📒
🕌«نیمه ماه رجب»، محبوبترینِ ایام نزد خداوند متعال
سیدبن طاووس در اقبال الاعمال در حديثى از «ابن عباس» نقل می کند:
قَالَ آدَمُ علیه السلام:
يَا رَبِّ أَخْبِرْنِي بِأَحَبِّ الْأَيَّامِ إِلَيْكَ وَ أَحَبِّ الْأَوْقَاتِ فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيْهِ يَا آدَمُ أَحَبُّ الْأَوْقَاتِ إِلَيَّ يَوْمَ النِّصْفِ مِنْ رَجَبٍ يَا آدَمُ تَقَرَّبْ إِلَيَ يَوْمَ النِّصْفِ مِنْ رَجَبٍ بِقُرْبَانٍ وَ ضِيَافَةٍ وَ صِيَامٍ وَ دُعَاءٍ وَ اسْتِغْفَارٍ وَ قَوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَا آدَمُ إِنِّي قَضَيْتُ فِيمَا قَضَيْتُ وَ سَطَرْتُ فِيمَا سَطَرْتُ أَنِّي بَاعِثٌ مِنْ وُلْدِكَ نَبِيّاً لَا فَظٌّ وَ لَا غَلِيظٌ وَ لَا سَخَّابٌ فِي الْأَسْوَاقِ حَلِيمٌ رَحِيمٌ كَرِيمٌ عَلِيمٌ عَظِيمُ الْبَرَكَةِ أَخُصُّهُ وَ أُمَّتَهُ بِيَوْمِ النِّصْفِ مِنْ رَجَبٍ لَا يَسْأَلُونِّي فِيهِ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَيْتُهُمْ وَ لَا يَسْتَغْفِرُونِي إِلَّا غَفَرْتُ لَهُمْ وَ لَا يَسْتَرْزِقُونِي إِلَّا رَزَقْتُهُمْ وَ لَا يَسْتَقِيلُونِي إِلَّا أَقَلْتُهُمْ وَ لَا يَسْتَرْحِمُونِي إِلَّا رَحِمْتُهُمْ
يَا آدَمُ مَنْ أَصْبَحَ يَوْمَ النِّصْفِ مِنْ رَجَبٍ صَائِماً ذَاكِراً خَاشِعاً حَافِظاً لِفَرْجِهِ مُتَصَدِّقاً مِنْ مَالِهِ لَمْ يَكُنْ لَهُ جَزَاءٌ عِنْدِي إِلَّا الْجَنَّةَ يَا آدَمُ قُلْ لِوُلْدِكَ أَنْ يَحْفَظُوا أَنْفُسَهُمْ فِي رَجَبٍ فَإِنَّ الْخَطِيئَةَ فِيهِ عَظِيمَةٌ.
حضرت آدم عليه السّلام عرض كرد:
پروردگارا، به من خبر ده كه محبوبترين زمانها و روزها نزد تو كدام است؟
خداوند تبارك و تعالى به او #وحى نمود:
اى آدم، محبوبترين زمانها نزد من روز "نيمهى ماه رجب" است.
اى آدم، با قربانى، ميهمانى كردن، روزه داشتن، دعا، استغفار و گفتن «لا إله إلاّ اللّه» در اين روز به من نزديكى بجوى.
اى آدم، در ضمن #سرنوشت حتمى خود مقرر نموده و نگاشتهام كه از ميان فرزندان تو پيامبرى را برخواهم انگيخت كه نه بداخلاق و درشتخو است و نه در بازار فرياد بر مىكشد، بلكه بردبار، مهربان، بخشنده [دانا]و #پربركت است.
من، او و امت او را به روز نيمه رجب #ويژه مىگردانم، بهگونهاى كه هر چيز در آن روز از من بخواهند عطا مىكنم و از هرچه طلب #آمرزش كنند مىآمرزم و هر روزىاى بخواهند به آنان مىدهم و از هر لغزشى طلبِ ناديده انگاشتن نمودند، ناديده مىانگارم و هر رحمتى را طلب نمودند، عطا مىكنم.
اى آدم! هركس در روز نيمهى رجب، روزه باشد و به ياد خدا و فروتن بوده و شرمگاه خود را حفظ كند و از #مال خويش صدقه بپردازد، در نزد من پاداشى به جز بهشت ندارد.
