eitaa logo
بغض قلم
650 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
328 ویدیو
35 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
📚کلاس‌ها ۱۰ جلسه از اواسط مرداد تا مهر ✍ هزینه ۳۰۰ هزار تومان برا هر کلاس 👇لینک ثبت‌نام https://survey.porsline.ir/s/A1ARYc9 🆔 @bibliophil
بغض قلم
📚کلاس‌ها ۱۰ جلسه از اواسط مرداد تا مهر ✍ هزینه ۳۰۰ هزار تومان برا هر کلاس 👇لینک ثبت‌نام https
لینک ثبت‌نام درست شد، متاسفانه سری قبل که رایگان بود، دوستان کم لطفی کردند، این سری پولی شده ولی بازم بیش از این‌ها ارزش دارد.
_بهش میگم پول چقدر داریم؟ _میگه ۹۰ تومن. _جا هماهنگ شده؟! _نه رو هواست! _پذیرایی چی؟! _نه کسی کمک نکرده! _با این وجود برا شهادت حضرت رقیه برنامه گرفتید😭 _ چرا هماهنگ نکردی؟! _ هرجا رفتم به در بسته خوردم😔 _ هیچی نداریم، فقط به دست‌های کوچولو خانم سه‌ساله ایمان داریم. 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
04.Nisa.013-014.mp3
3.35M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۱۳ و ۱۴ | سوره نسا | 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۱۰min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
بغض قلم
_بهش میگم پول چقدر داریم؟ _میگه ۹۰ تومن. _جا هماهنگ شده؟! _نه رو هواست! _پذیرایی چی؟! _نه کسی کم
دعوتید به مجلس روضه دخترانه شهادت خانم سه‌ساله که نوجوان‌ها خودشون برگزارش کردند‌. بدون پول و امکانات رایج با صفا، دخترونه و صمیمی بارها دیدم و دیدیم که حاجت‌های بزرگ در همین مجلس‌های بی‌ریا و کوچیک داده میشه. 👇 محل برنامه: شاهدشهر شهريار 🆔 @bibliophil
آیت‌الله مجتبی تهرانی (رحمت‌الله‌علیه) می‌فرمایند: همه قائل بر این هستند که باب‌الحوائج در عالم سه نفر هستند؛ منِ مجتبی می‌‌گویم چهار نفر هستند. همه می‌‌گویند: حضرت موسی‌بن‌جعفر حضرت علی‌اصغر و حضرت ابوالفضل (علیهم‌السّلام) است. بر من مکشوف شده است و قائل بر این هستم که چهارمین کسی که در عالم باب‌الحوائج است؛ حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها است. والله قسم آنقدر آبرو دارد که اگر دستان کوچکش را بالا بیاورد، دعا نکرده خدا می‌‌گوید مستجاب شد. ابجد نام حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) با ابجد رزّاق یکی است یعنی خداوند هر مقدار روزی که به بنده‌هایش می‌‌دهد، به وسیله این خانم عطا می‌‌کند. 🆔 @bibliophil
امشب شب شهادت سه ساله‌‌ی اربابه🥀
❤️ حال و حوصله روضه ندارید، نخوانید. چند روز پیش خواهرزاده چهار ساله‌ام پدربزرگش را از دست داد. تمام این چند روز برایم مرور روضه حضرت رقیه بود. گوشه‌ای از روضه را می‌دیدم ولی جلوی ریحانه‌ی چهارساله می‌خندیدم‌. دور از چشم ریحانه می‌سوختم و می‌ساختم. ریحانه خبر نداشت که پدربزرگ برای همیشه به مسافرت رفته. مسافرتی همیشگی. موقع مراسم تدفین ریحانه خانه ما بود. موقع ختم هم ریحانه خانه ما بود. وقتی که مراسم‌های شب اول تمام شد برگشتیم خانه پدربزرگ. ریحانه هیچ بخشی از مراسم را ندیده بود. جز عکس پدربزرگ روی دیوار کوچه. پدربزرگ خیلی مهربان بود و همیشه هم‌بازی ریحانه. ریحانه هم تنها نوه پدربزرگ و شما تصور کنید که چقدر نازدانه بازی بین‌شان رد و بدل شده بود. حالا ریحانه با تصورهای قبلی، در شب اولی که پدربزرگ رفته قرار بود به شادترین خانه‌‌ی زندگی‌‌اش برگردد. وقتی رسیدیم جلوی در خانه، ریحانه با دیدن همین عکس بهم ریخت. تا توی خانه پدربزرگ می‌رفتیم جیغ می‌زد، بدخلقی می‌کرد که دوست ندارم اینجا باشم. بهانه می‌گرفت که: (چرا عکس آقاجون رو زدید روی دیوار😭) ریحانه فقط یک عکس از عزیزدلش با پس‌زمینه مشکی دیده بود. فقط یک عکس. ریحانه‌ی خسته ما که از صبح عروسک‌بازی کرده بود، از صبح شاد و بی‌خبر بازی کرده بود و خبر از جایی نداشت، خوابید. شام غریبان پدربزرگ بود که با صدای گریه و مداحی از خواب وحشت‌زده بیدار شد. تصور شما از دختر بچه‌ای که وحشت‌زده از خواب بیدار شده چیست؟! دخترکی که حتی عروسک‌ها آرام‌ش نمی‌کنند. دخترکی که چانه کوچکش از ترس می‌لرزد😭 دخترکی که وقتی بغلش می‌کنی قلبش اندازه یک گنجشک ترسیده می‌لرزد. دخترکی که موهای سرش بهم ریخته و لای عرق‌های چسبیده به سرش به پهنای صورت می‌لرزد و اشک می‌ریزد. ما ریحانه ترسیده را بردیم پارک ریحانه بازی می‌کرد ولی ریحانه‌ی همیشه نبود. ریحانه همه‌ی این روزها بغض داشت ریحانه‌ی شاد و سرحال روزهای قبل نبود. توی خودش بود. انگار داشت پازل نبودن پدربزرگ را توی ذهن‌ش می‌چید. و تمام این چند روز به سه‌ساله امام‌حسین فکر کردم. انگار تصویر کوچکی از روضه را نشانم داده بودند. با خودم گفتم: کاش امام‌حسین انقدر خوب نبود. به کربلا رفتنم فکر کردم. به لحظه‌های وداع که هیچ وقت راحت از کربلا جدا نشدم. من که هیچ‌وقت خود امام حسین را ندیدم. این بود، حال لحظه وداع‌ام از کربلا. رقیه‌ای که سه‌سال نفس به نفس امام بود، حق داشت یک ماه هم تاب دوری نداشته باشد. کاش کسی هم بود که با رقیه بازی کند، وقتی وحشت‌زده از خواب پرید. وقتی دلش برای بابا تنگ شد. وقتی خواب بابا را دید😭 وقتی ریحانه با دیدن یک عکس بهم ریخت، من با تمام وجود فهمیدم که رقیه، دردانه امام‌حسین وقت دیدن سَر دق کرد. سَر بابایی که مهربان‌ترین بابا و امام‌‌زمان رقیه بود. ما چرا از فراق امام‌زمان‌مان دق نمی‌کنیم 😭 کاش می‌دانستیم روزگار از چه امام مهربانی دورمان کرده. آن وقت زندگی معنای دیگر داشت. یک ماه هم تاب یتیمی نداشتی اما من سال‌هاست که یتیمی را تحمل نه، فراموش کرده‌ام. 🆔 @bibliophil
الهی بحق رقیه 😭 🆔 @bibliophil