غرق دلتنگی شدیداً مه گرفته آسمان
جمعه اینهفته همروشن نشدچشم جهان
بغض کرده بازهم در انتظار دست تو
گنبد فیروزه ای روی رکاب جمکران
🌺صلی الله علیک یا صاحب الزمان
#نوای_دلتنگی
@bidary11
.
هر جمعهای که میشود،
میآید و میرود،
این ظهوری که انجام نمیشود فکر نمیکنید مقصرش ما هستیم؟
❓کجا دنبال مقصر میگردیم؟
چقدر شرمندهایم آقاجان😔
@bidary11
سلام امام زمانم 💜
بدون یاد تو گر یک نفس فرو ببرم
نخواهم آن نفس از سینه ام برون آید
#نوای_دلتنگی
💜 ⃟☔️ @bidary11 🌦⃟ 🌼
💠یک #سالک_الی_الله بیدار، نسبت به روح و روحیاتش توجه دقیق دارد. لحظهبهلحظه کنترل میکند و مراقب روح، غذا و لباس روح، رشدی که داشته است میباشد.
👌اینقدر این مراقبتکردن مهم است که امام موسیابنجعفر علیهالصّلاةوالسّلام میفرمایند: «لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی كُلِّ یوْمٍ مَرَّةً».
📌اگر شما در طول روز یک مرتبه روح و نفستان را #محاسبه_مراقبه نکنید و به آن سر نزنید تا ببینید در چه وضع و حال و در چه مسیر و فکری است، «لَیسَ مِنَّا» امام میفرمایند: این شخص از ما نیست، شیعهی ما نیست.
💎استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی
@bidary11
سلام حضرت صبح! مولای مهربان من ❤️
چه دلارامی بهتر از این که هر روز با یک بغل سلام رو به آبی ترین نقطه افق، جام جانم پر از یاد شما می شود و شما هر روز جوابم را می دهید ...
هر روز ...
#نوای_دلتنگی
@bidary11
#تشرفات (قسمت اول)
💥حاج محمدعلی نمازیخواه نقل می کند: شب جمعه دهه دوم محرم سال ١٣٣۵ شمسی از نجف به کربلا با قصد زیارت امام زمان روحی فداه در حرم جدش حضرت سیدالشهداء علیه السلام آمدم. وارد حرم شدم، پیش روی حضرت به طرف بالا سر، نزدیک پایه بزرگ که بین امام و حبیب ابن مظاهر می باشد، نشستم. بعد از نماز مغرب و عشا مشغول زیارت وارث شدم.
✨💫✨
چهار الی پنج فراز از زیارت را خوانده بودم، دیدم آقایی در سن حدودا ٣۵ ساله در زیّ سادات روحانی، بسیار پاکیزه و خوشبو جلو حقیر طوری ایستادهاند که جلو شانه راست من با پشت شانه چپ آقا تماس لباس داشت و چون جلوتر بودند همه صورت را نمی دیدم، فقط نیمرخ آقا را می دیدم، ولی همان نیم رخ برابر صدها تمام رخ زیبا جلوه داشت و نورافشانی می کرد. آقا با حضرت ابا عبدالله علیه السلام صحبت می کردند و با تواضع خاص و خاضعانه عباراتی می فرمودند.
✨💫✨
با اینکه من با زیارت و دعا آشنایی دارم هیچ نفهمیدم که چه جملاتی را بر زبان می آورند! در این حال جز جمال آقا کسی را نمی دیدم و صدایی با گوشم نمی رسید، در حالی که شب جمعه و دهه دوم عاشورا و حرم پر از جمعیت بود. من به جای زیارت، محو جمال و وقار آقا شدم، به ذهنم رسید شاید آقا امام زمان باشند، دامنش را بگیرم. باز به یقین خود شک کردم و می گفتم نکند امام زمان نباشند و مردم مرا دیوانه بدانند.
ادامه دارد
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@bidary11
سلام مهربان پدرم💖
درست مثل کودکی که در هیاهوی شهر، پدر را گم کرده است،...
... مضطرب و هراسناک، بی سر و سامان شما هستم ...
به هر سو می نگرم جای شما خالیست.
بیایید و با گرمای دستانتان نجاتم بخشید.
