eitaa logo
بغض قلم
640 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
311 ویدیو
35 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶ دی ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶ دی ۱۴۰۳
04.Nisa_.173.mp3
1.83M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۱۷۳ | فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ ۖ وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا وَاسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا پس آنان كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده‌اند، خداوند پاداش آنان را كامل مى‌دهد واز فضل خويش به ايشان افزون‌تر مى‌بخشد و امّا آنان كه سرپيچى كردند و تكبّر ورزيدند، خداوند آنان را به عذابى دردناك كيفرشان مى‌دهد و در برابر (قهر) خدا براى خود دوست و ياورى نخواهند يافت.   🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۵min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 https://eitaa.com/bibliophil 🆔 https://ble.ir/bibliophils
۶ دی ۱۴۰۳
دی‌ماه ایام امتحانات مدارس و دانشگاه‌هاست، من که به هر بهانه‌ای منتظر تعطیلی و تنبلی‌ام (برف، آلودگی و...) حق دارم وقتی به صفحه‌ی ۲۰۰ کتاب (ماهی‌ها به دریا برمی‌گردند) رسیدم، دست بکشم رو سرم ببینم یه وقت شاخ در نیاورده باشم. آخه چه‌طور میشه وسط غزه درس خوند، اصلا به چه امیدی، شما تا چند دقیقه دیگه شاید زنده نباشید، درس برا چی؟! فقط اون جمله که میگه درس یه سلاحه 🆔 https://eitaa.com/bibliophil 🆔 https://ble.ir/bibliophils
۶ دی ۱۴۰۳
سال ۲۰۱۴، یک جنگ ۵۲ روزه بین اسرائیل و فلسطین اتفاق می‌افتد. آن موقع ریحان هفده سال داشته؛ یعنی دقیقا سالی که باید حسابی درس می‌خوانده و خودش را برای انتخاب رشته‌ی دانشگاهی‌اش آماده می‌کرده. بچه‌های غزه مثل ما کنکور نمی‌دهند و براساس معدل سال آخر دبیرستان، رشته‌شان را انتخاب می‌کنند.‌ ریحان می‌گوید مردم غزه خیلی به درس خواندن بچه‌هایشان اهمیت می‌دهند. شاید چون فکر می‌کنند با درس خواندن می‌توانند خودشان را قوی کنند. ادامه تحصیل برای مردم فلسطین مثل یک سلاح است. دست‌های خالی‌شان را پر می‌کند و جای زمین نداشته‌شان را می‌گیرد. ریحان می‌گوید زمان امتحانات پایان ترم، شهر خلوت و ساکت می‌شود. همه می‌دانند که بچه‌ها باید درس بخوانند. حتی دست‌فروش‌ها هم بلندگو‌های دستی‌شان را تا تمام شدن امتحانات، خاموش نگه‌ می‌دارند. ماشین‌ها بوق نمی‌زنند. فروشنده‌ها سر و صدا نمی‌کنند. فقط موشک‌های اسرائیلی هستند که به سکوت این روزها احترام نمی‌گذارند و هر وقت هوس کنند، جنگ راه می‌اندازند. این را قبلا از رضوان و جنت و ریحان شنیده بودم که روزهای جنگ، تمام خانواده توی یک اتاق می‌خوابند. ریحان می‌گوید زمان جنگ، همه با حجاب کامل می‌خوابیم. کیف وسایل ضروری‌مان را هم می‌گذاریم دم دستمان؛ پول و طلاها و یک دست لباس و شناسنامه. جنت و رضوان هم مثل ریحان نظرشان این بود که مرگ دست‌جمعی آن قدر ترسناک نیست. می‌گفتند بزرگترین ترس روزهای جنگ این است که خودت زنده بمانی، ولی خانواده‌ات شهید شوند. برای همین تا جایی که بشود، وقت جنگ از هم جدا نمی‌شدند. 📒ماهی‌ها به دریا برمی‌گردند/ مرضیه اعتمادی/ ص ۲۰۰ و ۲۰۱/ نشر کاظمی 🆔 https://eitaa.com/bibliophil 🆔 https://ble.ir/bibliophils
۶ دی ۱۴۰۳
سوخت از درد جدایی دل به امید وصال مرهم داغ دل امیدوار من کجاست؟ 🆔 https://eitaa.com/bibliophil 🆔 https://ble.ir/bibliophils
۶ دی ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶ دی ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۷ دی ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۷ دی ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۷ دی ۱۴۰۳
