یا زینب:
#شعر
#ورود_به_شام
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
بسوز ای دل که اینجا شهر شام است
بسوز ای دل که زینب بی پناه است
بسوز ای دل که مردی با تن زار
به دست بسته اش ،ناقه سوار است
بسوز ای دل که سرها را شکستند
به زیر مقنعه خون ها روان است
بسوز ای دل که خاکستر بپاشند
به زلف دختری آتش سوار است
بسوز ای دل رقیه درد دارد
ز ضرب تازیانه نیمه جان است
بسوز ای دل سکینه بی قرار است
دلش تنگِ پدر ، آشفته حال است
بسوز ای دل که مادر شیر دارد
پیِ راءسِ علی اصغر دوان است
بسوز ای دل که لیلا گشته مجنون
به دنبالِ علی ، شیون زنان است
بسوز ای دل به پیشِ چشمِ عباس
میان بردگان ، زینب روان است
بسوز ای دل که زهرا با دلِ زار
همی بر سر زند، کین خیزران است!!
بسوز ای دل رقیه در خرابه
به دیدار پدر #چشم_انتظار است
#اربعین #کربلا #محرم #صفر
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
#شعر
🔸دلنوشته ای برای این روزهای غبارآلود
به نزد فاطمه شرمنده باشم
حرم شد خلوت و من زنده باشم
چرا از هر چی گفتیم دست کشیدیم
چرا از اعتقاد خود بریدیم
حرم اصل شفا درمان درده
زیارت نامه اش پایان درده
چی شد دیگه حرم دارالشفا نیست؟؟
شفا درمان دوا تو روضه ها نیست؟؟؟
الهی جون بدیم از آه و حسرت
اگه بسته بشه راه زیارت
چی شد لنگید پای اعتقادم
خدایی راست میگم حزب بادم
به زهرا مادرش من از خجالت
نمیشه روم برم دیگه زیارت
چه راحت دست من رو شد الهی
به هر سو میروم چون پر کاهی
چراغ این دل من بی فروغه
تموم عشقبازیهام دروغه
بسوز ای دل دلا خیلی غمینه
که کار ، دست یل ام البنینه
اگه از اسمون سنگم بباره
بساط روضه تعطیلی نداره
به یاد اون شبای پاک و صادق
بخون روضه برا دلهای عاشق
تموم زندگیم مال حسینه
دلم همواره دنبال حسینه
بخون از کربلا و قحط آبش
بگو از ناله و سوز ربابش
پس از عباس دشمن بی حیا شد
سر اصغر به یک بوسه جدا شد
📝جواد حیدری
@babolharam_net
نشستم بر مزار کودکانم، آه، غمگینم
مگر بر آتش این سینه گردد اشک، تسکینم
منم باغ گلی که غنچه هایم را لگد کردند
درون سینهام دشتی پر از گلهای خونینم
منم آن مادری که پا به پای کودکش زخمیست
و هر شب موشکی تب دار میآید به بالینم
بگو خمپاره ها دست از سر گهواره بردارند
بگو آژیرها ساکت، که لالایی ست تلقینم
زمین دور سرم چرخید، وقتی سینهام میسوخت
جهان! پا بر دلم نگذار، من میدانی از مینم
چه سِیلی راه افتادهست در چشمان بی تابم
نمی دانم که با چشمان مات خود چه میبینم
خداوندا خداوندا خداوندا خداوندا
پر از اشک و مناجاتم، پر از لبیک و آمینم
به صفحه صفحهی تاریخ عالم نام من پیداست
به صفحه صفحهی تاریک عالم، برگ زرینم
چه تقویمیست که رخت عزا را در نیاوردم
پر از لبخند تلخم، خالی از یک اشک شیرینم
اگر اسحاق و ابراهیم را، یعقوب و یوسف را
درون سینه دارم، لیک اسلام است آیینم
منی که روزگاری قبله گاه مسلمین بودم
مبادا دست برادرم، نخواه از پای بنشینم
مسلمانان مسلمانان مسلمانان مسلمانان
بپا خیزید فرزندان من، یاران دیرینم
اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار تفسیر من است ای دوست
که من دست خدا در آستینم، من فلسطینم
#احمد_ایرانی_نسب
#فلسطین
#غزه
#طوفان_الاقصی
#شعر
در سوگ فلسطین همگی گریانیم
با کودک غزه زیر بمبارانیم
تا روزِ نجات قدس از عمقِ وجود
"عجّل لولیّک الفرج می خوانیم"
#شعر
#غزه
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
#مجید_حیدری
#امام_زمان
#امام_موسی_کاظم
#شعر
#روضه
در گوشه ای نشسته امامی که خسته بود
مولا که در قفس پر و بالش شکسته بود
دیگر توان نبود به پایی که بسته بود
تنهاترین غریب،نمازش نشسته بود
بعد از نماز بر لبش أمّن یُجیب بود
ارباب عالمی که در عالم غریب بود
بعد از نماز ولوله تازیانه بود
در صبح و ظهر،نوبت آخر شبانه بود
رد کبود مانده به پشتش نشانه بود
با بغض میزدند، که حیدر بهانه بود
یا ربِّ نَجِّنی است که تکرار میشود
روزه گرفته با ستم افطار میشود
مولای ما به گوشه زندان عذاب شد
زهری خوراند دشمن و هر لحظه آب شد
از خون دل محاسن آقا خضاب شد
آری دعای هر شب او مستجاب شد
پر میکشد ولی،غل و زنجیر وا نشد
زهر جفای مانده به سینه دوا نشد