#نوای_دلتنگی
@bidary11
بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت اول) 💥حاج محمدعلی نمازیخواه نقل می کند: شب جمعه دهه دوم محرم سال ١٣٣۵ شمسی از نجف به
#تشرفات (قسمت دوم)
💥خصوصیات حضرت را مد نظر آوردم با آن قیافه و عمامه سبز و اینکه هیچکس مزاحم ایشان نمی شود و صدایی نیست و جمعیت را نمی بینم، می گفتم: حتما خود آقاست! مخصوصا وقتی به ذهنم می آمد که ممکن است آقا نباشد، ایشان یک تبسم کوتاهی فرمودند. یک قدم عقب آمدم، باز دیدم بدون اینکه آقا حرکت کند جلوی من به فاصله قبلی ایستاده، یقین پیدا کردم که حضرت است، خواستم سلام کنم و معذرت خواهی نمایم، دیدم زبانم بند است و بسته شده، خواستم با دست عبای ایشان را بگیرم متوجه شدم دستم و سایر اعضا کار نمی کنند.
✨💫✨
فهمیدم تصرف ولایتی است. فقط مغز، قلب، چشم و گوشم کار می کرد، حدود پنج الی هفت دقیقه در این حال بودم ولی امیدوار شدم که با تبسمی که فرمودند عذرم را پذیرفته و عفو کرده اند. در موفع خداحافظی با حضرت اباعبدلله علیه السلام آقا سر فرود آوردند و کلمات مخصوصی در خداحافظی با جدشان گفتند و بطرف بالای سر حرکت فرمودند. تا نیمه های بالای سر مبارک رفتند، باز کسی جلوی ایشان نبود و دور ضریح خالی بود.
✨💫✨
یک مرتبه دیدم زائرین ازدحام کرده و تحت فشار جمعیت قرار گرفتم و امکان اینکه بتوانم خودم را به آقا برسانم نبود و دیگر حضرت را ندیدم. با چه حالی بقیه زیارت وارث را تمام کرده و رفتم پشت ضریح مقدس که دعای کمیل بخوانم، جا نبود و زائرین فشرده نشسته بودند. هوا خیلی گرم و بلکه داغ بود...
ادامه دارد
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@bidary11
🌹
بهر حاجات اگر دست دعا برخیزد
دلبری هست به هر حال به پا برخیزد
لطف آقای خراسان ز همه بیشتر است
هر زمان از دلِ پُر درد صدا برخیزد
💕🌟💕🌟💕🌟💕
@bidary11
بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت دوم) 💥خصوصیات حضرت را مد نظر آوردم با آن قیافه و عمامه سبز و اینکه هیچکس مزاحم ایشان
#تشرفات (قسمت سوم)
💥هوا خیلی گرم و بلکه داغ بود، ناگاه فردی بلند شد و گفت: می خواهی دعا بخوانی، بیا جای من بنشین. تشکر کردم و نشستم. چند فرازی از دعا را خواندم احساس کردم خوابم گرفته و تشنه ام شده بطوریکه از تشنگی و خواب، حال خواندن دعا ندارم. گریه ام گرفت و با خود گفتم: حالا که جای خوب برای دعا پیدا شده، این تشنگی و خواب نمی گذارد من دعا بخوانم. در همین حال بود که دیدم شخص نسبتا جوانی در حالی که دستمال سبز رنگی مثل عمامه بر سر بسته، مشک بزرگ آبی به دوش دارد و از پشت سر قبر حضرت ابا عبدالله علیه السلام به بالای سر وارد شده و به طرف پشت ضریح می آید و یک جام برنجی ظریف که برق می زند در دست دارد.
✨💫✨
نزدیک جمعیت شد که مشغول دعا بودند و فرمود: سبیل! (سبیل، کلمه ای است که معمولا سقاهای عرب آن را می گویند و به مردم آب رایگان می دهند) حدود ١۵٠الی ٢٠٠نفر پشت ضریح وسیع حضرت برای دعا نشسته بودند، با آن هوای داغ و گرم می بایست همه اظهار تشنگی کنند، لکن در بین آنها تقریبا ده الی دوازده نفر برای طلب آب، صدا بلند کردند که یکی از آنها من بودم. وقتی نوبتم شد و جام آب را گرفتم و نوشیدم و تشکر کردم متوجه شدم که این آب نبود، بلکه شربت معطر سردی بود.
✨💫✨
به فکر افتادم که در عراق فعلا یخ پیدا نمی شود و بعلاوه شربت را در مشک نمی ریزند. تعجب کردم، لذا به آنکه پهلوی دستم بود گفتم: این آقا که آب می داد کجا رفت؟ گفت: کدام آقا؟ آب کجا بود؟ همه این جمعیت تشنهاند!!! متوجه شدم که این هم از اسرار بود و فقط همین دوازده نفر فهمیدند که آب نوشیدهاند و بعد از آن نه تشنه شدم و نه کسالت در بدنم ماند و تا نیمه های شب به دعا مشغول بودم.
📗شیفتگان حضرت مهدی علیهالسلام و ملاقات با امام زمان در کربلا ص ۶٨
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@bidary11