🚩بسم الله النور!
*روایت روز اول*
طبق وعده، صبح روز ششم شهریور از محل قرار #حرکت کردیم 🚙...
خب شروع ما با آیت الکرسی بود که یه وقت پایانمون با فاتحه نباشه 😁
🤷♂کمی جلوتر، دیدیم علمدار سال قبل کاروان، خیلی مظلوم 😌 کناری نشسته، ظاهرا ماشینی که باید سوارش میکرد ندیده بنده خدا رو از بس که مظلومه😆
منم بودم مظلوم میشدم😅
🌷صبر کردیم ماشینش برسه و سوار شد و رفتیم..
و اما ماشین ما چه خبر بود😁😁
ستاد فرماندهی بود انگار👨✈️
جریمهای خاص برای خواب🥱😴
انواع خوراکی ها هم به چشم میخورد😋
طبق روال سالهای قبل،
#بیسیمچی_اربعین تو گروه ایتا و با پیامک، ماشینها رو مدیریت میکرد
📟📱📢
بیسیمچی اربعین، آقا علیرضا انصاري بود که در وصفش همین بس که فرمانده ایشونو #رئیس صدا میزد و حاج محمد آقا زارعی بهش میگفت #بابا😘😅😅
گرچه برنامه احتمالی ما، عبور از مرز خسروی بود🇮🇷🇮🇶
اما مسئول کاروان با ارتباطاتی که داشت، بین راه مرتبا همچنان
اوضاع مرزها رو از نظر👇
✅عبور و مرور گیت ها
✅پارکینگها
✅و ماشینهای سمت عراق
رصد میکرد تا بهترین تصمیم گرفته بشه!
💠دیگه بعدش هر چی ابی عبدالله الحسین(ع) بخوان به روی چشم ماست...
تا یه جاهایی مسیر دو تا مرز، مشترک بود و ما فرصت بررسی داشتیم🧮
✅اومدیم بین راه، همه ماشینا وایسادیم کنار، دوباره یه مشورتی کردیم، و نتیجه این شد بریم مرز مهران🚩🚩
❇️و بعدها دیدیم تصمیم خوبی بود واقعا..
#سفرنامه_اربعین۱۴۴۵
(۱)
▪️@beytonabi_ir