🔴دلنوشته دخترافغان چند لحظه قبل از شهادت/جان عمو کجاستی!؟
پرده اول:
بیشتر از یکسال است که دلمان برایت تنگ شده و هر روز به قاب عکس زیبایت در کلاس درس نگاه میکنم معلمم در مدرسه سید الشهدا از دلاوری هایت برایم حرف زده و من هر وقت داستان دلاوری هایت را میشنوم همه ی وجودم پر از شوق می شود
معلم جانم گفته بود تو از حرم بی بی رقیه و حضرت زینب سلام الله مراقبت کردی و اشک چشمان خیلی از کودکان سوری و عراقی را از صورتشان پاک کردی و آنان را نوازش کردی و در آغوش کشیدی
ما هم دلمان از این نوازش های پدرانه میخواهد با همان لبخند پر از محبت که فقط تصویرش را دیده ایم
خودت خوب میدانی که افغانستان سالهاست که روی آرامش به خود ندیده عموجان حضورت در کنار خانواده های مدافع حرم افغانستان برایمان قوت قلب بودی ولی الان که نیستی دلمان پر از آه و شکوه و ناله و فغان است
امروز نمیدانم که چرا فکر میکنم از هر روز به تو نزدیکتر شده ام و تو را در کنار خود حس میکنم ؛
عموجان از خدا میخواهم یکبار هم شده تو را در خواب ببینم خدا را چه دیدی شاید دعایم مستجاب شد و من در دامن پر از مهر ومحبت تو باشم
پرده دوم:
چشمانم به سیاهی می رود و انگار خون گرمی از صورتم پایین می آید نمیدانم چرا بدنم لرزان است و نمیتوانم با عمو جانم درد و دل کنم انگار میخواهم بخوابم
صدایی در گوشم می پیچد اما چقدر آشناست
((جان عمو کجاستی جان عمو کجاستی))
عمو جان خودت هستی چه زود دعایم مستجاب شد تو را میبینم خدایا خوابم یا بیدار از اینکه .....
او در کنار قلم و کاغذش هنگامه ای که در خون غلتیده بود آسمانی شد و در دامان عمو قاسم آرام گرفت .......
#مدافعان_حرم
#افغانستان
#جان_عمو_کجاستی
✍رحمان نظری
📍 bidardez.ir | بیدار دز
🔰واتساپ بیداردز
https://chat.whatsapp.com/CWOb5Rat1qVLB3KXF55pHK
🔰ایتا بیداردز
http://eitaa.com/joinchat/1640759297Cd60b86bf75ک