eitaa logo
بېسېم چې
721 دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
8.9هزار ویدیو
292 فایل
[بسم الله المھدې...] [سلام‌بر‌ېگانه‌مُنجې‌عـٰالم‌بشرېت..!🕊] {عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک..🥀} خرده‌ریزها⇦ https://eitaa.com/bisimt
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🗣خانوووووووووم......شماره بدم؟ 🚗خانوم خوشگله برسونمت؟؟ 💁‍♂ ‌چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟؟ ☝️🏻اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!‼️ 🤷🏼‍♀بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود… این قضیه به شدت آزارش می داد😔 🤦🏼‍♀تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد... 🌸روزی به امامزاده ی نزدیک رفت… 👈شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!‼️ 🥀دخترک وارد حیاط امامزاده شد… خسته… انگار فقط آمده بود کند… دردش گفتنی نبود…!!! 🍃رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد‌‌‌ وارد شد و کنار ضریح نشست🌸 😔زیر لب چیزی می گفت انگار!!! ‼️ 😭خدایا کمکم کن… ☝️🏻چند ساعت بعد،دختر که کنار خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد… 👩🏻‍💼خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان کنن!!!‼️ 😧دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند… 💃🏻به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شد… 🤷🏼‍♀اما… اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! 🤷🏻‍♂انگار محترم شده بود… تعقیبش نمی کرد!‼️ 🌼احساس کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام شده باشه!!!! 🙎🏻فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! ‼️اما اینطور نبود! 🌿یک لحظه به خود آمد… 🌸دید را سر جایش نگذاشته…!😌
✍️ توصیه خیلی مهم: ن و القلم و ما یسطرون 1️⃣دوستان عزیز، برادران و خواهران انقلابی و پرتلاش طرفداران عزیز آقای رئیسی! لطفا فعلا _خیلی _ کاری به دیگر نامزدها و طرفدارانشان نداشته باشند که اصلا تعیین کننده نیستند و فرصت موجود را خیلی روی این موضوع تلف نکنند ! 👌الان مشکل اصلی حدود ۶۰ درصد مردمی هستند که یا مرددند برای رای دادن و یا قطعا تصمیم گرفته‌اند برای رای ندادن! یعنی بیش از ۳۵ میلیون نفر ! یعنی امسال خطر اصلی برای نظام احتمال مشارکت بسیار پایین مردم است نه فلان نامزد و ... ! 2️⃣برای تشویق عموم مردم، فعلا روی تبلیغ برای شخص متمرکز نشوید و به اهمیت رای دادن به خاطر ، و کشور و همینطور نیاز به و در امر انتخابات بیشتر بپردازید که از همه چیز مهمتر است ... 👌مطمئنا بعدا از خودتان خواهند پرسید که به چه کسی رای بدهند ! 👌توجه داشته باشید حتی اگر فقط قسمت کمی از این ۶۰ درصد هم به آقای رئیسی رای بدهند، ایشان با رای خوبی در همان مرحله اول پیروز انتخابات خواهند شد . 3️⃣قسمت بسیار مهمی از این مردم ، افرادی هستند که سال های قبل به آقای روحانی رای داده اند ، اما الان دلسرد و سرخورده هستند و می بینند که انتخابشان درست نبوده! 👌 روی تشویق این افراد متمرکز بشوید: از آنها دلجویی کنید و بگویید که هر چند از انتخابشان ناراحتند، ولی نیتشان که بد نبوده و نفس مشارکت شان در انتخابات برای رای به نظام، عزت و عظمت و امنیت کشور درست، و همان زمان هم حاصل شده و از این بابت از ایشان هم متشکریم! ولی این دفعه حتما درست انتخاب کنند که منتخب هم عالی باشد...🌹 4️⃣ برای دعوت به مشارکت گسترده مردم، ایده پردازی کنید و روی طرح های ابتکاری کار کنید! مثلا پویش راه بیاندازید و از تمام کسانی که در دوره های قبل در انتخابات مشارکت داشته و یا در انتخابات فعلی مشارکت خواهند داشت تشکر و قدردانی نمایید. 🙏🌹لطفا در نشر این پیام در سایر گروهها کمک کنید🌷🙏 ╭┅─────────┅╮ @bi3imchi ╰┅─────────┅╯
