eitaa logo
"بیداری مــردم "
2.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 🔵شهید مدافع‌حرم ♨️از «سید طلا» تا «ننــــه» 🎙راوے: همسر شهید همه همرزمان سید محمد در سوریه🇸🇾 به او «سید طلا» می‌گفتند😇 چون هم اخلاقش واقعا طلا بود و هم دو تا دندانِ✌️🦷 با روکشِ طلایی‌رنگ داشت🎖 در عین آرامــــش و کم‌حرفی، بسیــــار شـــوخ‌طبــــع بــــود😃 و اگر کسی از او کمکی می‌خواست، محال بود دست رد به سینه‌اش بزند💞 آن‌گونه که فهمیده‌ام، گاهی که به رزمنده‌ها غذا نمی‌رسیده🍗 سیدمحمد همه آنهایی را که غــــذا نخورده بودند🤒 دور هــــم جمــــع می‌کــــرده و فوراً غذایی تدارک می‌دیده است🥫 به‌خاطر دستپخت خوب🧑‍🍳 و مدیریتش در این قبیل کارها🧮 دوستانی که با او صمیمی‌تر بوده‌اند، به‌شوخی‌به‌او«ننه»هم‌می‌گفته‌اند🧑‍🎄😁 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
لحظه ى شهادت عاشقى از لبنان از لبنان آمده بود و در قم تحصيل مى کرد ، آن شب در فاو بوديم شب قدر بود ، شيخ از راه رسيد و گفت: " مرا به خط مقدم ببريد" ويک راست با بچه ها به درياچه نمک رفت تا با عاشق ترين ها دعاى جوشن کبير را هم ناله شود. آخرين " الغوث " ها را که مى گفت ، خدا جواب استغاثه اش را داد و گلوله خمپاره اى وسيله اتصال او به دوست شد او شيخ محمد رملاوى روحانى مبارز لبنانى بود که اينک در گلزار شهداى قم آرميده است. "شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
داستان سریالی "ط" ( #داعشی_که_شیعه_شد ) (خون، آتش، دین؛ آنچه نباید می گذشت و اما...) خوابم نمی برد،
داستان سریالی "ط" ( ) (خون، آتش، دین؛ آنچه نباید می گذشت و اما...) ماه رمضان اون سال هیات امنای مسجد مكی دروهم جمع شدند و برنامه ای ریختند تا شیعیان را تحت الشعاع قرار بدن و مساجد شیعیان را كم شور جلوه بدن. هر شب بعد از نماز عشا سفره ای بزرگ می انداختند همه اهل سنت را افطار می دادند، اون شب ها توی مسجد غوغا بود و همه می آمدند تا در خانه خدا افطار كنند، سفره ای با عظمت كه هر شب نزدیك به 1000 نفر را افطاری می داد، بعدا فهمیدیم این نقشه از سوی عربستان طرح ریزی شده بود و بودجه اش را تامین کرده بود تا ابهت شیعیان را از از بین ببرند. سید عبدالله تا از ماجرا بو برده بود و برای حفظ آبروی شیعیان و بزرگ كردن نام اهل بیت پیامبر(ص) با زیركی تمام كاری كرد تا نقشه آنها را برآب كند كه اتفاقا موفق هم شد. سفره ای در تراز سفره مسجد مكی راه انداخت و نه تنها به شیعیان بلكه به سنی مذهب ها هم افطار داد و در كنار این ضیافت بزرگ مسابقه قرآن هم راه انداخت و جوایز نفیسی به برندگان از شیعیان و اهل سنت اهدا كرده بود، این رفتار سید عبد الله باعث گرویدن شدید دلهای اهل سنت به شیعیان شده بود و بعدا ها حتی راه شیعه شدن را برای بعضی ها باز كرده بود. هیچ كس نمی دونست سید عبد الله این همه پول را از كجا پیدا كرده بود تا بتونه آبرو داری كنه، بعد ها كه سید عبد الله دیده از دنیا فروبست این راز آشكار شد و دهان به دهان چرخید و عظمت كار سید عبد الله چند برابر شد. برداشته بود خانه خودش رو سریع فروخته بود و رفته بود خونه ای كوچك اجاره كرده بود تا با پول آن خانه برای روزه دارها سفره بندازه، چند نفر خیر را هم ترغیب كرده بود تا آنها هم برای حفظ عظمت شیعیان پا پیش بذارند، در كنار همه اینا 5 سال نماز و روزه استیجاری برداشته بود و پول همه آنها را به جوایز مسابقات قرآن اختصاص داده بود. اگر كسی نمی دانست گمان می كرد یك اتاق فكر قوی پشت این حركت ایستاده بود كه تونسته بودند مقابل پول و قدرت نفوذ وهابیون عربستان بایستند. دلم برای سخنرانی های عجب و زیبای سید عبدالله تنگ شده بود. توی همین افكار بودم كه با صدای اذان صبح از محوطه قرار گاه به خودم اومدم. بعد از شهادت به رسالت پیامبر، شهادت دادم به ولایت امیرالمومنین(ع) و اشك از پهنام صورتم سرازیر شد. اشهد ان علیا ولی الله... ادامه دارد... نویسنده: ❌انتشار داستان بدون ذکر منبع مورد رضایت نیست. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
