#در_محضر_مادر_شهید
💠 دیدار و گفتگوی صمیمانه خُدام الشهدا هیأت با مادر شهید مدافع حرم سید اسماعیل سیرت نیا
💠 #صبح_شنبه_۲۱_اسفند ماه ۱۴۰۰
🌷سالی که برف اومده بود انگار به دلم افتاده بود رفتم خرید و یخچال رو پر کردم، سه روز خونه نبودم وقتی برگشتم، دیدم ۵۰ کیلو برنج و مرباهایی که درست کرده بودم و چیزای دیگه رو بخشیده به مردم، بهش گفتم: اسماعیل من هر چی خریدم همه رو بردی؟ گفت: مامان من چون میدونستم دلت دریاست همه رو بردم.
🌷موقع ازدواج برای خانمش یه گردنبند و انگشتر خریده بودم، بهش گفتم من راضی نیستم که این رو بفروشی، گفت: مامان تو خریدی برای اون ، بعد اومدنم به رشت برد فروخت با پولش به یه نفر کمک کرد.
🌷رابطهاش با خواهر و برادرش خیلی خوب بود و خیلی دوستشون داشت، یه پروژه داشت، روی موتور داشت باهام حرف میزد، بهم گفت مامان میخوام پروژه رو بفروشم یه خونه تو رشت واسه آبجی و یه مغاره بگیرم.
🌷یه خانمه تعریف کرد برام شب قبل از تشیع شهید رفتم خیابون دیدم عکسای شهید شما رو نزدن، شب خواب اش رو دیدم ، صبح بارون سیل بود بهم گفت : کجا داری میری؟ گفتم من میخوام برم مزار شهدا، تا حالا هم نرفته بودم، مادرم گفت: چی شده تو میخوای بری مزار شهدا؟ گفتم من دیشب خواب آقا سید رو دیدم، مثل اینکه مغازه دار بود، مغازهش رو بست اومد مراسم.
🌷اسماعیل رفته بود نماز جماعت پشت سر آقای بهجت نماز خوندن، دنبال ذکری بودن، گوشششون رو نزدیک آقا کردن شنیدن دارن صلوات میفرستن با و عجل فرجهم، از اون موقع زیاد صلوات میگفتن.
#گیلان_رشت
#خادمین_الحسن_علیه_السلام
🌐 @beytol_zahra_hasaniye