❂◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○• 💞 💞 💠قسمت نفس عمیقی کشید و گفت: ـ میتونید از جاتون بلند بشید؟ سمانه سری تکان داد، وآرام از جایش بلند شد،همراه کمیل به طرف ماشین رفتند، در را برایش باز کرد، بعد سوار شدن در را بست وآرام گفت : ــ الان برمیگردم نگاه ترسان سمانه را دید، و خودش را لعنت کرد،سریع به سمت امیرعلی که مشغول صحبت با گوشی بود رفت، امیرعلی تماس را قطع کرد و به طرفش برگشت: ــ جانم ــ امیرعلی من سمانه رو میبرم خونمون، تلفنی ازت گزارشو میگیرم،بیا برسونمت ــ نه ممنون داداش،خانمم خونه پدرشه، ماشین باهاشه، داره میاد دنبالم ــ حتما؟ ــ آره داداش ،تو هم آروم باش، اون الان ترسیده، و از اینکه نمیتونه به کسی بگه یا درد و دل کنه، تنها امیدش تویی پس دعواش نکن یا سرش داد نزن ــ برو بچه به من مشاوره میدی😊 امیرعلی خندید و گفت ــ بروداداش،معلومه ترسیده هی سرک میکشه ببینه کجایی😁 کمیل ناراحت سری تکان داد، و بعد از خداحافظی به طرف ماشین رفت. امیرعلی نگاهی به کمیل انداخت، میدانست این یک ساعت، برایش چقدر عذاب آور بود، تا وقتی که به سمانه برسند، شاهد تمام نگرانی ها و عصبانیت ها و فریاد هایش بود،درکش می کرد شرایط سختی برایش رقم خورده بود، با صدای بوقی، نگاهش به ماشین سفیدش،که نگار با لبخند پشت فرمون نشسته بود، خودش را برای چند لحظه، به جای کمیل تصور کرد،تصور اینکه نگارش، همسرش، اینطور به دست یه عده آسیب ببیند، او را دیوانه می کرد، استغفرالله زیر لب گفت، و با لبخندی به سمت ماشین رفت. صدایی جز گریه های آرام سمانه، صدای دیگری به گوش نمی رسید،کمیل برای اینکه سمانه را برای حرف گوش ندادنش دعوا نکند، فرمون را محکم بین دستانش فشرد، به خانه نزدیک شده بودن، ترجیح داد امشب را سمانه خانه شان بماند ــ زنگ بزنید به خاله بگید که امشب میمونید خونمون ــ اما.. ــ لطفا این بار حرف گوش بدید لطفا! سمانه سری تکان داد، و گوشی را از کیفش بیرون اورد، ترک بزرگی بر اثر برخوردش به زمین، روی صفحه افتاده بود، تماس های بی پاسخ زیادی، از پدرش و محسن داشت،یادش رفته بود، گوشی اش را بعد از کلاس از سایلنت خارج کند، شماره مادرش را گرفت، بعد از چند تا بوق صدای نگران فرحناز خانم در گوشش پیچید ــ سلام مامان خوبم ــ... ــ خوبم باور کن،کمی کلاسم طول کشید ــ.... ــ الان با آقا کمیلم ــ... ــ با صغری داریم میریم خونه خاله، امشبم میمونم خونشون ــ.... ــ میدونم شرمنده،تکرار نمیشه،سلامت باشی ــ .... ــ خداحافظ سمانه حس خوبی از اینکه به خانواده اش دروغ گفته، نداشت، می دانست پدرش به خاطر اینکه آن ها را بی خبر گذاشته بود، و اینگونه به خانه ی خاله سمیه رفته، بازخواست میکند، اما این ها اصلا مهم نبود، الان او فقط کمی احساس و می خواست. به خانه رسیده بودند، کمیل با ریموت در را باز کرد، و وارد خانه شدند، سمانه