eitaa logo
"بیداری مــردم "
2.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﻟﺴﺮﺩ ﺷﻮﯾﺪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺷﻬﯿﺪ می گوید؛ ﻋﻠﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﻮﺩ . ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﻌﯽﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﺑﻌﻀﯽ ‌ﻫﺎ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﭘﺲ ﻣﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﻭ ﺁﺩﻡ ﭘﯿﮕﯿﺮﯼ ﺑﻮﺩ . ﻋﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺎﺭ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﻦ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﯿﮕﯿﺮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻮﻝ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﺪ. ﺩﺭ ﻭﺻﯿﺖﻧﺎﻣﻪ ﺍﺵ ﻫﻢ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ، ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ :«ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺩﺍﺭﺍﺕ ﻣﯽﺭﻭﯾﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﻦ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﻧﺒﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﻟﺴﺮﺩ ﺷﻮﯾﺪ، ﺷﻤﺎ ﻣﺼﻤﻢﺗﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﭘﯿﮕﯿﺮ ﺑﺎﺷﺪ . ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﺮﻧﺪﺍﺭﯾﺪ.‏» ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺧﺎﮎ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ‌ﺷﺪ.👌 🌷شهید علی جمشیدی🌷 "شهــ گمنام ــیـد"
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 اوایل ازدواجمون بود ... برا خرید با سید مجتبے رفتیم بازارچه ... بین راه با پدر و مادر آقا سید برخورد کردیم. سید به محض اینکه پدر و مادرش رو دید ، در نهایت تواضع و فروتنے خم شد روے زمین زانو زد و پاهاے والدینش رو بوسید ... آقا سید با اون قامت رشید و هیکل تنومند در مقابل والدینش اینطور فروتن بود ... این صحنه برا من بسیار دیدنے بود شهید سیدمجتبی هاشمی🌷 یادش با صلوات🌷 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 بخشندگی و سخاوت شهید محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانی میفروخت محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود شهیدی که بازبان روزه به شهادت رسید راوے : دوست شهید شهید محمد حسین عطری ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 هیئتی که داشتیم بعضی موقع ها اراذل محل هم‌ میومدن،من همیشه ازاین موضوع ناراحت بودم😠. ولی حسین حتی کوچک ترین خرده ای به اونها نمیگرفت و باهاشون خیلی خوب برخورد میکرد👌 ... یه روزی که بهش گلایه کردم گفت: اتفاقا همین ها واجبه که بیان هیئت 🤔؛ امام حسین (ع) کار خودش میکنه و کاری که باید بشه میشه 👏🏻... شهید حسین معز غلامی 🌹 "شهــ گمنام ــیـد"
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 غـروب ماه رمضــــــــان بود. ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسي يــڪ قابلمه از من گرفت! بعد داخل ڪله پزي رفت. به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام جون ڪله پاچه براي افطاري! عجب حالي ميده؟!گفت: راســت ميگي، ولي براي من نيست. يك دست ڪامل ڪله پاچه و چند تا نان ســنگڪ گرفت. وقتي بيرون آمد ايرج با موتور🏍 رسيد. ابراهيم هم سوار شد و خداحافظي ڪرد. ‌با خودم گفتم: لابد چند تا رفيق جمع شــدند و با هم افطاري ميخورند. از اينڪه به من تعارف هم نڪرد ناراحت شــدم. فــرداي آن روز ايرج را ديدم و پرسيدم: ديروز ڪجا رفتيد!؟ گفت: پشت پارڪ چهل تن، انتهاي ڪوچه، منزل ڪوچڪي بود ڪه در زديم و ڪله پاچه را به آنها داديم. چند تا بچه و پيرمردي ڪه دم در آمدند خيلي تشڪر ڪردند. ابراهيم را ڪامل ميشناختند. آنها خانواده‌اي بسيار مستحق بودند. بعد هم ابراهيم را رساندم خانه‌شان. ‌ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ✍بخشندگی و سخاوت شهید محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانی میفروخت محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود شهیدی که بازبان روزه به شهادت رسید راوے : دوست شهید شهید محمد حسین عطری "شهــ گمنام ــیـد"
✍همسرش میگہ: یہ روز اومدم خونہ، چشماش سرخ شده بود. نگاه ڪردم دیدم کتاب گناهان ڪبیره شهید دستغیب توے دستاش گرفتہ. بهش گفتم: گریه کردے؟ یه نگاهے به من ڪرد و گفت:راستے اگہ خدا اینطورے کہ توی این ڪتاب نوشتہ با ما معاملہ ڪنه عاقبت ما چے میشه؟ مدتے بعد براے گروه خودشون یہ صندوق درست ڪرده بود و بہ دوستاش گفته بود:هرکے غیبت کنہ باید پنجاه تومن بندازه توے صندوق. باید جریمہ بدیم تا گناه تڪرار نشه. 📚منبع:ڪتاب ڪوله پشتےبه نقل از افلاڪیان 🌷شهید محمدحسن فایده🌷 "شهــ گمنام ــیـد"
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ✍ دیدگاهِ جالبِ یک نوجوانِ شهید نسبت به مدرسه نمی‌دونستم هر وقت می‌خواد بره مدرسه ، وضو می‌گیره . چند بار دیدم که تویِ حیاط مشغولِ وضو گرفتنه... بهش گفتم: مگه الان وقتِ نمازه که داری وضو می‌گیری؟ گفت: مادر جون! مدرسه عبادتگاهه ، بهتره انسان هر وقت می خواد بره به مدرسه وضو داشته باشه... 🌷 نوجوان شهید رضا عامری🌷 📚منبع: کتاب دوران طلائی ، صفحه 54 "شهــ گمنام ــیـد"