eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
جهان به مجلس مستان بی‌خرَد مانَد که در شکنجه بوَد هرکسی که هشیارست @beytolghazal
ای جان تو جانم را از خویش خبر کرده اندیشه تو هر دم در بنده اثر کرده ای هر چه بیندیشی در خاطر تو آید بر بنده همان لحظه آن چیز گذر کرده از شیوه و ناز تو مشغول شده جانم مکر تو به پنهانی خود کار دگر کرده بر یاد لب تو نی هر صبح بنالیده عشقت دهن نی را پرقند و شکر کرده از چهره چون ماهت وز قد و کمرگاهت چون ماه نو این جانم خود را چو قمر کرده خود را چو قمر کردم باشد به میان آیی ای چشم تو سوی من از خشم نظر کرده از خشم نظر کردی دل زیر و زبر کردی تا این دل آواره از خویش سفر کرده @beytolghazal
ز دست عشق به جز خیر بر نمی‌آید وگرنه پاسخ دشنام، مهربانی نیست! @beytolghazal
من از عهدِ آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم: تو را دوست دارم نه خطی! نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم به اندازه غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم جهان یک دهان شد هم آواز با ما: تو را دوست دارم تو را دوست دارم @beytolghazal
مرا مقایسه با تو، بگو کسی نکند کنار گل مگر از حُسن خار می‌گویند؟! @beytolghazal
من دلم می خواهد این خودکارها را بشکنم‌ وزن و بیت و مصرع و گفتارها را بشکنم همصدا با خود کنم کوچه خیابان را سپس، روز روشن خواب این بیدارها را بشکنم گوش‌ها چون بر نمی‌خیزند با صوت بلند شهر را ویران کنم دیوارها را بشکنم آن قدَر با دور باطل دور خود چرخیده‌ام صفحه‌ها و نقطه‌ها، پرگارها را بشکنم‌ جامه نو قامت اندیشه‌ها پوشم وَ بعد رسم‌های کهنه و پندارها را بشکنم روزگار رفته را در حال حاضر آورم جعبه سنگی راز غارها را بشکنم نغمه‌ای نو سر دهم در پرده‌های سازها هرچه نی روئیده در نیزارها را بشکنم با خدا هرطور می‌خواهد دلم صحبت کنم قید و بند و عادت و تکرارها را بشکنم... @beytolghazal
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته امّید رهایی نیست وقتی همه دیواریم @beytolghazal
ما قصه‌ی دل جز به بر یار نبردیم وز یار شکایت سوی اغیار نبردیم معلوم نشد صدق دل و سر محبت تا این سر سودازده بر دار نبردیم ما را چه غم سود و زیان است که هرگز سودای تو را برسر بازار نبردیم با حسن فروشان بهل این گرمی بازار ما یوسف خود را به خریدار نبردیم ای دوست که آن صبح دل افروز خوشت باد یاد آر که ما جان ز شب تار نبردیم سرسبزی آن خرمن گل باد اگر چند از باغ تو جز سرزنش خار نبردیم بی‌رنگی‌ام از چشم تو انداخت اگر نه کی خون دلی بود که در کار نبردیم تا روشنی چشم و دل سایه از آن روست از آینه‌ای منت دیدار نبردیم @beytolghazal
یک سینه پر از قصه‌ی هجر است ولیکن از تنگ‌دلی طاقت گفتار ندارم @beytolghazal
کاش می‌شد که از این پنجره بارید تو را از صدای نفس فاصله، فهمید تو را مثل عطر خنک کوچه‌ی نارنجستان در هم‌آغوشی گل، یکسره بویید تو را در فراسوی شب خاطره‌هایی شیرین باز با تیشه‌ی فرهاد، تراشید تو را گاه در برکه‌ی تنهایی خود سنگ انداخت با صدای تپش ثانیه، نالید تو را یک قدم مانده به دلواپسی اشک غروب پشت بی‌تاب‌ترین خاطره، پاشید تو را و به کوتاهی بوئیدن عطر یک سیب خام حوا شد و چون وسوسه‌ای چید تو را ته این راه سراسیمه، کمی آه کشید در سکوتی به بلندای افق، دید تو را @beytolghazal
در عین بی‌زبانی، با او به گفت‌وگوییم کیفیت غریبی‌ست، در بی‌زبانیِ ما @beytolghazal
باید غزل سرتاسرش آتش بگیرد شاعر بسوزد دفترش آتش بگیرد از داغ پی‌درپی سزاوار است شیعه با گریه مژگان ترَش آتش بگیرد وقتی کبوتر در قفس محبوس باشد ای وای اگر بال و پرش آتش بگیرد وقتی زنی پشت در خانه‌ست هرگز خانه نبایستی درش آتش بگیرد سخت است پیش چشم مردی که به نیزه‌ست دار و ندار خواهرش آتش بگیرد گیرم به غارت رفت گردنبند طفلی دیگر چرا پس معجرش آتش بگیرد؟ فرزند ابراهیم در آتش بعید است یک تار از موی سرش آتش بگیرد مرد خراسانی! ببین هارون مکّی حاشا که یک‌دم باورش آتش بگیرد تا پنج تن یار حقیقی نیست باید شیعه نگاهِ بر درش آتش بگیرد @beytolghazal