eitaa logo
بغض قلم
644 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
316 ویدیو
35 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
شما نظرتون چیه؟!
وسط این آشفته‌بازار کتاب و فیلم، یه برنامه هست، که با حال خوب می‌بینم‌ش اون برنامه‌ی اکنون سروش صحت. مخصوصا قسمت دوم که آقای کاکاوند شعر، شاعران کمتر شناخته شده‌ی ایرانی رو خوند. بعد اون برنامه یه جون به جون‌هام اضافه شد. دلم خواست دفتر بردارم و بیت به بیت بنویسم...
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاشق به فنا سیر زِ معشوق نگردد ماهی طلب آب کند گرچه غذا شد... 🆔 https://eitaa.com/bibliophil 🆔 https://ble.ir/bibliophils
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
04.Nisa_.155.mp3
2.53M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۱۵۵ | فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِآيَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ ۚ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا و به خاطر پيمان شكنى، و كفر آنان به آيات خدا و كشتن پيامبران به ناحقّ، و گفتن اين سخن كه بر دلهاى ما پرده افتاده است (آنان را عقوبت كرديم) بلكه خداوند بر دل‌هاى آنان به خاطر كفرشان مهر زد و جز اندكى، ايمان نمى‌آورند.   🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۸min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 https://eitaa.com/bibliophil 🆔 https://ble.ir/bibliophils
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه کتاب دارم براتون هلو 🍑 از اول تا آخرش فقط عشق و لطافت روح رو میشه حس کرد. خودم با خواندن‌ش پرواز کردم 🕊 به نظرم یکی از بهترین کتاب‌ها درباره شخصیت حاج‌قاسم 🥀 چون از زبان خانواده‌شون نوشته شده. البته خاطرات همسرشون نیست چون قرار جداگانه چاپ بشه. بریم چند صفحه بخونیم و کیف کنیم از همنشینی با حاج قاسم ❤️
حاجی به مطالعه خیلی علاقه مند بود. دوست داشت خودش هم بنویسد. همیشه به همه تأکید می‌کرد که بنویسند. نرجس و حسین که کوچک بودند، عید نوروز هر سال برایشان یک دفتر جدا می‌خرید و توصیه می‌کرد خاطراتشان را در ایام عید یا مسافرت‌های تابستانی که داشتند، بنویسند. بعد هم خودش تمام آن نوشته‌ها را می‌خواند و نقد و بررسی می‌کرد. از این کار دو تا هدف داشت: یکی اینکه بچه‌ها را به نوشتن علاقه‌مند کند و دیگر آنکه به آنها یادآور شود قدر با هم بودن را بهتر و بیشتر بدانند. در همه زمینه‌ها هم مطالعه داشت؛ هم مذهبی و هم موضوعات دیگر.«نهج البلاغه» و «صحیفه سجادیه» را زیاد می‌خواند و نکته‌برداری می‌کرد. رمان‌های خارجی و کتاب‌های سیاسی هم زیاد می‌خواند. از گابریل گارسیا گرفته تا کتاب خاطرات جرج بوش و زندگی نامهٔ خیلی از آدم‌های مشهور دیگر سرعت کتاب خوانی‌اش هم خیلی زیاد بود. ابتدای یک مأموریت کتابی را شروع می‌کرد و هنگام برگشت کتاب تمام شده بود و می‌رفت سراغ کتاب بعدی اگر نکته خاصی برایش در کتاب جالب بود، نکته برداری می‌کرد یا زیر آن خط می‌کشید و هنگام سخنرانی از آنها استفاده می‌کرد. عاشق این هم بود که زیر نور آفتاب بنشیند و کتاب بخواند. مطالعه، یک اصل جدانشدنی از زندگی حاجی بود. همیشه قرآن و کتاب‌های مختلف توی دستش یا داخل کیفش بود هر وقت زمان مناسبی پیدا می کرد، یا می‌خواند یا می‌نوشت. 📒کتاب عزیز زیبای من/ زینب مولایی 🆔 https://eitaa.com/bibliophil 🆔 https://ble.ir/bibliophils
چند وقتی بود حاجی مریض بود. عوارض شیمیایی جنگ ایران وعراق به کنار، چند باری هم در سوریه شیمیایی زده بودند و وضعیت حاجی وخیم‌تر شده بود. برای همین در جلسه‌ای که با رییس جمهور داشت، از حال رفت. 