هدایت شده از تفسیر قرآن
درس دویست و هفتاد و پنج
تفسیر آیه ۲۳۵ سوره #بقره از تفسیر نور
وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَهِ النِّساءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاّ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَهَ النِّکاحِ حَتّی یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ (۲۳۵)
و گناهی بر شما نیست که به طور کنایه(از زنانی که در عدّه وفات و یا در عدّه طلاقِ غیر رجعی هستند،)خواستگاری کنید،یا(تصمیم خود را)در دل نهان دارید.خداوند می داند که شما آنها را یاد خواهید کرد،ولی با آنها وعده پنهانی(برای ازدواج مخفیانه)نداشته باشید،مگر آنکه(به کنایه) سخن پسندیده بگویید،ولی(در هر حال)اقدام به عقد ازدواج ننمایید تا مدّت مقرّر به سرآید،و بدانید که خداوند آنچه را که در دل دارید می داند، پس از(مخالفت با)او بپرهیزید و بدانید خداوند آمرزنده و بردبار است.
نکته ها:
* «عَرَّضْتُمْ» به معنای سخن همراه با تعریض و کنایه و «خِطْبَهِ» به معنای خواستگاری است.در این آیه اظهار تمایل به ازدواج در مدّت عدّه،بلامانع شمرده شده است،مشروط به اینکه صریح نبوده و با کنایه باشد.«قول معروف»در این موارد آن است که نحوه اظهار تمایل به خواستگاری،با ادب اجتماعی و با فراقی که زن داغدیده دارد،مناسبت داشته باشد، مثل اینکه بگوید:خداوند رحمت کند شوهرت را و به شما صبر عطا نماید، ولی دیگرانی که مانند شوهر سابق،شما را دوست بدارند پیدا می شوند.
پیام ها:
۱- اسلام،دین فطری است و انسان فطرتاً متمایل به ازدواج است.لذا اسلام اجازه می دهد این خواسته حتّی در زمان عدّه،به نحو کنایه که عواطف بستگان جریحه دار نگردد،طرح شود. «لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما عَرَّضْتُمْ»
۲- به غرائز و هیجان های نفسانی توجّه داشته باشید و به جای سرکوب غرائز، جوانان را راهنمایی کرده و هشدار بدهید. «عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا»
۳- توجّه به زمان و حالات،در طرح پیشنهادات،یک اصل است.خواستگاری زن داغدار در ایام عده با صراحت،بی ادبی یا بی سلیقگی ونوعی گستاخی است. «عَرَّضْتُمْ... تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً»
۴- کسی که بداند خداوند از درون او آگاه است،تقوا پیشه می کند. «یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ»
۵- سفارش به تقوا در هر حال،مخصوصاً در مسائل زناشوئی مورد نظر است.«فَاحْذَرُوهُ»
۶- خداوند با حلم خود،کم صبری شما را جبران می کند.شما به قدری عجله دارید که به سراغ زن داغدیده آن هم در ایام عدّه می روید،ولی خداوند با حلم خود این کار را بر شما منع نکرده است. «أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ»
۷- به دنبال هشدار،زمینه ی بازگشت را نیز فراهم کنید. «فَاحْذَرُوهُ... غَفُورٌ حَلِیمٌ»
@alquran_ir
هدایت شده از عرفان، اوج ناز
#سفارشهای_امام_صادق_عليه_السّلام_به_عبداللَّه_بن_جندب (۱۳۳)
از آیت الله مصباح یزدی
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺪﺍﻧﻴﻢ ﮐﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ ﺍﻣﺮ ﻣﺴﺘﺤﺒﯽ ﻭ ﺍﺧﻠﺎﻗﯽ، ﺟﺎﯼ ﺗﮑﻠﻴﻒ ﻭﺍﺟﺐ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﻴﺮﺩ؛ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ، ﻧﻬﯽ ﺍﺯ ﻣﻨﮑﺮ، ﻣﺸﺎﺭﮐﺖ ﺩﺭ ﺍﻣﺮ ﺳﻴﺎﺳﯽ ﻭ... ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ، ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭﺍﺕ ﺍﺧﻠﺎﻗﯽ، ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﻳﻄﯽ ﺧﺎﺹ ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ، ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺻﺤﻴﺢ ﻧﻴﺴﺖ.