اى آدم، به فرزندانت بگو خود را در ماه رجب حفظ كنند، كه ارتكاب #گناه در آن بزرگ و سنگين است.
📗إقبال الأعمال، ج2، ص 657.
🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617
🆔https://zil.ink/bettiabaei
#قسمت_صد_و_دوازده:
دانه هاي تسبیح
اين سوال، جواب واضحي داشت ...
انسان هايي كه قابليت دارن در مسير اشتباه شرطي بشن ...
هر چند نسل ها تغيير مي كنن ... و جاشون رو به نسل هاي بعد ميدن ... اما كسي كه اونها رو شرطي مي كنه در تمام قرن ها ثابت بوده ...
خودش، هدف و شيوه اش ...
كسي كه چون بعد مادي و حيواني نداره ... پس در دايره شرطي شدن قرار نمي گيره ...
شيطان كه ظهور آخرين امام براش حكم نابودي و پايان رو داره ...
فكر مي كردم از شروع صحبت ، زمان زيادي گذشته باشه ...
اما زماني كه اون براي نماز از من خداحافظي كرد و جدا شد ... درک تازه اي نسبت به مفهوم زمان هم ، در من شكل گرفت ...
گاهي زمان، در عین سرعت، قدرت ثابت شدن ، داشت ...
اون مي رفت و من فقط بهش نگاه مي كردم ...
مي خواستم آخرين ملاقات مون رو ، با همه ی وجود ، توي ذهن و حافظه ثبت كنم ...
بين جمعيت كه از مقابل چشمانم ناپديد شد ... سرم رو پايين انداختم ...
به روي زمين نشستن، عادت نداشتم ... پاهام خشک شده بود ... اما دلم نمي خواست حركت كنم ...
تک تک اون حرف ها و جملات رو ، چند بار ديگه توي سرم تكرار كردم ...
و در انتهاي هر كدوم، دوباره سوال بي جوابش توي ذهنم نقش مي بست ...
ـ دوباره ازت سوال مي كنم ...
چرا مي خواي آخرين امام رو پيدا كني؟
و بارها اون سوال رو از خودم پرسيدم ...
حالا مي تونستم وسط تاريكي شب، به روشني روز حقيقت رو ببينم ...
اما بار سنگين سوالش، روي شونه هاي من قرار گرفته بود ...
اون زماني اين سوال رو ازم كرد كه جواب سوال هاي من رو داده بود ...
و اين سوال، مفهومي عميق تر از كلمات به ظاهر ساده اش داشت ...
بلند شدم و راه افتادم ...
آرام، تمام مسير رو برگشتم ...
غرق در فكر ...
به محل قرار كه رسيدم، ماشين مرتضي ديگه اونجا نبود ...
چند لحظه به اطراف نگاه كردم و دوباره راه افتادم ...
شايد اينطوري بهتر بود ...
در خلوت و سكوت، زمان بيشتري براي فكر كردن داشتم ...
هوا گرگ و ميش بود و شعاع نورخورشيد كم كم داشت اطراف رو روشن مي كرد ..
.
عده اي مثل من پياده ... گاهي براي ماشين هاي در حال برگشت ، دست تكان مي دادن ...
به زحمت و فشرده سوار مي شدن ...
چند لحظه نگاه مي كردم و به راهم ادامه مي دادم ...
نمي دونستم كسي بين اونها هست كه بتونم باهاش صحبت كنم يا نه ...
تقريبا انتهاي اون مسير مستقيم بود ... براي چند لحظه ايستادم و به خيابون خیره شدم ...
موقع اومدن ،اونقدر سرم به احوال آشفته خودم مشغول بود؛ كه حالا ديگه يادم نمي اومد از كدوم سمت اومده بوديم ...
فايده نداشت حافظه ام كلا تعطيل شده بود ...
دست كردم توي جيبم و آدرس رو در آوردم ...
و گرفتم جلوي اولين نفري كه داشت از كنارم رد مي شد
... يه مرد جوان با همسر و دو تا بچه كوچيک ... يه دختر كوچيک با موهاي خرگوشي، توي بغلش خواب بود ...