😢 مادر و رضا و زینب در خانه داشتند شام می‌خوردند که گوشی رضا زنگ خورد. آقای پورجعفری خیلی آهسته به او گفت:((برو یه گوشه کسی نباشه، باید یه چیزی بهت بگم!)) رضا سریع رفت توی اتاق. _((حاجی حالش بد شده، آوردیمش بیمارستان بقیه الله! زود خودت را برسون، به کسی هم چیزی نگو.)) نگرانی همه‌ی وجود رضا را گرفت. سریع لباس‌هایش را پوشید و رو به مادرش گفت:((مامان، برای من یه کاری پیش اومده باید سریع برم. اگه بابا امد، بهش بگو کار داشت مجبور شد بره. بگو میاد می‌بینتت)) سریع خداحافظی کرد و از خانه زد بیرون. رفت بیمارستان و یک راست رفت سرتخت حاجی. پدرخیلی حالش بد بود. دکترها مدام از او آزمایش‌های مختلف می‌گرفتند. یک مقدار از مایع نخاعش را هم گرفتند برای آزمایش دقیق‌تر. جواب آزمایش که آمد، دکترها گفتند: باید استراحت مطلق باشد. به خود حاجی هم گفتند: اگه از جات تکون بخوری، یه ماه می‌افتی گوشه خونه! حالت خیلی بد میشه، از ما گفتن بود! بعد هم به همراهانش تاکید کردن که حتی یه قدم هم نباید بردارد. فقط باید بخوابد و استراحت کند. شب او را از بیمارستان بردند خانه. با وجود آن همه تاکیدی که دکترها کردند، حاجی صبح زود رفت. صدای اهل خانه در آمد:((مگه دکتر نگفت نباید از جات بلند بشی؟!مگه نگفت استراحت مطلق؟! کجا رفتی دوباره ؟!)) _((من کلی کار دارم! نمی‌تونم بشینم خونه که! دکتر یه چیزی برای خودش گفت. هیچ مشکلی پیش نمیاد، نگران نباشین!)) با همان وضعیت و حال بدی که داشت، رفته بود عملیات؛ عملیات بوکمال که منجر به نابودی حکومت داعش شد. خانواده حاجی سر این عملیات خیلی اذیت شدند. صحبت‌های حاجی در بین رزمندگان در عملیات بوکمال از تلوزیون پخش شد که حاجی مدام سرفه می‌کرد و اصلا نمی‌توانست درست صحبت کند. خانواده حال او را که اینطور دیدند، دیگر از دلشوره و نگرانی یک لحظه هم آرام و قرار نداشتند. خودشان هم وقتی با حاجی تلفنی صحبت می‌کردند، می‌دیدند که اصلا صدایش در نمی‌اید. از طرفی آقای پورجعفری هم دایم به خانواده‌اش می‌گفت:((کاش حاجی را راضی کنین برگرده، یه چند روز استراحت کنه. یه سرم تقویتی‌ای چیزی بزنه، بعد دوباره بیاد. خیلی حالش بده!)) همه اینها باعث شده بود که فشار روحی روی خانواده چندین برابر شود. حاجی راضی نمی شد برگردد. او مرد میدان بود. نمی‌توانست نیرو‌ها و عملیات را رها کند و برگردد خانه. نمی‌خواست از خانه عملیات را هدایت کند. باید در میدان کنار نیروهایش می‌ماند. تنها چند روز وسط عملیات راضی شد برگردد، آن هم بخاطر فوت پدرش. آمد پدرش را به خاک سپرد و دوباره برگشت. عملیات سنگینی بود؛ اما به لطف خدا شیرینی پیروزی را به همراه داشت. 📒 عزیز زیبای من / زینب مولایی 🆔 https://eitaa.com/bibliophil 🆔 https://ble.ir/bibliophils
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما نویسنده جماعت برای هر مناسبتی فکر و خیال می‌کنیم. از صبح دارم فکر می‌کنم، تولد گرفتن توی بهشت چه شکلی‌ست؟ اصلا توی بهشت تولد می‌گیرند یا نه! تولد تاریخ پا گذاشتن توی دنیای فانی ماست، چرا بهشتی‌ها باید روز به دنیا آمدن کسی را جشن بگیرند؟ ولی هی فکری قلقلکم می‌دهد که امام‌رضا برای خادمی که امسال به کنج خانه‌اش مهمان شده، کنج حجره‌ای از حجره‌های بهشت، مهمانی گرفته یا نه؟ شاید داده رواقی را چراغانی کنند و فرشته‌های شیپورزن بلند بهشتی‌ها را صدا زدند که دعوتید اهالی بهشت به مهمانی شمس‌الشموس. شیپورها شبیه صدای نقاره توی عرش پیچ‌خورده و بهشتی‌ها برای دیدن امام‌رضا در لباس‌هایی از نور وارد رواق شده‌اند. همه جا طبق طبق گل‌آفتاب‌گردان گذاشته‌اند و امام‌رضا در بین شهیدان و خادمین حرم وارد می‌شوند. عطری هزار بار خوش بوتر از عطر کنار ضریح در هوا می‌پیچد و صدای ذکر و صلوات تا آسمان هفتم بالا می‌رود. آقا امام‌رضا بالای جلسه روی منبری از نور می‌نشینند و سید ابراهیم، سید حسن، حاج قاسم و شهدا و خدام حرم با اجازه‌ی آقا پایین منبر می‌نشینند. امام‌رضا گزارش خدمت‌رسانی‌شان را می‌گیرند و اول از همه از سید ابراهیم می‌پرسند که دست چند نفر را از کنج حرم گرفته و تا آسمان بالا برده: سید می‌ایستد و شال سبزش را صاف می‌کند و باصدایی آرام بسم‌الله می‌گوید و بعد لبخند می‌زند. از زنان و مردانی می‌گوید که از خردادماه تا امروز مهمان‌ش بوده‌اند، از گرسنه‌ها، بیکارها، در راه مانده‌ها و گرفتارها. به وسط گزارش رسیده که فرشته‌ای صندوقچه‌ای جلوی امام‌رضا می‌گذارد. آقا صندوقچه را به سید ابراهیم می‌دهند و می‌گویند: از صبح تا حالا مردم برایت این هدیه‌ها را به مناسبت ۶۴ سالگی‌ات فرستادند سید، همین یعنی از خرداد تا حالا کنج حرم دفتر کارت لحظه‌ای بسته نبوده، حتی صبح‌های جمعه!