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﺍﻳﺶﻫﺎﯼ ﺩﺭﻭﻳﺶ ﻣﺂﺑﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻳﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﻋﺰﻟﺖ ﮔﺰﻳﻨﯽ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﻧﺸﻴﻨﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻩ، ﭼﻨﻴﻦ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻣﻌﺎﺷﺮﺕ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﺎﺷﺪ، ﭘﺲ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﮑﺎﻟﻴﻒ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻴﺴﺖ ﻭ ﭼﻪ ﻭﻗﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻋﻤﻞ ﺷﻮﺩ؟!
ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﻳﮕﺮ، ﮐﺴﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮﯼ ﻓﻘﻂ ﺩﺳﺘﻮﺭﺍﺕ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﻴﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﻋﺒﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻠﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻭﺍﺭﺩ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺷﺪﻧﺪ، ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻴﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻋﺒﺎﺩﺍﺕ ﻣﺴﺘﺤﺒﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ. ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻴﺮﺯﻥﻫﺎ ﻭ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻫﺎﻳﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﯽ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ، ﻭﻗﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺩﻋﺎ ﻭ ﮔﻔﺘﻦ ﺫﮐﺮ ﭘﺮ ﻣﯽﮐﻨﻦ!
ﺍﻳﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺗﮑﺎﻟﻴﻒ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﻋﺒﺎﺩﯼ ﻏﺎﻓﻞ ﺷﻮﺩ. ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﺍﺯ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎﯼ ﻋﺒﺎﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﺩﺳﺎﺯﯼ ﺑﯽ ﻧﻴﺎﺯ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﯼ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺎ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﻟﻄﺒﻊ ﻧﻮﻉ ﻋﺒﺎﺩﺍﺗﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﻓﺮﻕ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ، ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﺟﺎﯼ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﻴﺮﺩ.
ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﻋﺒﺎﺩﺕﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﻨﺪ، ﮐﻢ ﮐﻢ ﻣﺎﻫﻴﺖ ﺁﻥ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻫﻢ ﻋﻮﺽ ﻣﯽﺷﻮﺩ؛ ﻳﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻭﻇﻴﻔﻪ ﯼ ﻭﺍﺟﺐ ﺑﺎﺷﺪ، ﮔﺮﺍﻳﺶﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﯼ ﻭ ﺩﻧﻴﻮﯼ ﺟﺎﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﻴﺮﺩ.
ﺍﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪ، ﺭﻋﺎﻳﺖ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﺷﺮﻉ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺧﺪﺍﯼ ﻧﺎﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ.
@nazz_ir
هدایت شده از نهج البلاغه
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۳۳۴)
حکمت ۳۷۳ نهج البلاغه
بخش چهارم:
نكته ها:
۱. محمد بن جرير طبرى در مقدمه اى كه مرحوم سيد رضى براى اين گفتار بسيار پرمحتوا بيان كرده نخست اشاره به ابن جرير طبرى شده است. طبرى نام دو نفر است يكى شيعه و ديگرى اهل سنت كه هر دو ابوجعفر محمّد بن جرير طبرى نام دارند. تاريخ معروف طبرى مربوط به طبرى اهل سنت است كه مردى دانشمند و در عصر و زمان خود كم نظير بود. نوشته هاى زيادى دارد كه از جمله آن ها تفسير مهمى به نام جامع البيان و تاريخ مشهورش است و كتابى به نام كتاب الولاية دارد كه طرق مختلف حديث غدير را در آن بيان كرده است.
تاريخ او از معروف ترين تاريخ هاست و مطالب زيادى در آن نقل شده است و نسبت به بسيارى از تواريخ اسلامى دقيق تر است (هرچند خالى از اشتباه نيست). او در آمل مازندران در سال 224 تولد يافت و در سال 310 در بغداد چشم از جهان پوشيد.
اما ابن جرير طبرى شيعى آملى نيز كنيه اش ابوجعفر است و از بزرگان علماى اماميه در قرن چهارم بود. نويسنده كتاب دلايل الامامة و كتاب المسترشد مى باشد و مرحوم نجاشى او را مردى ثقه و جليل القدر و كثير العلم از اصحاب ما شمرده است.
