#دقت_به_دقت‌های_شهدا #السّلامُ_عَلیکَ_یا_أباعَبدِالله 🔴 ادامه داستان عجیب شهید قدرت الله و ذکر متفاوت و شیرینش: 👇 ... یدفعه به زبونم اومد گفتم: قدرت الله! تو رو به حضرت زهرا، با این تسبیحه چی داری میگی؟ 🔰 قسمش که دادم، شب عملیات و در حال وداع هم بودیم، این کسی که هیچ وقت به من نمیگفت، زبونش باز شد و گفت: ممّد ! خیلی وقته دارم این ذکر رو میگم؛ فقط دارم میگم: السّلامُ عَلیکَ یا أباعَبدِالله گفتم: اینهمه مدت فقط داشتی همین ذکر رو میگفتی؟! خب که چی بشه؟! گفت: دلم میخواد انقد بگم، انقد بگم، تا دم رفتنم بیاد، به خودش بگم و برم! 💠 خداحافظی کردیم؛ عملیات کربلای ۵ شروع شد. شهید خرازی اون شب، منو فرستاد دنبال یه مأموریتی؛ وقتی داشتم برمیگشتم، دیگه صبح شده بود. هوا تازه داشت روشن میشد. یدفعه سمت چپ، از رو خاکریز شنیدم یکی داشت صدام میکرد: ممّد ! نگاه کردم دیدم قدرت اللهه. سر تا پا پر خاک بود. تا نگاه من با نگاه قدرت الله تلاقی پیدا کرد، قنّاسه چیِ دشمن سرِ قدرت الله رو زد! 🔴 تیر که تو سرش خورد، افتاد رو گونی‌های سنگر روی خاکریز. دوئیدیم لباسشو گرفتیم کشیدیمش پایین. گرفتمش تو بغلم. خون سرش اومده بود رو صورتش. با آستینم خون صورتشو پاک کردم. هنوز زنده بود. رو بچگیِ خودم بهش گفتم: قدرت الله! طاقت بیار. چیزی نیست. الان زخمتو میبندیم خوب میشی. اما اصلا حواسش به من نبود. نگاش تو آسمونا بود و معلوم بود که انگار منتظر کسی بود. چشم آروم آروم رفت. سفید سفید شد. محکم تکونش دادم: قدرت الله! طاقت بیار. چشم برگشت. نمیدونم چند بار این اتفاق افتاد که چشم می رفت و با تکون من برمیگشت. 🟢 بار آخری که این چشم برگشت، نه داداشیشو صدا کرد که قبلا شهید شده بود؛ نه پدر مادرشو. خدا رو شاهد میگیرم همینطور که به آسمون نگاه میکرد، یه لبخند اومد رو لباش و یه جمله گفت و رفت: السّلامُ عَلیکَ یا أباعَبدِالله😭 (راوی: حاج محمد احمدیان) 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 کانال شیخ مجید شیرازی:👇 https://eitaa.com/bigharar_710