eitaa logo
"بیداری مــردم "
2.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میگف : تسبیحـــــاٺ حضرٺ زھرا "سَلامُ اللّٰه عَلَیھا" رو بدون تسبیح بگید ، با بند بند ھاۍ انگشت ڪه بگے روز قیامت همینا بھ حرف میاݩ ، شھادت میدن ڪه باهاشون ذڪر گفتے ! ‌ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
📞⃟📻- - - درڪنار‌آنها‌عشق‌بود‌وخدا واما‌ڋرڪنارما . . . میگم‌چراعاشق‌ڪسی‌غیرخـدامیشیم..؟! درحـالی‌که‌میدونیـم رسم‌عـاشق‌نیست‌با‌یڪ‌دل دودلبـرداشتن..!(: ‌ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
﷽ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ... ڪمی از شب را می ‌خوابیدند و سحرگاهان استغفار می‌کردند ... ۱۸ ‌ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🌷سردار شهید محمدرضا تورجی زاده🌷 نام: محمدرضا تورجی زاده نام پدر: حسن ولادت: ۱۳۴۳/۴/۲۳ (شهیدا/اصفهان) شهادت: ۱۳۶۶/۲/۵ (بانه/منطقه عملیاتی کربلای ۱۰) وضعیت تاهل: مجرد نام جهادی: ندارند اخرین مقام: فرمانده گردان یازهرا(س) نحوه شهادت: شهر بانه در استان کردستان در ساعت هفت و سی دقیقه صبح حین فرماندهی گردان یا زهرا در سنگر فرماندهی به شهادت رسیدند . جراهتی که موجب شهادت ایشان شد همچون حضرت زهرا بود : جراحاتی بر پهلو و بازو و ترکش ها یی مانند تازیانه بر کمر ایشان . سن شهادت: ۲۳ساله علاقه: ایت الله خامنه ای،شهید بهشتی،حضرت زهرا(س) قسمتی از وصیتنامه شهید: آخرین پیام من این است که قدر امام و ولایت فقیه را بدانید. خداوند می‌گوید : اگر شکر نعمت کردید نعمت را افزون می‌کنم، اگر هم کفران نعمت کنید از شما می‌گیرم. شکرگزاری از خدا فقط دعا به امام نیست بلکه اطاعت از فرمان‌های اوست. قدر امام را بدانید، مواظب باشید دل امام به درد نیاید و خدای ناکرده از ما به امام زمان شکایت نکند. ‌ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🌸 🌸 راستش من قبلا قرآن نمیخوندم...😞 با اینکه حجابم تقریبا خوب بود چادری نبودم...😔 نمازام اول وقت نبود و همیشه نمازم قضا میشد تازه بعضی وقتا حوصله نماز خوندن نداشتم...😣 قبلا از ته دل واسه ظهور امام زمان (عج) دعا نمیکردم...😞 اما از وقتی که وارد این کانال شدم خیلی تغییر کردم😍 الان بیشتر وقتا قرآن میخونم تازه به مامانم گفتم واسم چادر بخره و چادری شدم نمازامو اول وقت میخونم حتی به مامانم میگم منو واسه نماز صبح بیدار کنه☺ تازه همیشه سر نماز از ته دلم واسه ظهور آقامون دعا میکنم واقعا از ته دلم میخواد آقامون بیاد خیلی دوست دارم دیگه هیچکش گناه نکنه تا آقامون واسه گناه های ما گریه نکنه😞💔 منی که در برابر گناه های مردم بی تفاوت بودم الان وقتی میبینم کسی گناه میکنه حالم بد میشه و قلبم میشکنه منی که خیلی سخت گریه میکردم وقتی میبینم کسی واسه اومدن آقا دعا نمیکنه و راحت گناه میکنه گریه‌ام میگیره...💔 من الان خیلی تغییر کردم و فقط و فقط به خاطر شماست☺ واقعا کانالتون عالیه امیدوارم همیشه موفق باشید❤ "شهــ گمنام ــیـد"
🔸توی سن پانزده سالگی بود برای کمک به مسجد جمعه شب ها میرفت بهشت زهرا، توی سن نوجوانی وغرور ! 🔹وقتی بهش میگفتم مامان اذیت نمی شی بری پول جمع کنی، میگفت مامان خیلی لذت داره برا خدا گدایی کردن... 🔸مصطفي ازهمان نوجوانی درحال "خودسازی" بود و خیلی زجرکشید و اجرش رو دید ... 🌷 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