در را باز کرد، تا پیاده شود،که با صدای کمیل سرجایش می ماند. ــ میگی که داشتی میومدی خونمون تا مامان و صغری رو سوپرایز کنی که تو راه میبینمت، اینطور میشه که باهم اومدیم. سمانه سری تکان داد، و از ماشین پیاده شد،باهم به سمت خانه رفتند، با ورود سمانه به خانه، صغری جیغ بلندی کشید که سمیه خانم سراسیمه از آشپزخانه به طرفشان آمد، اما با دیدن سمانه، نفس راحتی کشید ،سمانه را در آغوش کشید و به صغری تشر زد: ــ چرا جیغ میزنی دختر 🍝🍲🍛🌯🥙🍝🍜 سمیه خانم برای سمانه و کمیل، شام کشید، بعد صرف شام، سمانه و صغری شب بخیری گفتند، و به اتاق رفتند، کمیل گوشی اش را برداشت، و به حیاط رفت ،سریع شماره امیرعلی را گرفت، که بعد از چند ثانیه صدای خسته ی امیرعلی را شنید: ــ الو ادامه دارد.. 💠نویسنده؛ بانو فاطمه امیری زاده 💠 ╭┅─────────┅╮ @bi3imchi ╰┅─────────┅╯
😈خانوووووووووم...... شماره بدم؟ 🚗خانوم خوشگله برسونمت؟؟ 💁♂ ‌چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟؟ ☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!‼️ بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود… این قضیه به شدت آزارش می داد😔 🎋 تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد... 🌸روزی به امامزاده ی نزدیک رفت… 👈شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!‼️ 🍁دخترک وارد حیاط امامزاده شد خسته… انگار فقط آمده بود کند… دردش گفتنی نبود…!!! 🍃رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد‌‌‌ وارد شد و کنار ضریح نشست🌸 😔زیر لب چیزی می گفت انگار!!! ‼️ 😭خدایا کمکم کن… ☝️چند ساعت بعد،دختر که کنار خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد… 👩💼خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان کنن!!!‼️ 😧دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند… 💃به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شد… اما… اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! 😯 انگار محترم شده بود… تعقیبش نمی کرد!‼️ 🌼احساس کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام شده باشه!!!! 🙎فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! ‼️اما اینطور نبود! 🌿یک لحظه به خود آمد… 🌸دید را سر جایش نگذاشته…!☺️
⭕️متوهّمان، سیلی خواهند خورد. ❣حضرت : 🔻آن کسانی که با توهّم تکیه‌ی به دیگران و با تکیه‌ی به دیگران گمان میکنند که امنیت خودشان را میتوانند تأمین کنند بدانند که سیلی این را به زودی خواهند خورد. ۱۴۰۰/۷/۱۱
⭕️امنیت اتفاقی نیست! ‏بگذار عده ای به تمسخر بگویند: "عوضش امنیت داریم"! اما ما می‌دانیم که امنیت اتفاقی نیست...
49.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخ کوبنده دانش آموزان به اغتشاشات اخیر دانش آموزی اجرای سرود در میدان آزادی با حضور *دخترانِ باحیا و پسرانِ غیورِ ایرانِ قوی در کنار نیروهای امنیت*
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زن که آدم نیست دخترهاتونو به چند میفروشید ...... دختران و زنان کرد ، زنان شهر های مرزی علت سلامت هم اکنون خود را از زبان همشهریتان بشنوید قدر دادن باشید
5.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تفکر داعشی در لباس معترض 🔹‌ هشدار دارای تصاویری که ممکن است برای برخی مناسب نباشد