۲. عبدالرحمن بن ابى ليلى به گفته خطيب بغدادى در كتاب تاريخش، ابوليلى پدر عبدالرحمن از ياران خاص على(عليه السلام)بود و در خدمت آن حضرت به مدائن آمد و فرزندش نيز از كسانى است كه در كتب ما از وى به نيكى ياد شده است و تعبير به فقيه در كلام سيد رضى ظاهراً صفت براى عبدالرحمن است نه صفت براى پدرش ابى ليلى و همان گونه كه مرحوم سيد رضى اشاره كرده عبدالرحمن از كسانى بود كه همراه ابن اشعث براى جنگ با حجاج خروج كرد يا از كسانى بود كه مردم را به جهاد در مقابل حجاج دعوت مى كرد. از نوشته هاى مرحوم سيد محسن امين در اعيان الشيعه استفاده مى شود كه او از قرّاء بود، بعضى از قاريان معروف، قرائت قرآن را از او فراگرفته اند. البته فرد ديگرى به نام عبدالرحمن بن ابى ليلى در ميان فقهاى اهل سنت ديده مى شود كه معاصر با امام صادق(عليه السلام)است و گاه حالات اين دو با يكديگر ممكن است اشتباه شود. و اما ابن اشعث كه در بالا به آن اشاره شده نامش عبدالرحمن، فرزند محمّد بن اشعث بن قيس بود. او در زمان حجاج از طرف وى به عنوان والى سجستان انتخاب شد ولى برگشت و با حجاج به پيكار برخاست، چند بار با او جنگيد و سرانجام شكست خورد و فرار كرد و در سال 85 جهان را بدرود گفت.
پایان شرح حکمت ۳۷۳ از آیت الله ناصر مکارم شیرازی
@nahj_ir
هدایت شده از تفسیر قرآن
درس دویست و هفتاد و شش
تفسیر آیه ۲۳۶ سوره #بقره از تفسیر نور
لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَهً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ (۲۳۶)
اگر زنان را قبل از آمیزش جنسی و یا تعیین مهر طلاق دهید،گناهی بر شما نیست،ولی آنها را(با هدیه ای مناسب)بهره مند سازید.آن کس که توانایی دارد،به اندازه توانش و آن کس که تنگدست است به اندازه ی وسعش،هدیه ای شایسته(که مناسب حالِ دهنده و گیرنده باشد.)این کار برای نیکوکاران سزاوار است.
نکته ها:
* برخی گمان می کردند،طلاق قبل از عمل زناشویی و یا قبل از تعیین مهریه، صحیح نیست.این آیه ضمن اصلاح این تفکّر،مورد هدیه را نیز یادآوری می کند.
پیام ها:
۱- حتّی طلاق دادن باید در فضای خیرخواهی و نیکی باشد. «إِنْ طَلَّقْتُمُ... مَتِّعُوهُنَّ... بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ»
۲- عفت کلام،یک ارزش است.به جای تصریح به مسائل زناشویی،خداوند می فرماید: «ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ»
۳- تعیین و پرداخت مهریه،بر مرد واجب است. «تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَهً»
۴- تلخی طلاق را با هدیه ای مناسب جبران نمائید.هرچند آمیزش جنسی صورت نگرفته است،ولی طلاق یک نوع فشار روحی برای زن محسوب می شود که با احسان و هدیه ای شایسته باید جبران شود. «مَتِّعُوهُنَّ»
۵- عقد ازدواج،قداست و احترام دارد.با اینکه آمیزشی صورت نگرفته است،لکن اجرای صیغه ی عقد، به زن حقّ می دهد تا به هنگام جدایی هدیه ای مناسب دریافت نماید. «مَتِّعُوهُنَّ»
۶- حفظ انصاف و عدالت از سوی مرد و زن،مورد نظر است.همانگونه که سرشکستگی زن باید با هدیه ای مناسب جبران شود،مرد نیز نباید به خاطر هدیه،تحت فشار قرار گیرد و هر کس باید به مقدار توانایی اش اقدام کند. «عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ»
۷- تکلیف مرد در برابر خانواده،به قدر توان او می باشد. «عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ»
۸- احترام به شئون اجتماعی همسر،لازم است.کلمه«معروف»یعنی در هدیه دادن باید مسائل عرفی و اجتماعی را مراعات نمود. «مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ»
۹- از افراط و تفریط در امور زندگی دوری کنید. «بِالْمَعْرُوفِ»
۱۰- هدیه به همسر،از نشانه های نیکوکاران است. «مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ»
۱۱- هدیه ی جنسی،بهتر از پول نقد است.کلمه«متاع»به جای درهم و دینار، نشانه ی آن است که هدیه جنس باشد. «مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ»
۱۲- هدیه ای که شوهر به همسر می دهد،تحمیل بار و باج و صدقه نپندارد،یک نوع حقّ زن بر مرد است. «حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ»
۱۳- اخلاق،پشتوانه احکام الهی است. «حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ»
@alquran_ir
هدایت شده از عرفان، اوج ناز
#سفارشهای_امام_صادق_عليه_السّلام_به_عبداللَّه_بن_جندب (۱۳۴)
از آیت الله مصباح یزدی
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺆﻭﻟﻴﺖﻫﺎﯼ ﻣﻬﻢ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻭﻇﺎﻳﻒ ﻋﺒﺎﺩﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯼ ﻧﺎﻓﻠﻪ، ﺩﻋﺎﻫﺎﯼ ﻣﺴﺘﺤﺒﯽ، ﻗﺮﺍﺋﺖ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ... ﻣﻌﺎﻑ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻣﺎ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﯽﮐﻨﻴﻢ ﮐﻪ ﺛﻮﺍﺏ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻣﺶ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺧﺘﻢ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﺍست!