با يه پسربچه گندم گون كه نهايتا 3 سال بزرگ تر از خواهرش به نظر مي رسيد ... دست توي دست مادري كه به زحمت، دو تا چشمش ديده مي شد ...
ـ ببخشيد چطور مي تونم برم به اين آدرس؟ ...
چند لحظه به من و آدرس خيره شد ...
از توي چشم هاش مشخص بود فهميده ازش چي مي پرسم ؛ اما انگليسي بلد نيست؛ يا نمي دونه چطور راهنماييم كنه ...
به اطراف نگاه كرد و چند جمله فارسي رو بلندگفت ...
اونهاي ديگه بهش نگاهي كردن و سري تكان دادن ...
معلوم شد بين اون جمع هم كسي نیست
بتونه كمكم كنه ...
كاغذ رو از دستش گرفتم و با سر تشكر كردم ...
اومدم برم كه مچم رو گرفت و اشاره كرد بايست ...
بچه رو داد بغل همسرش و سريع رفت كنار جاده ...
هر چند لحظه يه ماشين رد مي شد و اون براش دست بلند مي كرد ...
تا اينكه يكي شون ايستاد ...
يه زن و شوهر جلو، يه پسر نوجوان عقب ...
رفت سمت شيشه و با راننده صحبت كرد ... و بعد كاغذ رو داد دستش ...
نگاهي به من كرد و در ماشين رو برام باز كرد ... اشاره كرد كه سوار بشم ...
يه نگاه به عقب ماشين كردم، يه نگاه به خودم و اونها ...
من يكي بودم ... اونها دو تا بزرگ با يه دو تا بچه ...
يكي خواب، و دومي قطعا از اون همه پياده روي خسته ...
دستم رو به علامت رد درخواستش تكان دادم ...
به خودش و همسرش اشاره كردم و از توي در ماشين
، كنار رفتم ...
پيدا كردن جاي خالي براي يه نفر راحت تر بود ...
با حالت خاصي خنديد ...
چند قدم اومد جلو، تا جايي كه فاصله ما كمتر از يه قدم شده بود ...
دستش راستش رو بلند كرد و گذاشت پشت سرم ...
آروم كشيد سمت خودش و پيشاني من رو بوسيد ...
يه قدم رفت عقب تر ...
پشت دستم رو با كف دستش گرفت و چرخوند ... و با دست ديگه از جيبش يه
#تسبيح در آورد ...
تسبيحي كه دونه هاي خاكي داشت ...
هنوز دستم كف دستش ... گذاشت توي دستم و پنجه ام رو بست ...
زد روي شونه ام و به نشان خداحافظي دستش رو بلند كرد ...
و بچه رو از بغل همسرش گرفت ...
با صداي بلند به اهل ماشين چيزي گفت و راه افتاد ...
و من مثل بهت زده ها بهش نگاه مي كردم ...
#قسمت_صد_و_سيزده:
گمگشته
هنوز مبهوت بودم كه ماشين راه افتاد ...
نمي تونستم چشم از اون خانواده بردارم ...
تا اينكه از كنارشون رد شديم ...
ـ به ايران خيلي خوش آمديد ...
سرم رو بالا آوردم ... داشت از توي آينه وسط به من نگاه مي كرد ...
تشكر كردم و چند جمله اي گفتم ...
مشخص شد اونها هم زبان من رو بلد نيستن ...
پسرشون سعي كرد چند كلمه اي باهام صحبت كنه ...
دست و پا شكسته ...
منم از كوتاه ترين و ساده ترين عباراتي كه به نظرم مي رسيد استفاده مي كردم ...
سكوت كه برقرار شد؛ دوباره تصوير اون مرد و خانواده اش مقابل نظرم نقش بست ...
مي تونست خودش سوار بشه ... شايد بهتر بود بگم حق خودش بود كه سوار بشه ...
اما سختي رو تحمل كرد؛ تا من رو از غربت و بي هم زباني ... و ترس گم شدن توی يه كشور غريب، نجات بده ...
هنوز تسبيحش توي دستم بود ...
دونه هاي خاكي اي كه مشخص بود دست خورده است و باهاشون ذكر گفته ...
بي اختيار لبخند خاصي روي لبم نقش بست ...
و از پنجره به بيرون و آدم ها خيره شدم ...
مسير برگشت، خيلي كوتاه تر از رفت به نظر مي رسيد ...
جلوي هتل كه ايستاد، دستم رو كردم توي جيبم و تمام پولم رو در آوردم و گرفتم سمتش تا خودش هر چقدر مي خواد برداره ...
نمي دونستم چقدر بايد بهش پول بدم
يا اينكه اگه بپرسم؛ مي تونه جوابم رو بده يا نه ...
تمام شرط هاي ذهنم درباره مسلمانان رو شكستم ...
و براي اولين بار تصميم گرفتم به مسلماني كه نمي شناسم اعتماد كنم ...
با حالت متعجبي خنديد و بدون اينكه پولي برداره، انگشت هام رو بست ...
ـ سفر خوبي داشته باشيد ...
چند جمله ی ديگه هم به انگليسي گفت كه از بين شون فقط همين رو متوجه شدم ...
واقعا روز عجيبي بود ...
ديگه از مواجهه با چيزهاي عجيب متعجب نمي شدم ...
ايران عجيب بود يا
مسلمان ها؟ ...
💖هر چي بود، اون روز تمام شرط هاي ذهني من درباره مسلمان ها شكسته شد ...
از در ورودي كه وارد لابي شدم؛ سریع چشمم افتاد به مرتضي ...
با فاصله ،درست جايي نشسته بود كه
روي در ورودي احاطه كامل داشت ...
با ديدنم سريع بلند شد و اومد سمتم ...
معلوم نبود از چه ساعتي، تنهايي، چشم انتظار بازگشتم بود ...
چیزی به روي خودش نمي آورد؛ اما همين كه ديد صحيح و سالم برگشتم، چهره اش آرام شد ...
بدون اينكه از اون همه انتظار و خستگي شكايت كنه ... فقط به سلام و خوش آمد بسنده كرد ...
و من كه هنوز توي شوک بودم، با انرژي تمام، هیجان ذهني خودم رو تخلیه كردم ...
ـ اوني كه من رو آورد حتي يه دلارم ازم نگرفت ...
اصلا حواسم نبود خيلي وقته پول ها رو تبديل كردیم و به جاي دلار بايد از لفظ ريال استفاده مي كردم ...
مرتضي به حالت من خنديد و زد روي شونه ام ...
ـ اصلا خسته به نظر نمياي ...
از اين همه انرژي معلومه دست خالي برنگشتي ... پس پيداش كردي ...
چند لحظه سكوت كردم ...
براي لحظاتي، لبخند و هيجانِ بازگشت ... جاي خودش رو ، به #تامل داد
و حالم، در افكار گذشته فرو رفت ...
دوباره به چهره مرتضي نگاه كردم كه حالا غرق در سوال و حيرت شده بود ...
براي اولين بار بود كه از صميم قلب به چهره يه مسلمان لبخند مي زدم ...
ـ نه ...
اون مرد بود كه، من رو پيدا كرد
#اردستانی
🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617
🆔https://zil.ink/bettiabaei
#سلام_صبحگاهی
سلام بر تو
در هر صبح و شام ،
آن هنگام
که بر مصیبت اسارت عمهات
خون گریه می کنی
و در آرزوی روز انتقام آه می کشی...
السلام علیکَ حین تُصبِح و تُمسی
#اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج
#سلام_صبح_بخیر 🖤
🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617
🆔https://zil.ink/bettiabaei
چه کسی ست که نداند
برای زخم های جانسوز زینب
هیچ مرحمی «حسین» نمی شود !
خواستم یک لحظه کربلا را
بدون زینب تصور کنم
کربلا از ذهنم رخت بست
فهمیدم کربلا بدون زینب
حتی در فرض هم نمیگنجد …
🖤🖤
#وفات_حضرت_زینب
#تسلیت😔
🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617
🆔https://zil.ink/bettiabaei
💠خلاصه ای از زندگینامه حضرت زینب سلام الله علیها💠
🔹نام: زينب (زينب كبري)
🔹معني زينب: زَين اَب: زينت و شرافت پدر، نيكو منظر، خوشبو، زيبايي
🔹كنيه: ام كلثوم (ام كلثوم كبري)
🔹القاب: عقيله، عقيله بنيهاشم، عقيله الطالبين، صديقه صغري، عارفه، عالمه، فاضله، عابده، زاهده، عالمه غير معلمه، فهمه غير مفهمه، محبوبه المصطفي، نائبه الزهرا، شريكه الحسين، امنيه الله، ناموس كبريا و … .