اولین بار که بعد از ۳۰ سال حمید را دیدم در فرودگاه شهدای ایلام بود، علی اکبرم دو متر قد داشت، رعنا و بلند بالا بود، علی اصغر تحویل گرفتم، زخم داغ حمید هیچوقت کهنه نمی شود، ۹ سال لباس سیاه به تن کردم، هنگامی که به سوی تابوت حمید به راه افتادم به بانوی کربلا توکل و توسل جستم تا خویشتندار باشم، همینگونه نیز شد. لتماس کردم اجازه بدهند شب را در کنار حمید باشم؛ اما مسئولان قبول نکردند. مایل بودم خودم فرزندم را در خاک دفن کنم، بر رویش سنگ لحد بگذارم و خاک بپاشم، تمایل داشتم این اسماعیل را که ۳۰ سال پیش قربانی شده بود به ساحت سیدالشهدا (ع) هدیه کنم، آقایان حاضر در روز خاکسپاری برای رعایت حال من که قلبم به سختی می زد؛ اجازه ندادند وارد قبر شوم؛ بنابراین در گوشه مزار نشستم و ضمن دیدن آیین دفن فرزندم در خاک، با خدا و رسولش به راز و نیاز پرداختم. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🧖 🟢شهید مدافع‌حرم 💝همسر شهید نقل می‌کند: عروسی‌مون توی تالاری بیرون از شهر بود. علیرضا به اقوامش سپرد که وقتی دنبال ماشین عروس اومدین، فقط بیرون شهر بوق بزنید و نمیخواهم صدای بوق ماشین، مردم رو اذیت کند. شاید یکی به سختی بچه‌اش رو خوابونده باشه یا اینکه آدمِ سالخورده یا بیماری تو خونه‌ای باشه. 💝خونه‌ی خودمون مجتمع آپارتمانی سپاه بود. علیرضا گفت بریم منزل پدرم و همونجا مهمون‌ها رو ببینیم. چون نمیخواهم کسی تا مجتمع دنبالمون‌ بیاد. آخه سَروصدای مهمون‌ها همسایه‌ها رو بیدار میکنه! بعد از اینکه با مهمونا خداحافظی کردیم، فقط دوتا از خواهرام همراه‌مون آمدند؛ خیلی بی‌سروصدا وارد منزل شدند و چندتا عکس گرفتند و رفتند. 💝از اون شبی که زندگی مشترک ما در اون ساختمان شروع شد، خیلی حواسمون جمع بود که صدای تلویزیون زیاد نباشه! توی راه‌پله‌ها به آرومی قدم برداریم و ...! به این شکل علیرضا سعی می‌کرد که حق‌ّالنّاسی بر گردنش نماند. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | گلایه سپهبد قاسم سلیمانی به جایگاه امام و آیت‌الله خامنه‌ای در سیستم آموزشی کشور به مناسبت روز معلم 🏷 تدوین: محمد ایمان تنها ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🌸 🌸 مونا جون،من پنج نفر رو تو این گروه آوردم که هیچ کدوم دین و ایمان قوی و محکمی نداشتند و راحت گناه میکردندولی از وقتی عضو این کانال شدن رفتارشون تغییر کرده و همشون محجبه،با حیا،سربه زیر،با ایمان و نماز اول وقت خون شدن یعنی از این رو به اون رو شدن خیلی هم از من تشکر کردن که اونها رو عضو این کانال کردم و الان فهمیدن چرا آفریده شدن و خدا رو کامل میشناسن،منم میخواستم ازت یه دنیا تشکر کنم بابت کانالت خودم هم زیاد اوضاع دینیم خوب نبود ولی الان تغییر کردم،خیلی خوشحالم که دختر هایی مثل تو توی کشورم هستن،واقعا بهت افتخار میکنم مونا جون عزیز،امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی و کانالت سر بلند و پایدار باقی بمونه،عاشقتم یه عالمه ،هر چی بگم بازم کمه،نمیدونم چجوری باید جبران کنم برات،من که دیگه خدا رو شناختم فقط میتونم برات دعا کنم که تو پله های زندگیت محکم و با اراده و موفق باشی،آمین ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
22.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸از تا 🌸 🦋از خالکوبی تا 🦋 ‌ 🦋 هرشب یه داستان🦋 "شهــ گمنام ــیـد"
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| 💫 وَ أَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ إِنَّكَ عَلی كُلِّ شَیءٍ قَدِير ✦ تو - سرچشمه‌ی خیرات - و چراغ هدایت - و سهم ما از شادی و عشق و آرامشی... • و ما فقیرِ داشتنِ توییم! فقرِ رسوخ کرده در جان ما، ترسناک‌ترین فقر عالم است. ✦ تا تو در جان ما حلول نکنی، جهان به تو نخواهد رسید... ✧ خدایا! فقر ما را بدل به غنا و بى‌نيازى گردان كه تو اى خدا! بر هر چيز توانايى. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
‏احتمالا تصویر این شهید بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم؛ شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا....❤️ «شهید #‎سیف_الله_شیعه_زاده » از شهدای بهزیستی استان که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانواده‌ای ندارد. کم سخن می‌گفت و... ‏با سن کم سخت‌ترین کار جبهه یعنی «بیسیم‌چی» بودن را قبول کرده بود سرانجام توسط منافقین اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از به شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش را شکافتند!! ولی چیزی نصیب آن‌ها نشد ...!! "شهــ گمنام ــیـد"
پدرش را برای یک هفته به کردستان برد تا به آشپز سپاه، آشپزی یاد بدهد و مواد غذایی حیف و میل نشود، بعد از یک هفته، یک ماه و ... هرچه پدر به پسر می‌گفت می‌خواهم برگردم، پسر اجازه نمی‌داد، نهایتا حاج احمد متوسلیان را واسطه کرد و بعد از 9 ماه به خانه برگشت. 🌷شهید حسین قجه‌‌ای🌷 "شهــ گمنام ــیـد"