eitaa logo
"بیداری مــردم "
2.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 .. ✅ های گردان گوش تا گوش نشسته بودند.. آمد تو ،همه مان شدیم.. شد،گفت: بلند نشید جلوی من.. گفتیم حاجی! خواهش می کنیم اختیار داری.. بفرمایید بالا.. بازجلسه بود .. بود سنگر.. می گفت نمیام .. شماها می شید‌.. دادیم بلند .. .......................................‌‌‌................ :۱۳۳۶ اصفهان :دیپلم طبیعی : ۱۳۶۵/۱۲/۸ شهادت: اصابت بیش از ۳۰ ترکش شهادت: ۲۸ سال : فرمانده لشکر امام حسین ع اعزامی:سپاه پاسداران دفن: اصفهان- گلستان شهدا یازهرا.. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
یک فرقی حسین مشتاقی دارد با بقیه شهدا .... 🤔 اسم هر یک از شهدای مدافع حرم را پیش همرزمانشان بیاورید ، بارقه اندوه را می توانید در عمق نگاهشان ببینید ؛ ....😔 اما تا بگویید حسین مشتاق ، اولین واکنش همرزمانش لبخند است ! 😊😐 جمعی که دور حسین شکل می گرفت ، یکپارچه شادی و خنده بود . سربه سر همه می گذاشت و با شسطنت هایش فضا را عوض می کرد ... 😅😁😌 گاهی می دیدی دارد به سرعت می دود ، لحظه ای بعد چشمت به جماعتی می افتاد که با همه توان تلاش داشتند به او رسیده و یقه اش را بگیرند که مثلا چرا خرج توپ را یواشکی داخل منقلی ریخته که بچه ها برای گرم کردن خودشان روشن کرده بودند !! ..... 😂😑😬🤦‍♂ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
20.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸از تا 🌸 🦋خانم مطهره عربیان دانشجوی کارشناسی رشته علوم حدیث و آقای امیر حسین قدیانی 25 ساله روحانی و استاد جودو🦋 ‌ 🦋 هرشب یه داستان🦋 "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ❤ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا 💖کاش در نافله ات نام مراهم ببری ❤که دعای تو کجا،عبد گنهکار کجا... اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🙏 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
شهادت هدف نیست ...! بلکه هدف این است که در مسیر شهادت زندگی کنی . سردار سرلشگر ، شهید مدافع حرم 🌷 حاج حسین همدانی 🌷 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
‏حاج قاسم شعری تو یادواره شهید خوند شاعری پرسید حاجی خودت سرودی؟! خندید و گفت:چطور؟ فاتحانه گفت:حاجی چون نه وزن داره، نه ردیف و نه قافیه! حاجی دست گذاشت روی شانه‌اش و گفت: شعر اصلی ما در میدان جنگ است وزن ما روی سینه دشمن ردیف ما صف بچه‌های رزمنده قافیه ما فریاد الله‌اکبر است. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قول شهید سلیمانی در زمان جنگ... ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
💠 معلم شهید#️ 🍀یک روز مدیر مدرسه راهنمائی پیش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادر آقای هادی هستید با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه! 🌼گفتم: مگه چی شده؟ کمی مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول می داد به یکی از شاگردها تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر بگیرد! آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه های منطقه محروم هستند. اکثرا سر کلاس گرسنه هستند. بچه گرسنه هم درس نمی فهمد. 🍃مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه ما را به هم ریختی، در صورتی که هیچ مشکلی برای نظم مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سرایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق نداری اینجا از این کارها بکنی. آقای هادی از پیش ما رفت. بقیه ساعت هایش را در مدرسه دیگری پر کرد. 