🔹نام پدر: علي بن ابيطالب(عليها السلام)
🔹نام مادر: فاطمه بنت رسولالله(صلياللهعليهوآلهوسلم)
🔹تاريخ تولد: 5 جمادي الاولي سال 6 هجرت
🔹محل تولد: مدينه منوره
🔹نام همسر: عبدالله بن جعفر بن ابيطالب
🔹فرزندان:علي، محمد، عون، اكبر، عباس، ام كلثوم
▪️تاريخ وفات: 15 رجب(61 هجري)
▪️محل دفن: دمشق و به قولي در مصر
🔹روز پنجم جمادي الاولي در هر سال، روز مبارکي است؛ ميلاد با سعادت اسوه صبر و پايداري، حضرت زينب عليهاالسلام که «روز پرستار» نام گرفته است. در اين روز، بانويي پا به عرصه وجود نهاد که آموزگار ايثار و فداکاري بود. او که توانست با پيام رسانيِ شايسته، از بازماندگان حادثه جان سوز عاشورا نيز به نيکويي پرستاري کند و لقبِ «بزرگ پرستار هميشه تاريخ» را زيبنده خود کند. او بزرگ پرستاري است که در سال هاي گوناگون حيات خود، از پنج امام بزرگوار، پرستاري کرده است؛ حضرت علي عليه السلام به هنگام ضربت خوردن، امام حسن مجتبي در هنگام مسموميت، امام حسين عليه السلام در لحظات تنهايي و غربت، امام سجاد عليه السلام در رويارويي با سوز تب جان سوز، و از امام محمد باقر عليه السلام به همراه کودکان صحراي کربلا. نام زينب، اين پرستار جاودان هميشه تاريخ، هميشه بر تارک زمان مي درخشد و همگان را به ياد صبر، مقاومت و ايثار مياندازد.
🔹علت نامگذاري روز ميلاد با سعادت حضرت زينب سلام الله عليها به روز پرستار به خاطر دو وجه است:
1⃣ – تجليل از مقام شامخ و شخصيت والاي حضرت زينب(س) است که با برگزاري اين مراسم يادي از اين بزرگ بانو مي شود و باعث الگو سازي در جامعه مي شود.
2⃣ – تقويت روحيه زينب گونه در ميان پرستاران و تقدير و تشکر از زحمات و نقش پرارزش پرستار در جامعه.
🍃پرستاري، حرفهاي مقدّس و ارزشمند است؛ به طوري که رسول خدا صلي الله عليه و آله ، پرستار را در قيامت، هم نشين ابراهيم خليل مي داند و مي فرمايد: «هر کس يک شبانه روز از بيماري پرستاري کند، خداوند او را با ابراهيم خليل محشور ميکند».
🍃امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام در فرمايشي زيبا ميفرمايد: «خوشا به حال آن که به بندگان خدا نيکي کند و براي آخرت خود زاد و توشه برگيرد». حال با توجه به اين حديث گران مايه، ميتوان پي برد پرستاران که شبانه روز در پي برطرف ساختن گرفتاريهاي بيماران و درمان آنها هستند، به چه پاداشي ميرسند و نزد خداوند متعالي، چه جايگاه و مقامي دارند.
سالروز وفات حضرت زینب سلام الله علیها تسلیت باد🏴
🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617
🆔https://zil.ink/bettiabaei
🍃🌹🍃🌹🍃
⚫️موضوع::
#نقش_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها_در_کربلا
✔️سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
پس از شهادت امام حسین علیه السلام رسالت سنگین زینب کبری سلام الله علیها آغاز شد. او در سخت ترین شرایط جسمی و روحی، بزرگ ترین و خطیرترین مسئولیت ها را به عهده گرفت و با موفقیت کامل آن را به انجام رساند.
