگری پیدا کرده بودند که لحظه‌به‌لحظه تشدید می‌شد. 🔸️نزدیک شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه ای رسیدی چه کار کنیم؟» مات و مبهوت مانده بودم. رفتند سمت چوب‌لباسی‌. عطرهای دم‌دستی‌شان را آنجا می‌گذاشتند. صدای اذانشان در خانه پیچید. وقتی نزدیک سجاده شدند، بغض صدایشان ترکید. به پهنای صورت اشک می‌ریختند. گفتند: «شما که جوابی به این سؤال ندادی! اگر پرسیدند اسم خدایت کیست اگر یادمان رفت چه کنیم. اما فکر می‌کنم این «علی علی» گفتن‌های ما در طول زندگی که هر جا توانستیم و از دستمان برآمد، مدام گفتیم «علی علی» این «علی علی» گفتن‌ها ما را رها نمی‌کند. ما را ول نمی‌کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جایش می‌آیند و جواب این «علی علی» گفتن‌ها را می‌دهند. اگر هم یادمان برود به ما یادآوری می‌کنند.» 🔸️بعد بلافاصله گفتند: «اگر در این دنیا ایمان‌مان را امانت بدهیم دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شرطی که ایمان را خراب نکرده باشیم، بگوییم این امانت خدمت شما آن لحظه و جایی که من احتیاج دارم، این را به من برگردانید؛ بعید می‌دانم کسی باشد که بخواهد از امانت نگهداری نکند و حتماً آدم امینی است. مهم این است که ما ایمان‌مان را امانت دهیم. این علی علی گفتن‌ها آنجا کار خودش را می‌کند.» 🔸️مشغول شدیم. نماز عجیبی شد. ادعا ندارم همیشه با ایشان بوده‌ام و حالاتشان را دیده‌ام، اما در سن‌وسال خودم و در موقعیت‌هایی که با حاج‌آقا ارتباط داشتم، کمتر چنین نمازی از ایشان دیده بودم. با حال و پر اشک. بین هر آیه سوره حمدشان گریه می‌کردند. 🔸️بین دو نماز بحث را ادامه دادند و تأکید کردند روی اینکه آدم ایمانش را بسپارد به دست آن‌ها، آن‌ها شب اول قبر بر‌گردانند. 🍂🍂🍂🍂🍂 📚به نقل از کانال حمید رسایی 🍁🍁🍁🍁🍁 🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617 🆔https://zil.ink/bettiabaei