#بخوانید
📖 برشی از کتاب آئینه تمام نما
✍ آیت الله حائری شیرازی (ره)
#بخش_بیست_و_دوم
#چله_تبیین
☑️ @beytol_zahra_hasaniye
#بخوانید
📖 برشی از کتاب آئینه تمام نما
✍ آیت الله حائری شیرازی (ره)
#بخش_بیست_و_سوم
#چله_تبیین
☑️ @beytol_zahra_hasaniye
#بخوانید
📖 برشی از کتاب آئینه تمام نما
✍ آیت الله حائری شیرازی (ره)
#بخش_بیست_و_چهارم
#چله_تبیین
☑️ @beytol_zahra_hasaniye
#بخوانید
📖 برشی از کتاب آئینه تمام نما
✍ آیت الله حائری شیرازی (ره)
#بخش_بیست_و_پنجم
#چله_تبیین
☑️ @beytol_zahra_hasaniye
#بخوانید
📖 برشی از کتاب آئینه تمام نما
✍ آیت الله حائری شیرازی (ره)
#بخش_بیست_و_ششم
#چله_تبیین
☑️ @beytol_zahra_hasaniye
#بخوانید
📖 برشی از کتاب آئینه تمام نما
✍ آیت الله حائری شیرازی (ره)
#بخش_بیست_و_ششم
#چله_تبیین
☑️ @beytol_zahra_hasaniye
#بخوانید
📖 برشی از کتاب آئینه تمام نما
✍ آیت الله حائری شیرازی (ره)
#بخش_بیست_و_هفتم
#چله_تبیین
☑️ @beytol_zahra_hasaniye
#بخوانید
📖 برشی از کتاب آئینه تمام نما
✍ آیت الله حائری شیرازی (ره)
#بخش_بیست_و_هشتم
#چله_تبیین
☑️ @beytol_zahra_hasaniye
#بخوانید
📖 برشی از کتاب آئینه تمام نما
✍ آیت الله حائری شیرازی (ره)
#بخش_بیست_و_نهم
#چله_تبیین
☑️ @beytol_zahra_hasaniye
#بخوانید
📖 برشی از کتاب آئینه تمام نما
✍ آیت الله حائری شیرازی (ره)
#بخش_سی_ام
#چله_تبیین
☑️ @beytol_zahra_hasaniye
#بخوانید
📖 برشی از کتاب آئینه تمام نما
✍ آیت الله حائری شیرازی (ره)
#بخش_سی_دوم
#چله_تبیین
☑️ @beytol_zahra_hasaniye
پیشنهاد برای #مطالعه کتاب
📕شیرینتر از عسل
✍ دکتر مهدی خُدامیان
امروز روز ششم است روز جناب #قاسم علیه السلام
این کتاب هم به زیبایی تمام و بسیار روان تصویری از زندگی آن جناب را کشیده است...
👈 حتما #بخوانید
لبهای تو تشنه است دیگر حسین یار و یاوری ندارد، عباس باید تا آخرين لحظات از خیمهها نگهبانی کند، اکنون نوبت توست..
آستانه خیمه ایستاده ای و با خود سخن میگویی: «حالا این منم که باید به میدان بروم عمویم دیگر یار و یاوری ندارد.» تو تصمیم خود را گرفته ای شمشیر در دست میگیری مادر به تو نگاهی میکند و لبخند رضایت میزند او خدا را شکر میکند که تو تصمیم گرفته ای جانت را فدای حسین کنی.
تو خوب میدانی که اینجا میدان شمشیر و خون است اما هرگز هراسی به دل راه نمیدهی تو مرگ در راه حسین را زیبا میبینی تو مشتاق شهادت
هستی.
نزد عمویت می آیی و چنین میگویی: «عمو به من اجازه میدهی تا جانم را فدایت کنم؟». حسین به تو نگاهی میکند و دلش تاب نمی آورد آخر تو یادگار برادرش هستی
تو را در آغوش میگیرد تو بوی حسن را میدهی گریه امان نمیدهد حسین گریه میکند تو هم اشکت جاری میشود.
هیچکس طاقت ندارد این صحنه را ببیند دل کندن از قاسم برای حسین خیلی سخت است حسین داغ علی اکبر را دید، ولی از هوش نرفت،
اما حالا بیهوش میشود تو هم از شدت گریه بیهوش میشوی تو عزیزِ دل دو امام هستی.
لحظاتی میگذرد.. سخن خویش را تکرار میکنی «عمو! به من
اجازه میدان بده». آخر چگونه عمو به تو اجازه میدان دهد؟ تو التماس میکنی و میگویی من یتیم هستم دلم را مشکن!». سرانجام عمو را راضی میکنی و اجازه میدان میگیری ..
☑️ @beytol_zahra_hasaniye