حضرت زینب سلام الله علیها پس از شهادت امام حسین علیه السلام چهار وظیفه و رسالت مهم بر عهده داشت که به طور خلاصه ذکر می کنیم:
1. پرستاری از امام زمانش و حمایت و دفاع از جان آن حضرت در برابر تعرضات و تهاجمات دشمن:در موقع آتش زدن خیمه ها و در جلسه ابن زیاد قصد کشتار امام سجاد را داشتند که حضرت زینب با دفاع از حضرت و صحبت با دشمنان، آنها را از این عمل بازداشت. (لهوف، ص 228)
2. حمایت و دفاع از زنان و کودکان اهل بیت: سعی و تلاش زینب سلام الله علیها در محافظت از اسرا به حدی بود که به لقب «امنیة الله» ملقب شد. چرا که اسرا امانتهایی بودند، که بدست آن حضرت سپرده شده بودند. آن حضرت در مجلس یزید اجازه نداد فاطمه دختر امام حسین علیه السلام را به کنیزی ببرند و با جدیت جلوی این کار را گرفت(مقتل الحسین مقرم، ص366)
3. مسئولیت پیام رسانی خون شهیدان و بیدادگری و آگاه بخشی به مسلمانان: یکی از وظایف اصلی حضرت زینب سلام الله علیها در جریان حادثه کربلا، پیام رسانی بود. آن حضرت و امام سجاد علیه السلام میبایست پیام خون شهدای کربلا را به گوش همگان برسانند. تا این قیام برای همیشه ماندگار شده و درس آموز باشد و یزید و یزیدیان رسوا شوند وحضرت با خطبه خوانی در کوفه و شام این عمل را انجام داد.
4. عزادرای برای امام حسین علیه السلام : حضرت زینب علاوه بر این که در خطبههای خویش به مصیبت بزرگ شهادت امام حسین علیه السلام اشاره می کرد و با سخنان جانسوز خویش همگان را به گریه می انداخت، تلاش می کرد در هر فرصتی با یادآوری مصائب امام حسین علیه السلام در ماندگاری این حماسه عظیم نقش ایفا کند.
🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617
🆔https://zil.ink/bettiabaei
💠خلاصه ای از زندگینامه حضرت زینب سلام الله علیها💠
🔹نام: زينب (زينب كبري)
🔹معني زينب: زَين اَب: زينت و شرافت پدر، نيكو منظر، خوشبو، زيبايي
🔹كنيه: ام كلثوم (ام كلثوم كبري)
🔹القاب: عقيله، عقيله بنيهاشم، عقيله الطالبين، صديقه صغري، عارفه، عالمه، فاضله، عابده، زاهده، عالمه غير معلمه، فهمه غير مفهمه، محبوبه المصطفي، نائبه الزهرا، شريكه الحسين، امنيه الله، ناموس كبريا و … .
🔹نام پدر: علي بن ابيطالب(عليها السلام)
🔹نام مادر: فاطمه بنت رسولالله(صلياللهعليهوآلهوسلم)
🔹تاريخ تولد: 5 جمادي الاولي سال 6 هجرت
🔹محل تولد: مدينه منوره
🔹نام همسر: عبدالله بن جعفر بن ابيطالب
🔹فرزندان:علي، محمد، عون، اكبر، عباس، ام كلثوم
▪️تاريخ وفات: 15 رجب(61 هجري)
▪️محل دفن: دمشق و به قولي در مصر
🔹روز پنجم جمادي الاولي در هر سال، روز مبارکي است؛ ميلاد با سعادت اسوه صبر و پايداري، حضرت زينب عليهاالسلام که «روز پرستار» نام گرفته است. در اين روز، بانويي پا به عرصه وجود نهاد که آموزگار ايثار و فداکاري بود. او که توانست با پيام رسانيِ شايسته، از بازماندگان حادثه جان سوز عاشورا نيز به نيکويي پرستاري کند و لقبِ «بزرگ پرستار هميشه تاريخ» را زيبنده خود کند. او بزرگ پرستاري است که در سال هاي گوناگون حيات خود، از پنج امام بزرگوار، پرستاري کرده است؛ حضرت علي عليه السلام به هنگام ضربت خوردن، امام حسن مجتبي در هنگام مسموميت، امام حسين عليه السلام در لحظات تنهايي و غربت، امام سجاد عليه السلام در رويارويي با سوز تب جان سوز، و از امام محمد باقر عليه السلام به همراه کودکان صحراي کربلا. نام زينب، اين پرستار جاودان هميشه تاريخ، هميشه بر تارک زمان مي درخشد و همگان را به ياد صبر، مقاومت و ايثار مياندازد.