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺧﺪﻣﺘﯽ ﮐﻪ ﻭﻇﻴﻔﻪ ﻭ ﻭﺍﺟﺐ ﺑﺎﺷﺪ، ﺛﻮﺍﺑﺶ ﺍﺯ ﺧﺘﻢ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﻥ ﺧﺪﻣﺖ، ﺍﺯ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎﯼ ﻋﺒﺎﺩﯼ ﻣﺴﺘﻐﻨﯽ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺳﺮ ﻭ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺁﻥ ﺭﻭﺡ ﻣﻌﻨﻮﯼ ﺩﺭ ﺍﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﺪ، ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﻧﮕﻴﺰﻩﻫﺎﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﺩﺭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺿﻌﻴﻒ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻭﻇﻴﻔﻪ ﮐﻨﺪ، ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﺁﻓﺖ ﺯﺩﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻓﺎﺳﺪ ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ.
ﺿﺮﻭﺭﺕ ﺣﻔﻆ ﻫﻮﻳﺖ ﺷﻴﻌﯽ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺗﺄﮐﻴﺪ ﺷﺪﻩ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻣﺎ ﮐﻢ ﺗﺮ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﻭ ﺳﺎﻳﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ، ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﻓﺮﻕ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
ﻣﺜﻠﺎ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻳﻘﻄﻴﻦ، ﮐﻪ ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺷﻴﻌﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺧﺎﺹ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻮﺳﯽ ﮐﺎﻇﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺣﻀﺮﺕ، ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺍﻟﺮﺷﻴﺪ ﮔﺮﺩﻳﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﻋﻠﺎﻭﻩ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﯽﮐﺮﺩ، ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﻪ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻫﻢ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﺪ.
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭼﻨﻴﻦ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﻌﺎﺷﺮﺕ ﺑﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ، ﺩﺭ ﻋﻘﺎﻳﺪ، ﻋﺒﺎﺩﺍﺕ ﻭ ﺍﺧﻠﺎﻗﺸﺎﻥ ﺍﺛﺮ ﺳﻮﺀ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﺎﺕ ﻓﺎﺳﺪ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﮐﻨﻨﺪ. ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ ﻭﻇﻴﻔﻪ ﯼ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﺵ ﻣﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ.
ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﻳﮕﺮ، ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺍﺗﺐ ﺍﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺿﻌﻴﻒ ﺍﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻓﺎﺳﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻴﻢ ﺫﻭﺏ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﻭ ﻳﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻫﻮﻳﺘﺸﺎﻥ ﻣﯽﺭﻭﺩ، ﺑﺎﻳﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺟﺪﺍ ﺷﻮﻧﺪ.
ﻫﻢ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﻌﺮﻓﺘﺸﺎﻥ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﻋﻠﻤﯽ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﻗﻮﻳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻘﺎﻳﺪﺷﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻭ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺍﯼ ﺑﺤﺚ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻳﮏ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﺯ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﮐﺜﺮﻳﺖ ﺁﻧﺎﻥ ﻓﺎﺳﺪ ﻭ ﻳﺎ ﮐﺎﻓﺮﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻮﻳﺖ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺯﻳﺎﺩ ﮐﻨﻨﺪ.