04.Nisa_.174-175.mp3
1.66M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۱۷۴ و ۱۷۵ | يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا ۱۷۴ اى مردم! از سوى پروردگارتان براى شما برهان و حجّتى آمده است ونورى روشنگر (همچون قرآن) را به سوى شما فرود آورديم. فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا ۱۷۵ پس كسانى كه به خدا ايمان آورده وبه او توسّل جستند، بزودى آنان را در رحمت و فضل خويش وارد مى‌كند و آنان را به سوى خود در راه راست هدايت مى‌كند. 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۵min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 https://eitaa.com/bibliophil 🆔 https://ble.ir/bibliophils
۷ دی ۱۴۰۳
کتابت با خون من نمی‌دانم وقتی طلبه‌های حوزه‌ی علمیه، کتاب لمعه را دست می‌گیرند، چه حسی دارند. مشهور است که لمعه را شهید اول، در زندان دمشق نوشته است و مرکب او در کتابت این کتاب خون بدنش بوده است.‌ لمعه مهمترین کتاب در فقه شیعه‌ی دوازده‌ امامی ماست و بسیاری از قانون‌های مدنی ایران از این کتاب گرفته شده است.‌ من نمی‌دانم طلبه‌ها وقتی لمعه را باز می‌کنند چه حسی دارند ولی روزی که خار و میخک را از نرم‌افزار ایران‌صدا باز کردم تا گوش کنم، حس کسی را داشتم که یک کتاب ممنوعه به دستش رسیده، کتابی که در تاریکی زندان‌ توسط شهید یحیی سنوار نوشته شده و بعد از چندبار رونویسی برای باقی‌ماندن از شر اسرائیلی‌ها، بعد از چندبار پاک شدن از سایت‌های کتاب‌خوانی، حالا رسیده به دست‌های من.‌ شاید شهید یحیی‌سنوار هربار که از بازجویی برمی‌گشته، یک گوشه‌ی سلول می‌نشسته و با دست‌های خونی، خار و میخک را می‌نوشته. اگر با دست‌خونی هم ننوشته باشد، سطر سطر کتاب نشانه‌های خون‌دلی که خورده پیداست.‌ من بعد از گوش‌دادن خار و میخک به چهار اصل مهم رسیدم: اول اینکه من اصلا محدثه‌ی قبل از خار و میخک نیستم. من تشنه‌تر از قبل دوست دارم از تاریخ عماد، احمد، محمد، ابراهیم، حسن، پاشا محمود، مریم، اسرا و شخصیت‌های کتاب بدانم. دوم اینکه درباره‌ی فلسطین فقط راویان فلسطینی می‌توانند این‌طور شورانگیز روایت کنند. ما چه می‌فهمیم تولد، زندگی و مرگ داخل اردوگاه آوارگان چه شکلی ست؟! اصلا اردوگاه چه‌شکلی‌ست؟ یک ساختمان درست و حسابی یا یک گودال تاریک توی دل زمین. سوم اینکه حتی اگر مثل شهید یحیی‌سنوار در خط مقدم مبارزه با دشمن باشی باید برای رساندن پیام‌ات بروی دانشگاه ادبیات و با هنر، پیام مقاومت را به گوش دنیا برسانی. بعد از این کتاب می‌خواهم هنر‌ داستان‌نویسی را بیشتر از قبل و تخصصی‌تر یاد بگیرم. چهارم اینکه مادر ستون اصلی داستان خار و میخک است و مادر در ادبیات یعنی وطن. برای ایستادن مادر باید تا آخرین قطره‌ی خون جنگید. من عاشق سطر سطر کتابم ولی اینجا برای حسن ختام این چند خط را باهم بخوانیم: در یکی از خانه‌های محله الشجاعیه، ابونضال و ام‌نضال و نضال و محمد و دو تا از دخترهایشان نشسته بودند. محمد که تقریباً بیست و پنج ساله بود خیلی زیتون می‌خورد طوری که توجه ام‌نضال را جلب کرد و پرسید: چه شده محمد که فقط زیتون می‌خوری؟ چیز دیگری دوست نداری پسرم؟ محمد گفت: نه مادر! همه چیز دوست دارم، اما زیتون را بیشتر دوست دارم. مگر این زیتون از همان درخت زیتون‌مان نیست که عماد پای آن شهید شد؟ اشک از چشم ام‌نضال چکید و گفت: خدا رحمتش کند، بله پسرم. محمد گفت: برای همین دوستش دارم. احساس می‌کنم روح عماد در این زیتون است، برای همین خیلی دوستش دارم چون عماد را دوست دارم. 🆔 https://eitaa.com/bibliophil 🆔 https://ble.ir/bibliophils
۷ دی ۱۴۰۳