🌺حالا هم بچه ها و اولیاء از من خواستند که ایشان را برگردانم. همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف می کنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیاری از دانش آموزان بی بضاعت و یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. 🌸با ابراهیم صحبت کردم. حرف های مدیر مدرسه به او را گفتم. اما فایده ای نداشت. وقتش را جای دیگر پر کرده بود. 💐ابراهیم در دبیرستان ابوریحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار بچه ها بود. دانش آموزان هم که از پهلوانی ها و قهرمانی ها معلم خودشان شنیده بودند شیفته او بودند. 📚سلام بر ابراهیم ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
کلاهخودش افتاد تهِ دره زیر آتش سنگین دشمن رفت و تا ڪلاهخود را برنداشت، برنگشت گفتم: اگہ شهید میشدی چے؟! گفت:«این مال بیت المال بود!» 📎یادگاران، احمد متوسلیان ، ص ۲۵ شهــ گمنام ــیـد"
💠بهترین دلیل مادر شهید روستاي ما یک مدرسه بیشتر نداشت و آن هم دبستان بود.آن وقتها عبدالحسین تو کلاس چهارم ابتدایی درس می خواند.با اینکه کار هم می کرد، نمره اش همیشه خودب بود. یک روز از مدرسه که آمد، بی مقدمه گفت:«از فردا اجازه بدین دیگه مدرسه نرم.» من و باباش با چشمهاي گرد شده به هم نگاه کردیم.همچین درخواستی حتی یکبار هم سابقه نداشت. باباش گفت:«تو که مدرسه رو دوست داشتی، براي چی نمی خواي بري؟» آمد چیزي بگوید، بغض گلوش را گرفت. همان طور، بغض کرده گفت:«بابا از فردا برات کشاورزي می کنم، خاکشوري می کنم، هر کاري بگی می کنم، ولی دیگه مدرسه نمی رم.» این را گفت و یکدفعه زد زیر گریه. حدس زدیم باید جریانی اتفاق افتاده باشد، آن روز ولی هرچه پیله اش شدیم، چیزي نگفت. روز بعد دیدیم جدي- جدي نمی خواهد مدرسه برود.باباش به این سادگی ها راضی نمی شد، پا تو یک کفش کرده بود که : «یا باید بري مدرسه، یا بگی چرا نمی خواي بري.» آخرش عبدالحسین کوتاه آمد .گفت: «آخه بابا روم نمی شه به شما بگم.» گفتم: «ننه به من بگو.» سرش را انداخته بود پایین و چیزي نمی گفت. فکر کردم شاید خجالت می کشد.دستش را گفتم و بردمش تو اتاق دیگر. کمی ناز و نوازشش کردم. گفت و با گریه گفت: «ننه اون مدرسه دیگه نجس شده!» «چرا پسرم؟» اسم معلمش را با غیظ آورد و گفت: «روم به دیوار، دور از جناب شما، دیروز این پدرسوخته رو با یک دختري دیدم، داشت...» شرم و حیا نگذاشت حرفش را ادامه بدهد.فقط صداي گریه اش بلند تر شد و باز گفت:«اون مدرسه نجس شده، من دیگه نمی رم.» آن دبستان تنها یک معلم داشت.او را هم می دانستیم طاغوتی است، از این کارهاش ولی دیگر خبر نداشتیم. موضوع را به باباش گفتم. عبدالحسین پیش ما حتی سابقه یک دروغ هم نداشت.رو همین حساب، پدرش گفت: «حالا که اینطور شد، خودم هم دیگه میلم نیست بره مدرسه.»... آبادي علاوه بر دبستان، یک مکتب هم بود. از فردا گذاشتیمش آن جا به یاد گرفتن قرآن " 1." 🖊پاورقی 1 -زمان وقوع این خاطره بر می گردد به حول و حوش سال 1333 هجري شمسی شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | حاج قاسم سلیمانی: کی می‌تونه محاسبه بکنه خدمات امام را. ولی آن‌ قدری که ما فهم می‌کنیم با هیچی قابل مقایسه نیست‌. خدمت امام، کاری که امام کرد. این‌ چیزی که امروز مقام معظم رهبری با خون دل با تمام وجود ازش مراقبت می‌کند. در هر نطقی استناد به امام می کند. به عنوان یک مرجعی در پایه گذاری همه موضوعات اساسی. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"