آنکه نوری در کنارش قدر یک سوسو نبود
آه، تب می کرد و غیر از نالهاش دارو نبود
کاش حتی آسمان می شد ملاقاتش کند
کاش زندان اینقدَر تاریک و تو در تو نبود
سهم این آقاترین شد بدترینِ روزگار
آنکه با این مهربان، یک لحظه هم خوشرو نبود
بارها مویش پریشان گشت و یاد از کوفه کرد
کاش نزدش، یکدم این نامرد خولی خو نبود
زیر بار تازیانه آنقدر وا رفته بود
این که بر تن داشت دیگر شکل یک بازو نبود
ذکر غم کن تا رسیدی از درِ باب الجواد
یک نفر هم وقت جان دادن کنار او نبود
بعد، با ابن شبیب این را بخوان و گریه کن
پیکرش یک سو نبود و حنجرش یک سو نبود
#حامد_آقایی
#غزل
@beytolghazal
خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد
نازِ معشوق ِدلآزار خریدن دارد
فارغ از گله و گرگ است شبانی عاشق
چشم سبز تو چه دشتیست! دویدن دارد
شاخه ای از سردیوار به بیرون جسته
بوسه ات میوه ی سرخيست که چیدن دارد
عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی
قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد
وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن
عاشقی بی سر و پا عزم رسیدن دارد
عمق تو دره ی ژرفیست؛ مرا می خواند
کسی از بین خودم قصد پریدن دارد
اول قصه ی هر عشق کمی تکراریست
آخرِ قصه ی فرهاد شنیدن دارد
#كاظم_بهمنی
#غزل
@beytolghazal
صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم
صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم
تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری
یا آنکه کنی ویران هر خانه که میسازم
جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم
هر خون که ز من روید با خاک تو میگوید
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم
در خانهی آب و گل بیتوست خراب این دل
یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم
#مولوی
#غزل
@beytolghazal
از سر لطف اگر نامهبر خویش خطابش کردی
پر در آورد تو در کسوت دلداده حسابش کردی
ناامید از در این خانه نرفتهست گدایی بیرون
کی گدایی به تو آورده پناه و تو جوابش کردی؟
انا عطشان تو شش ماه، فقط اشک به چشمش آورد
شب میلاد دلش گریه نمی خواست، مجابش کردی
شب میلاد شب شادی مادر پدر نوزاد است
شب میلاد شب گریه نبودهست، تو بابش کردی
جگر سوختهام شمع شب جشن تو را روشن کرد
حیف شد شمع تو خاموش نشد، سوخت! تو آبش کردی...
#ناصر_دودانگه
#غزل
@beytolghazal
کِی نخل نجف چون تو رُطب داشته است
کِی بنده چنین حضرت رَب داشته است
هنگام تماشای تو و وقت نماز
تکبیر علی به روی لب داشته است
ای ماهِ بلندِ خانه ی اُم بَنین
کِی با تو مدینه رنگِ شب داشته است
گویند نقاب را که از چهره گرفت
یک هفته سپاهِ کُفر تب داشته است
یک روز پس از حسین به دنیا آمد
او قبل تولدش ادب داشته است
#سید_حسین_میرعمادی
#غزل
@beytolghazal
ناگهان پر میکشی دریا به دریا میروی
آه ای ابر کرامت تا کجاها میروی...
برنمیداری سرت را از بهشت سجدهگاه
کس نمیداند که هستی یا ز دنیا میروی
آنچنان لبریزی از شور مناجات و دعا
کز حضیض خاک تا اوج تماشا میروی...
یک صحیفه نور مینوشد دلم تا با توأم
من دلم میگیرد از این لحظهها تا میروی
صبر کن ای چشم بیدار تماشا لحظهای
آه... ما را هم ببر با خویش هرجا میروی..
#عباس_شاه_زیدی
#غزل
@beytolghazal
زدوده است سیاهی، گذشتِ عمر ز مویم
صفای آینه برهم خورَد ز دیدنِ رویم
چوبرگِ زرد، رهایی ز چنگِ مرگ ندارم
نه سبزهام که شوم خشک و در بهار برویم
نداشت ناله فروخوردنم نتیجۀ دیگر
جزآنکه بغض شد و تنگتر فشرد گلویم
ز اختیار برون است دل به عشق سپردن
وگرنه آبِ جوانی گذشته است ز جویم
دلم ملول ز کفر است و ناامید ز ایمان
ز هردو میگذرم تا که راهِ عشق بپویم
ز بویِ سنبل اگرسرکشم، شگفت نباشد
نسیمی از سرِ زلفت وزیده است به سویم
نشانیِ غلطم داد عقل و راه خطا شد
کجا روم؟ ز که پرسم؟؟ تو را چگونه بجویم؟!