@nazz_ir
هدایت شده از نهج البلاغه
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۳۳۵)
حکمت ۳۷۴ نهج البلاغه
بخش اول:
موَفِي كَلام آخَرَ لَهُ يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى: فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ، فَذلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ; وَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ، فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً; وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَالتَّارِكُ بِيَدِهِ وَلِسَانِهِ، فَذلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَة، وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لاِِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَقَلْبِهِ وَيَدِهِ، فَذلِكَ مَيِّتُ الاَْحْيَاءِ. وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللّهِ، عِنْدَ الاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، إِلاَّ كَنَفْثَة فِي بَحْر لُجِّيٍّ. وَ إِنَّ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ لاَ يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَل، وَ لاَ يُنْقِصَانِ مِنْ رِزْق، وَ أَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْل عِنْدِ إِمَام جَائِر.
امام(عليه السلام) در گفتار ديگرى در همين زمينه فرمود: گروهى از مردم با دست و زبان و قلب به مبارزه با منكرات و انكار منكر برمى خيزند. آن ها تمام خصلت هاى نيك را به طور كامل در خود جمع كرده اند. گروهى ديگر تنها با زبان و قلب به مبارزه برمى خيزند اما با دست كارى انجام نمى دهند آن ها به دو خصلت از خصلت هاى نيك تمسك جسته اند و يكى را ضايع كرده اند. گروهى ديگر تنها با قلبشان نهى از منكر مى كنند (و از آن بيزارند) ولى مبارزه با دست و زبان را ترك مى گويند اين گروه بهترين خصلت هاى از اين سه را ترك گفته و تنها به يكى چنگ زده اند. گروهى ديگر نه با زبان نهى از منكر مى كنند و نه با قلب و نه با دست، اين ها (در حقيقت) مردگانى در ميان زندگان هستند. (بدانيد) تمام اعمال نيك و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر همچون آب دهان است در برابر دريايى عميق و پهناور. امر به معروف و نهى از منكر نه مرگ كسى را نزديك مى كند و نه از روزى كسى مى كاهد (و بدانيد) از همه اين ها مهمتر سخن حقى است كه در برابر سلطان ستمگرى گفته شود (و از مظلومى در مقابل آن ظالم دفاع گردد).
مردگان زنده نما!:
مرحوم سيد رضى در ابتداى اين گفتار حكيمانه مى گويد: امام(عليه السلام) در سخن ديگرى كه در همين معنا (اشاره به گفتار حكيمانه قبل است) بيان كرده چنين مى فرمايد:
«گروهى از مردم با دست و زبان و قلب به مبارزه با منكرات و انكار منكر برمى خيزند. آن ها تمام خصلت هاى نيك را به طور كامل در خود جمع كرده اند»;
(وَفِي كَلام آخَرَ لَهُ يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى: فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ، فَذلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ).
امام(عليه السلام) تقسيم سه گانه اى در اين گفتار حكيمانه و پرمعنا براى آمرين به معروف و ناهين از منكر بيان كرده، كه اين قسمِ اوّلِ آن است و اشاره به كسانى است كه با تمام وجود خود و با استفاده از تمام وسايل به مبارزه با منكرات برمى خيزند.
منظور از نهى از منكر با قلب (همانگونه كه در تفسير حكمت گذشته آمد) اين است كه انسان در دل از منكرات متنفر باشد و هرگز به آن رضايت ندهد هرچند نتواند بيش از اين كارى انجام دهد و يا بتواند و كوتاهى كند.
منظور از مبارزه با زبان واضح است: نصيحت كند، اعتراض نمايد و گاه لازم است فرياد بكشد.
معناى انكار منكر با دست هرگونه اقدام عملى است براى پيشگيرى از منكر يا برچيدن بساط منكرات موجود كه گاه منجر به درگيرى فيزيكى به سبب مقاومت عاملين به منكر و جسور بودن آن ها مى شود.
قابل توجه اين كه امام(عليه السلام) اين سه را به ترتيب اهميت ذكر كرده است: نخست انكار با يد سپس لسان و بعد قلب.
اين كه امام(عليه السلام) مى فرمايد: چنين كسى تمام خصال نيك را در خود جمع كرده، به سبب اين است كه كارى فراتر از آن تصور نمى شود و اين كه بعضى از شارحان نهج البلاغه كمك هاى مالى را قسم چهارم ذكر كرده اند صحيح به نظر نمى رسد زيرا كمك هاى مالى نيز جزء اقدامات عملى است كه با دست انجام مى شود.
@nahj_ir