12.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️شهیدی که شفای مادرش را از امام حسین (ع) گرفت 🔹باندها را باز کرد و شال سبز را به دور مچ پایم را بست و گفت مادر! به زیرزمین برو و دیگ‌های مراسم امام حسین (ع) را بشور. 🔹از خواب برخاستم، دیدم آنچه در خواب دیدم، در واقعیت نیز رخ داده است. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
متعقد بود میزان رفاقت ما با افراد بستگی به ارادت انها به امام دارد را میگویم حاج ...❤️ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🌸 🌸 سلام 🌺 اسمه من فاطمه است، فاطمه سادات . من توی یه خانواده ای که وضع مالیشون تقریبا خوبه به دنیا اومدم، من دوتا اسم دارم اسم کوچیکم عسله که خانواده من باهاش صدا میکنند و سلیقه مادرم بوده پدرم موقع گرفتن شناسنامه اسممو فاطمه گذاشت من توی یه خانواده فوق مذهبی زندگی میکردم دایی من روحانی بود و مابقی پاسدار داستان من زمانی شروع شد که وارد پایه هفتم شدم من یه تک فرزندم و از قدیم گفتن که تک فرزندا لوسن که درسته اوایل پایه هفتم بایه دختر مذهبی اشنا شدم، اون دختر دوستای زیادی داشت، بعد از یه مدت از دوتا دوست تبدیل به هفت تا دوست شدیم به قول خودمون یه اکیپ بودیم من خیلی با اونا احساس راحتی میکردم اما اونا یه تفاوت خیلی بزرگ با من داشتن، اونا گاه گاهی منو به خاطر حجابم مسخره میکردند، حرفایی میزدن که با اعتقادات من هیچ سنخیتی نداشت کم کم رفتارم تغییر کرد، دختر شر و شور خونه تبدیل به دختری منزوی و گوشه گیر شد از مدرسه یه راست سمت اتاقم میرفتم و دنبال اهنگ میکشتم تا تنهایی رو پر کنم تا که فردا بشه برم پیشه دوستام یه سال گذشت و من وارد پایه هشتم شدم دوباره با همون دوستام، من چادر رو دوست داشتم و بر این باور بودم چادر نوعی پوشش و ربطی به رفتار ادم نداره کم کم روبه لوازم ارایش اوردم با همون چادرم 70 نوع وسایل به صورتم میزدم تا از خونه بیرون برم دوستان جلوی مدرسه خودنمایی میکردن جلوی جنس مخالف اما من رو همیشه یه نگرانی داشتم و به سمتشون نمیرفتم گذشت از زمان و من یه برنامه پیامرسان توی گوشیم نصب کردم کم کم وارد گروه های دوستیابی و...... شدم برایم خیلی جذاب بود، اینکه همه با من گرم بودن وابستگی من به این گروه ها بیشتر شد تقریبا تمام روزم درگیر بود در شب شهادت سردار سلیمانی مادرم از گروه ها مطلع شد و تمام شب رو گریه کرد من هرکاری رو میکرم اول به دوستانم گزارش میدادم از اون قضیه گذشت و روزی من با دوستام دعوا گرفتم و اونا رو از زندگیم بلاک کردم اون دختر هم وقتی رفتار منو دیدن همه چی رو به مادرم گفتن، مادرم روزها گریه میکرد منم دیگه سمتش نرفتم برای اینکه خودم رو سرگرم کنم، شروع به خوندن یه رمان مذهبی به اسم ناحله کردم داستانش خیلی برام جالب بود ، از تشابه اسمی فرد داستان به شهید محمد رضا دهقان فر گرایش پیدا کردم لوازم و ارایش رو به خاطر شهدا کنار گذاشتم و شروع به نماز خوندن کردم چادرم رو با اعتقاد بهش سر میکردم حال دوست دارم مثل مادرم فاطمه ع باشم و تمام تلاشم رو میکنم تا بتونم از سیم خار دا های نفسم عبور کنم تا اینکه لایق این باشم سرباز امام زمان باشم در پناه خدا و شهدا باشید دوست شما فاطمه سادات♥ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
22.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸از تا 🌸 🥺روایتی بسیار زیبا🥺 🦋پیشنهاد دانلود 🦋 🌷هرشب میزارم یک داستان 🌷 "شهــ گمنام ــیـد"