ز صبر گفتی و گفتم که هیچ سود ندارد
هلاک میکندم هجر تو، دگر چه بگویم؟!
#محمد_قهرمان
#غزل
@beytolghazal
چنان که از قفسِ هم، دو یاکریم به هم
از آن دو پنجره ما خیره میشدیم به هم
به هم شبیه، به هم مبتلا، به هم محتاج
چنان دو نیمهی سیبی که هر دو نیم به هم
من و توایم دو پژمردهگل میانِ کتاب
من و توایم دو دلبسته از قدیم به هم
شبیه یکدگریم و چقدر دلگیر است
شبیه بودن گلهای بیشمیم به هم
من و تو رود شدیم و جدا شدیم از هم
من و تو کوه شدیم و نمیرسیم به هم
بیا شویم چو خاکستری رها در باد
من و تو را برساند مگر نسیم به هم
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
درخت خشک من از راز فصل بیخبر است
خزان هم از گل پژمردهام بهارتر است
کدام اجاق ستم خواب هیمه میبیند؟
که با شبم همه کابوس تیشه و تبر است
شکفتن از در این خانه تو نمیآید
بهار منتظر من همیشه پشت در است
قفس به غارت باد خزان نمیارزد
غنیمتش نه مگر خُرده ریز بال و پر است؟
تهیم تا نگذاری پناه میدهمت
میان برکه و باران جز این چه سرّ و سَر است؟
حریفِ سوختهنوبت چه طرف بربندد
ز یاوهای که چو شب رفت نوبت سحر است!
به رنج رنج جهان چاره جز شکیبم نیست
اگرچه این هم از آن صبرهای بیظفر است
فریب حاشیهٔ امن را نخواهم خورد
اگر چه متن سفرنامه خط به خط خطر است
چه غم که عشق به جایی رسيد يا نرسید
که آنچه زنده و زیباست نفس این سفر است
#حسین_منزوی
#غزل
@beytolghazal
و باز افسوس فروردین نشد اسفندها باتو
بیا تا وا شود دلهای ما از بندها با تو
زمانش میرسد جایِ غم و اندوهها داریم
فقط لبخندها لبخندها لبخندها با تو
مبارک کُن زمین را و خودت را آفتابی کُن
که در عالم بپیچد آتشِ اسپندها با تو
ببر ما را به شادیهای محض از تلخ کامیها
دلم قرص است شیرین میشود این قندها با تو
تو ما را امتحان کردی و دیدی پایِ تو ماندیم
تو ما را خواندهای محکم شود پیوندها با تو
زمین این روزها غرقِ نشانیهای موعود است
چه نزدیک است میآییم با سربندها باتو
چه دارد خاک ما ایرانیان سهم تو میگردند
و عریان میشود شمشیرِ غیرتمندها با تو
به جان چشم هایت حالِ حَوِل حالنا داریم
"بیا تا راست باشد عاقبت سوگندها" با تو
#قیصر_امین_پور
#غزل
@beytolghazal
جانا ز روی خویش بر افکن نقاب را
تا کی نهان به ابر کنی آفتاب را
مغرور حسن خود شده خوبان شهر مصر
ای یوسف از جمال برافکن نقاب را
بنشسته ام به راه که شاید من گدا
گویم سلامی آن شه مالک رقاب را
حالی که لاله را قدح باده بر کف است
ساقی مکن دریغ زمستان شراب را
ما درس معرفت ز خط یار خوانده ایم
بگذار در مقابل زاهد کتاب را
دیدم به خواب خنجر خونین بدست یار
جویا شدم ز ابروی او شرح خواب را
گفتا صغیر قتل تو تعبیر خواب توست
آورده بود کاش به فعل این جواب را
#صغیر_اصفهانی
#غزل
@beytolghazal
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست!
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
به ساقهی تو اگر تازیانه زد پاییز
صبور باش و به امید نوبهار بایست
خلاف گوشهنشینان و عافیتطلبان
تو در میانهی میدان کارزار بایست!
نه مثل قایق فرسودهای کناره بگیر
نه مثل طفل هراسیدهای کنار بایست!
مگو که پیچ و خم راه، بیقرارت کرد
چو رود بر سر آن قول و آن قرار بایست
نهال من که به دل بیم سوختن داری
امید را همهجا محترم بدار، بایست
در این زمانهی بدنام ناجوانمردی
به نام نامی مردان روزگار بایست!
بس است اینکه به آه و به ناله در همه عمر
به انتظار«نشستی»، به انتظار «بایست»!
#سجاد_سامانی
#غزل
@beytolghazal