eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
شاخه را محکم گرفتن این زمان‌ بی‌فایده‌ست برگ می‌ریزد، ستیزش با خزان بی‌فایده‌ست گاه سکّان را رها کردن نجات کشتی است گاه بین موج و طوفان، بادبان بی‌فایده‌ست بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت دست و پا وقتی نباشد نردبان بی‌فایده‌ست تیر از جایی که فکرش را نمی‌کردم رسید دوری از آن دلبر ابروکمان بی‌فایده‌ست تا تو بوی زلف‌ها را می‌فرستی با نسیم سعی من در سر‌به‌زیری بی‌گمان بی‌فایده‌ست در منِ عاشق توان ذره‌ای پرهیز نیست پرت کن ما را به دوزخ، امتحان بی‌فایده‌ست از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته‌اند حرف موسی را نمی‌فهمد شبان بی‌فایده‌ست من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا همچنان می‌گردم اما همچنان بی‌فایده‌ست @beytolghazal
مرا مقایسه با تو، بگو کسی نکند کنار گل مگر از حُسن خار می‌گویند؟! @beytolghazal
چه کلاهی به سرم رفت؛ کبوتر بودم یک نفر آمد و با شعبده خرگوشم کرد @beytolghazal
دهخدا تجربه عشق ندارد ورنه معنی "مرگ" و "جدایی" به یقین هردو یکیست @beytolghazal
شرمی‌ست در نگاه من اما هراس نه کم‌صحبتم میان شما، کم حواس نه! چیزی شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت درخواست می‌کنم نروی، التماس نه! از بی‌ستارگی‌ست دلم آسمانی است من عابری فلک زده‌ام، آس و پاس نه من می‌روم، تو باز می‌آیی، مسیر ما با هم موازی است ولیکن مماس نه پیچیده روزگار تو از دور واضح است از عشق خسته می‌شوی اما خلاص نه...! @beytolghazal
زهرِ دوری باعث شيرينیِ ديدارهاست آب را گرمای تابستان، گوارا می‌كند! @beytolghazal
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت کربلا از من عموی مهربانم را گرفت وقت دلتنگی همیشه او کنارم می‌نشست بی‌وفا دنیا انیس و همزبانم را گرفت... روز عاشورا چه روزی بود؟ حیرانم هنوز جانِ کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت خرمنِ جسمی نحیف و آتشِ داغی بزرگ درد رد شد از تنم، روح و روانم را گرفت تار شد تصویر عمه، از سفر بابا رسید! «آن مَلک» آهی کشید و بعد جانم را گرفت @beytolghazal
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را🥀 @beytolghazal
آن مسافر كه سحر گريه در آغوشم كرد آتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم كرد خواستم دست به مويش ببرم، خواب شود عطر گيسوش چنان بود كه بی‌هوشم كرد معصيت نيست نمازی كه قضا كرد از من معصيت زمزمه هایی‌ست كه در گوشم كرد نيمه شب‌ها پس از اين سجده كنان ياد من است آن سحرخيز كه آن صبح فراموشم كرد چه كلاهی به سرم رفت! كبوتر بودم، يک نفر آمد و با شعبده خرگوشم كرد در عزاداری او رسمِ چهل روز کم است ياد چشمش همه‌ی عمر، سيه‌پوشم كرد @beytolghazal
برگ‌هایم ریخت بر روی زمین، یعنی درخت خود به مرگ خویشتن رای موافق می‌دهد @beytolghazal
حد اعلایی و با حداقل‌ها همنشین آه مرواریدِ اصلِ با بدل‌ها همنشین از معمّا ماندنت چندی‌ست لذت میبری ای سؤال مشکلِ با راه حل ها همنشین من به لطفِ دوستانت رفتم امّا سعی کن بعدِ من کمتر شوی با این دغل‌ها همنشین دل به مفهوم سیاهی کم کم عادت می‌کند چشم وقتی می شود با مبتذل‌ها همنشین گردن آویزی چنین را پاره کن، آزاد شو آه مرواریدِ اصلِ با بدل‌ها همنشین @beytolghazal
خنده ات طرح لطیفیست که دیدن دارد نازِ معشوق ِدل‌آزار خریدن دارد فارغ از گله و گرگ است شبانی عاشق چشم سبز تو چه دشتیست! دویدن دارد شاخه ای از سردیوار به بیرون جسته بوسه ات میوه ی سرخيست که چیدن دارد عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن عاشقی بی سر و پا عزم رسیدن دارد عمق تو دره ی ژرفیست؛ مرا می خواند کسی از بین خودم قصد پریدن دارد اول قصه ی هر عشق کمی تکراریست آخرِ قصه ی فرهاد شنیدن دارد @beytolghazal