eitaa logo
هیئت بی‌بی رقیه(س) اراک
288 دنبال‌کننده
10هزار عکس
5.8هزار ویدیو
96 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زنهای شام غصه معجر نداشتند کمبودی از غنیمت و زیور نداشتند در کوچه ها نشد سرشان زخم سنگ و چوب در پیش چشم رأس برادر نداشتند بر خار، پا برهنه نبودند کل راه زنجیر هم به گردن مضطر نداشتند اطرافشان به هلهله نامحرمی نبود داغ تنور و سوختن سر نداشتند حین حراجِ سوخته‌ی گاهواره ای شرمی ز داغ سینه مادر نداشتند بی شرم های کوچه‌ی برده فروشها شرم از کنیز خواندن سرور نداشتند یک زن دلش به حال اسیران کمی گرفت میگفت کاش کودک دختر نداشتند نامردهای شام چه مردانه میزدند جز تازیانه صحبت دیگر نداشتند از دینشان که خیر ندیدیم کاش که در شهرشان یهودی کافر نداشتند در پاسخ تلاوت قرآن نیزه ها از سنگ و چوب حربه بهتر نداشتند از سنگ و چوب و آتش عوض شد رخ حسین دست از سرش هنوز ولی برنداشتند
بابا بیا که غصه ی ما بی عدد شده سهم یگانه دختر تو حرف بد شده این ناتوان سه ساله ی تو بی مدد شده با چشم هیز دشمن تو هی رصد شده دیگر نصیب دختر نازت لگد شده رفتی پدر برای رقیه چه بد شده جانم به لب رسیده پدر جان مرا ببین هر لحظه بی امان ز لگد میخورم زمین هر دم گرفته ام ز برایت بهانه ها آتش به دامنم زده بابا زبانه ها خواندم ز غصه های تو بابا ترانه ها با عمه رد شدیم ز ما بین خانه ها بر پیکرم ز فاطمه دارم نشانه ها آتش گرفت معجر زن ها، جوانه ها خولی مرا زد و لگدش پهلویم شکست از ضرب مشت های عدو بازویم شکست آه از اسیری و کتک و بست و سلسله آه از سنان و زجر و انس ، شمر و حرمله جامانده ام ز ناقه پدر رفت قافله افتاد بین عمه و دخت تو فاصله دادند از برای سر تو پدر صله دارم ز دشمن تو پدر جان دوصد گله تب کرده ان ز خستگی و قلب پر محن ای جان من فدای تو ای شاه بی کفن پنجه فکنده اند به مویم حرامیان من را کشاند پای پیاده دوان دوان من بودم و غلاف و لگد،دشنه و سنان سر نیزه ها و حرف بد و ضرب تازیان دخت حسین و طعنه و دشنام شامیان عمو که رفت قد رقیه شده کمان خون گشته از غمت به دلم همسفر بیا یکدم سراغ دخترک خون جگر بیا ما نوکران بی سر و پای رقیه ایم ما سائلان دست عطای رقیه ایم جان ها دهیم چون که فدای رقیه ایم زنده به لطف و جود و سخای رقیه ایم گریه کنان داغ و بلای رقیه ایم در آرزوی صحن و سرای رقیه ایم ما ریزه خوار خوان حسینیم شکر حق ما جمله نوکران حسینیم شکر حق 💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
شب سرد خرابه آمد اما «سر» نمی‌آید بیا با سر بیا که بغض‌هایم سر نمی‌آید به من گفتند با زور لگد بابا نگو‌ اینقدر ولی از دختران ، بابا نگفتن بر نمی‌آید سرت با بوی نان آمد ولی خود نان نیاوردی پدر جان از تنور کوفیان نان در نمی‌آید پر از لاله شده پیراهنم از بس زمین خوردم لباس گل گلی به دختر لاغر نمی‌آید برای دیدنت از کربلای پر بلا تا شام دویدم پس نفس‌هایم از این بهتر نمی‌آید نخواه از من که موهایم رسد بر شانه‌های من اگر  زلفی به آتش خورد دیگر در نمی‌آید حساب کوچکی داریم من با خیزران بابا تو را بوسیده قبل از من ؟ مگر محشر نمی‌آید؟