May 11
قلبی که بی قرار شد از یک نگاه تو
پلکی بزن که تا به ابد شعله ور شود
#تک_بیتی
@beytolghazal
پشت روز روشنم، شام سیاهی دیگر است
آنچه آن را کوه خواندم، پرتگاهی دیگر است
شاید از اول نباید عاشق هم می شدیم
این درست اما جدایی اشتباهی دیگر است
در شب تلخ جدایی عشق را نفرین مکن
این قضاوت انتقام از بی گناهی دیگر است
روزگاری دل سپردن ها دلیل عشق بود
اینک اما دل بریدن ها گواهی دیگر است
درد دل کردن برای چشم ظاهربین خطاست
آنچه با آیینه خواهم گفت آهی دیگر است ...
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوست
شمع را فانوس از پروانه میسازد جدا
#صائب_تبریزی
#تک_بیتی
@beytolghazal
به قلب هر که سَوا کرده بود چاقو زد!
مرا به یاد تو انداخت هندوانه فروش...
#تک_بیتی
@beytolghazal
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعله ای بود که لرزید ولی جان نگرفت
#فاضل_نظری
#رباعی
@beytolghazal
گفتی بگو راز خزان ها را به آنها
پایان تلخ داستان هارا به آنها
گل ها نمیدانند اما می رسانم
پیغام رنج باغبان ها را به آنها
ای کاش هرگز بادبادک ها نفهمند
بسته است دستی ریسمان هارا به آنها
برفی که روی بام های شهر بارید
وا کرد پای نردبان هارا به آنها
یا در قفس آتش بزن پروانه هارا
یا بازگردان آسمان هارا به آنها
چون دوستانم دشمنند و دشمنان دوست
وا می نهم بعد از تو "آنها" را به "آنها"
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن هاي زمستاني ات کنند
پوشانده اند صبح تو را ” ابرهاي تار“
تنها به اين بهانه که باراني ات کنند
يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار مي برند که زنداني ات کنند
اي گل گمان مکن به شب جشن مي روي
شايد به خاک مرده اي ارزاني ات کنند
يک نقطه بيش بين رحيم و رجيم نيست
از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند
آب طلب نکرده هميشه مراد نيست
گاهي بهانه ايست که قرباني ات کنند
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پُر از خاطرات تَرَک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما بُرده ایم
اگر دِشنه ی دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گُرده ایم
گواهی بخواهید اینک گواه :
همین زخم هایی که نشمرده ایم
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
#قیصر_امین_پور
#غزل
@beytolghazal
"عید غدیر"
می رسد قصه به آنجا که جهان زیبا شد
با جهاز شتران کوه اُحد برپا شد
و از آن آینه با آینه بالا می رفت
دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت
تا که از غار حرا بعثت دیگر آرَد
پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت
تا شهادت بدهد عشق ولی الله است
پله در پله از آن مأذنه بالا می رفت
پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا می رفت
گفت: اینبار به پایان سفر می گویم
"بارها گفته ام و بار دگر می گویم":
راز خلقت همه پنهان شده در "عین" علی ست
کهکشان ها نخی از وصلهء نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
ها علیٌ بشرٌ کیف بشر می گوید
#سید_حمیدرضا_برقعی
#غدیر
#غزل
@beytolghazal
"ولادت امام موسیکاظم علیه السلام"
تو مثلِ جان درونِ خاکِ من هر گوشه پنهانی
تو شیرازی خراسانی قمی آری تو ایرانی
#سید_حمیدرضا_برقعی
#ولادت_امام_موسیکاظم_علیهالسلام
#تک_بیتی
@beytolghazal
خود تلخم وخراب، چه داری برایمن؟
ساقی! بهجز شراب چه داری برایمن؟
كافیست وعدههای دروغينِ عشق، آه!
سیرابم از سراب، چه داری برای من؟
يارب! به غير رنج چه ديدم ز روزگار؟!
جز وعده ی عذاب چه داری برای من؟
بايد شبيه مردم همعصر خویش بود
صورتگرا! نقاب چه داری برای من؟
روزی اگر بپرسمت اين بود رسمعشق؟
ای بیوفا! جواب چه داری برای من...؟
#حسین_زحمتکش
#غزل
@beytolghazal
راه، خوابیده رسانید به منزل خود را
نرساندی تو گرانجان به درِ دل خود را
#صائب_تبریزی
#تک_بیتی
@beytolghazal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"مباهله"
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجزِ مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطهٔ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نَمی از این دریاست!
یکی از خیل مریدان محمد، عیساست
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
"قُل تعالوا..."به رخ هیچکسی رنگ نماند
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صف آرایی آن پنج نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از عطر خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن! گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یداللّه میآمد آرام
دست در دست یداللّه چه در سر دارد؟
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
أیّها النّاس من از پاره ی تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد، من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد، من و او خویشتنیم
نه فقط جسم علی روح محمد باشد
یک تنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زَهره ی معرکه را اخم علی میکند آب!
الغَرض مهر رسولانه ی او طوفان کرد
راهبان را به سر سفره ی خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
#سید_حمیدرضا_برقعی
#مباهله
#مثنوی
@beytolghazal
در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریم
یارای گفتن گلهها نیست، بگذریم
دردیست در دلم که دوایش نگاه توست
دردا که درد هست و دوا نیست، بگذریم
گفتی رقیب با منِ تنها مگر کجاست؟
گفتم رقیب با تو کجا نیست؟ بگذریم.
ابری که میگذشت به آهنگ گریه گفت:
دنیا مکان «ماندن» ما نیست، «بگذریم»
هرچند دشمنم شدهای دوست دارمت
بر دوستان گلایه روا نیست، بگذریم
#سجاد_سامانی
#غزل
@beytolghazal
من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه
تیرم به خطا می رود اما به هدر نه!
دلخون شده ی وصلم و لبهای تو سرخ است
سرخ است ولی سرختر از خونِ جگر، نه
با هر که توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!
بدخُلقم و بدعهد ، زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است! مگرنه؟
یک بار به من قرعهی عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه!
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal