#تزكيه_نفس
⚠️اگر خدای نکرده یک سرسوزن #تکبر، #نفاق، #صفات_رذیله در شما باشد، هرچه گریه بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام بکنید و این صفات رذیله پاک نشود با همه این حرفها شما را وارد بهشت نمی کنند!!!
👌یک فکر اساسی باید کرد که ما خود را پاک کنیم.
📗کتاب شریف امام حسین ص ۲۹۲/حضرت آیتالله ابطحی
@bidary11
صلی الله علیک یا بقیةالله الاعظم ▪️
🏴این شب و روزها
قدمبهقدم،
کاروان غمدیده کربلا را
با اشکهایت بدرقه میکنی.
همراه آنها میروی و درد میکشی.
کوچه به کوچه... همراه عمه جانت،
سنگینی نگاهها و طعنهها را
بر شانههایت حس میکنی...
این همه داغ کمرشکن،
آن هم برای دل مهربان و پر عاطفه شما!
مولاجان!
از کجای داغ اسارت بگویم
که واژهها تاب بیاورند؟!
از چه بنویسم
که چشمانت، خون گریه نکند؟!
از چه بگویم
که نالهات به آسمان نرود؟!
خودت بگو
جز اینکه آمدنت را آرزو کنم مرهمی هست؟!
🤲الـــهی بدم المظلـــوم
عجل فرج لولیک المظلوم
بحق مولاتنا زینب الکبری
@bidary11
YEKNET_IR_vahed_2_shahadat_hazrat_roghayeh_1399_07_01_nariman_panahi.mp3
4.89M
#درسهای_مکتب_عاشورا
✔️همه آن حیوانهای وحشی که در قالب انسان به جنگ با امام حسین علیهالسلام آمدند، از ابتدا پست و پلید و قاتل و شیاد خلق نشده بودند، بی توجهی به #تزکیه_نفس و رشد #صفات_رذیله در روح آنها بود که از آنها موجودی ساخت که هیچ رحمی در او وجود نداشت، کوچکترین گذشتی در این قلبها نبود، حتی به طفل شیرخوار هم رحم نمیکنند. می کشند و لذت هم میبرند!!!
در اثر بیتوجهی به پاکسازی روح است که انسان اینچنین میشود.
🔲استاد حاج آقا زعفری زاده
@bidary11
سلام آقاجانم یا صاحب الزمان 🌷
ما در شلوغی های بازار آخرالزمان،
گم شده ایم.
اسیر بازی های کودکانه دنیا ...
تنها در محاصره رنج ها ...
غافل از یاد پدری که نگرانمان است ...
کاش می آمدید و دستِ دلهایمان به دامان نگاهتان می رسید.
#نوای_دلتنگی
@bidary11
#تشرفات (قسمت اول)
شیخ ابراهیم ترک روضه خوان از بزرگان و صلحایی است که سالها در مجاورت ناحیه مقدّسه بوده و از ارادتمندان حضرت بقیةاللَّه به شمار میرفت که معروف بود به شیخ ابراهیم صاحب الزمانی. ایشان نقل میکند که سالی در بازگشت از سفر زیارت امام رضا علیه السلام به سمت عراق و نجف اشرف، یکی از سادات که همراه با من از رشت به ترکستان حرکت میکرد، یک لنگه جوال ابریشم به من داد تا در پایان سفر به او برسانم و خود از طریق خاک ایران حرکت کرد. ما از کنار رود ارس حرکت میکردیم و مسیر ما چند فرسخ میان خاک روسیه بود.
✨💫✨
در آن زمان، ورود ابریشم به خاک روسیه ممنوع و نیاز به اجازه مخصوص داشت و من از این امر آگاه نبودم. ناگهان در بین راه چهار نفر از مأموران روس، مسلّح از لابلای درختها بیرون آمده و به ما دستور توقّف دادند. مکاریِ ما (شخص صاحب چارپا که آن را کرایه میدهد و خود نیز راهنمایی میکند) ترک مؤمنی بود به ایشان گفت: این شخص آخوند است و ما جنس گمرکی نداریم.
چنان با چوب به پای او زدند که فریادی کشید و همان جا به زمین افتاد. سپس به نزدیک من که فقط با همسر و فرزند کوچکم بودم آمدند و گفتند: بارها را باز کن و در حین جستجو مرتب میپرسیدند: ابریشم داری؟
ادامه دارد...
@bidary11
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤
جسم و روحم با حرَم گشته عَجین
حال و روزم با غَمَت گشته غَمین
این سه جمله، خوابِ شبهای من است:
کربلا…پای پیاده…اربعین…
🖤
السلام علیک یا اباعبدالله
@bidary11
سلام مولای محبوب و غریبم 💔
آدینه های چشم براه ما در انتظار آفتاب جانفزای ظهور شما می گذرد ...
مردادهایمان در حسرت دیدارتان پاییزی می شود ...
و جوانی هایمان با اندوه فراقتان رو به پیری می نهد ...
ای کاش باز می آمدید ای آرزوی قلب های خسته ی ما ...
#نوای_دلتنگی
@bidary11
بیداری از خواب غفلت
#تشرفات (قسمت اول) شیخ ابراهیم ترک روضه خوان از بزرگان و صلحایی است که سالها در مجاورت ناحیه مقدّ
#تشرفات (قسمت دوم)
سپس به نزدیک من که فقط با همسر و فرزند کوچکم بودم آمدند و گفتند: بارها را باز کن و در حین جستجو مرتب میپرسیدند: ابریشم داری؟ همه لباسها و بقچهها و وسایل شخصی ما را نگاه کردند و چون دیدم که اکنون است که جوال ابریشم را باز کنند، نگران شده، قرآن را در دست گرفته و به حضرت حجّت علیه السلام متوسّل شدم و عرض کردم که در این بیابان، تنها پناه ما تو هستی و نگرانی من بیشتر به خاطر همسر و فرزندم است که در این بیابان با وجود این کافران به آنها چه خواهد گذشت.
✨💫✨
در هر حال گوشه ای ایستادم و منتظر عاقبت کار خود شدم، چون آن چهار نفر به لنگه ابریشم رسیدند، یکی یکی ابریشمهای خوب و خوش رنگ را در میآوردند و به هم میگفتند: این چیست؟ و به کناری میانداختند، تا آن که همه را جستجو کرده و چون چیزی پیدا نکردند، به من گفتند: اسباب هایت را جمع کن و برو! من اسبابها را جمع کردم و چون نمی توانستم آن را روی مرکب بگذارم به سراغ مکاری رفتم. پای مکاری به شدّت متورّم شده بود. به او گفتم: برخیز! گفت: نمی توانم، پایم شکسته و به زودی در این بیابان میمیرم.
✨💫✨
فریاد زدم: بگو یا صاحب الزمان و برخیز! و اشکم در آن لحظه سرازیر بود. گفت: ممکن نیست و نمی توانم. دست او را گرفتم و گفتم: بگو یا صاحب الزمان و او را بلند کردم، آهسته پای خود را روی زمین گذاشت و با پایی مانند مشک لبریز و خیک باد کرده به راه افتاد. مأمورین نیز ایستاده و ما را نگاه میکردند. چون چند قدم راه رفتیم، پای او خوب شد و مانند مشکی که سر او را باز کنند، تورّم پای او خوابید. ...
ادامه دارد ...
@bidary11
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین
▪️بی بی جان یا حضرت رقیه!
شما به همه ثابت کردی
اگر کسی صادقانه حضرت پدر را صدا بزند، پدر با سر سراغش خواهد آمد!!
🖤پدر مهربان و غریبم
کاش من هم رقیه وار شما را میخواستم؛
کاش دعاهای من هم رنگ صداقت داشت؛
اگر اینطور بود وقتی دستهایم
شما را تمنا میکرد خالی برنمیگشت ...
🤲 خدایا به حقّ ناله های جانسوز حضرت رقیه،
پدرِ مهربانِ ما را به ما بازگردان...
@bidary11