🔹علت نامگذاري روز ميلاد با سعادت حضرت زينب سلام الله عليها به روز پرستار به خاطر دو وجه است:
1⃣ – تجليل از مقام شامخ و شخصيت والاي حضرت زينب(س) است که با برگزاري اين مراسم يادي از اين بزرگ بانو مي شود و باعث الگو سازي در جامعه مي شود.
2⃣ – تقويت روحيه زينب گونه در ميان پرستاران و تقدير و تشکر از زحمات و نقش پرارزش پرستار در جامعه.
🍃پرستاري، حرفهاي مقدّس و ارزشمند است؛ به طوري که رسول خدا صلي الله عليه و آله ، پرستار را در قيامت، هم نشين ابراهيم خليل مي داند و مي فرمايد: «هر کس يک شبانه روز از بيماري پرستاري کند، خداوند او را با ابراهيم خليل محشور ميکند».
🍃امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام در فرمايشي زيبا ميفرمايد: «خوشا به حال آن که به بندگان خدا نيکي کند و براي آخرت خود زاد و توشه برگيرد». حال با توجه به اين حديث گران مايه، ميتوان پي برد پرستاران که شبانه روز در پي برطرف ساختن گرفتاريهاي بيماران و درمان آنها هستند، به چه پاداشي ميرسند و نزد خداوند متعالي، چه جايگاه و مقامي دارند.
سالروز وفات حضرت زینب سلام الله علیها تسلیت باد🏴
🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617
🆔https://zil.ink/bettiabaei
🍃🌹🍃🌹🍃
🍃▪️زیارتنامه حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)▪️🍃
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ وَخَدیجَةَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یابِنْتَ وَلِیِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِیِّ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ عَرَّفَ اللهُ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْفِی الْجَنَّةِ،وَحَشَرَنا فی زُمْرَتِکُمْ،وَاَوْرَدَنا حَوْضَ نَبیِّکُمْ،وَسَقانا بِکَاْسِ جَدِّکُمْ مِنْ یَدِ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِب،صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ،اَسْئَلُ اللهَ اَنْ یُرِیَنا فیکُمُ السُّرُورَ وَالْفَرَجَ،وَاَنْ یَجْمَعَنا وَاِیّاکُمْ فی زُمْرَةِ جَدِّکُمْمُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ،وَاَنْ لا یَسْلُبَنا مَعْرِفَتَکُمْ، اِنَّهُ وَلِیٌّ قَدیرٌ،اَتَقَرَّبُ اِلَی اللهِ بِحُبِّکُمْ،وَالْبَرائَةِ مِن اَعْدائِکُمْ،وَالتَّسْلیمِ اِلَی اللهِ راضِیاًبِهِ غَیْرَ مُنْکِروَلا مُسْتَکْبِروَ عَلی یَقینِ ما اَتی بِهِ مُحَمَّدٌ،وَ بِهِ راض نَطْلُبُ بِذلِکَ وَجْهَکَ یا سَیِّدی،اَللّهُمَّ وَ رِضاکَ وَالدّارَ الآخِرَةَ،یا سَیِّدَتی یا زَیْنَبُ، اِشْفَعی لی فِی الْجَنَّةِ،فَاِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَاْناً مِنَ الشَّاْنِ،اَللّهمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ اَنْ تَخْتِمَ لی بِالسَّعادَةِ،فَلاتَسْلُبْ مِنّی ما اَنَا فیهِ،وَ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ،اَللّهمَّ اسْتَجِبْ لَنا وَ تَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَ عِزَّتِکَ،و َبِرَحْمَتِکَ وَ عافِیَتِکَ،وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد وَآلِهِ اَجْمَعینَ،و سَلَّمَ تَسْلیماً یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
🆔https://eitaa.com/joinchat/2649751607C2b1adaf617
🆔https://zil.ink/bettiabaei
🍃▪️🍃▪️🍃