لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهدی زهرا نظری
از تو نباشد خبری
بس نگرانم که بیایی
منتظرم تا که بیایی
سَرور و مولای منی
هستی و دنیای منی
بس نگرانم که بیایی
منتظرم تا که بیایی
نرگس شیرین سخن ام
جان به فدای تو منم
بس نگرانم که بیایی
منتظرم تا که بیایی
منجی عالم مددی
سر به غلامت نزدی
بس. نگرانم که بیایی
منتظرم تا که بیایی
لاله گلزار علی
نرگس زهرا تو گلی
بس نگرانم که بیایی
منتظرم تا که بیایی
ای که مسیحا نفسی
بر همگان دادرسی
بس نگرانم که بیایی
منتظرم تا که بیایی
شمعی و پروانه منم
عاشق و دیوانه منم
بس نگرانم که بیایی
چه (بیقرارم )تو کجایی
بیقرار اصفهانی
هدایت شده از اشعار بیقرار اصفهانی
پدر باشی
پدر باشی دگر خواب نداری
سر راحت به بالین کی گذاری
تمام عمر خود در اضطرابی
قرارت رفته و بس بیقراری
بیقرار اصفهانی
زهرا کجا رفتی
تو آسمون چشمام بارون غم میباره
زهرا کجا تو رفتی دنیا وفا نداره
گشتی جدا تو از ما
یاس نبی و طاها
ای سرو قد خمیده
زهر جفا چشیده
داد از غم جدایی زهرای من کجایی 2
روح تو مثل دریا
رفتی کجا تو زهرا
ای دختر پیمبر
روح و روان حیدر
داد از غم جدایی زهرای من کجایی 2
ای آیه های قرآن
رفتی کجا چه آسان
رفتی به پیش داور
قلبم شکستی آخر
داد از غم جدایی زهرای من کجایی 2
روح منی و ریحان
داد از بلا و هجران
مولا ترا به قربان
من( بیقرارت)ای جان
بیقرار اصفهانی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر شب بیقرار اصفهانی
(پند حکایت مدح شماره ۲۸۵)
(میخام بیگم اِز قِدیما)
############
دلم میخاد ای رفقا
ای رفقای با وفا
قصه بیگم من برادون
بیام بِشَم مهموندون
کنار اون خَرَندِدون (ایوان)
کمی بیشینم وری دلِدون
بیگم من ازاون قِدیما
زرنگی اون آدِِما
ننه جون و اون باباجون
خانباجی و اون خاله جون
اون آقاجون مهربون
ستاره های آسمون
بقالی سر کوچه مون
قصابی محله مون
خبازی مش رمضون
صلوه ظهر و اون اذون
سبزی فروش با حیا
چارسو بازارِی با صفا
اُرسی دوز درب حموم
برآد میزاش سنگ تموم
(سی رو) بود و با شیردون
عصرا همه تومیدون
اون سلمونی ولب سکو
هرچه دیدی هیچی نگو
عجب صفایی بود قِدیم
ما چرا اینقده بدیم
بازاریمون مرد خدا
ذکاتشو میزاش جدا
آجی با خارش قهر نبود
بَردِره داش براهمه سود
قر و قاطی گفتم برادون
تا غش بره این دلاتون
دلا همه مون یرنگی بود
هرچی که بود قشنگی بود
قصه ی من همین بود
بخای نخای چنین بود
شاعرم و چه (بیقرار )
در نمونی به روزگار
خدا بود یاری شوما
علی نگهداری شوما
بیقرار اصفهانی
هدایت شده از اشعار بیقرار اصفهانی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر شب بیقرار اصفهانی
(پند حکایت مدح شماره ۲۸۵)
(میخام بیگم اِز قِدیما)
############
دلم میخاد ای رفقا
ای رفقای با وفا
قصه بیگم من برادون
بیام بِشَم مهموندون
کنار اون خَرَندِدون (ایوان)
کمی بیشینم وری دلِدون
بیگم من ازاون قِدیما
زرنگی اون آدِِما
ننه جون و اون باباجون
خانباجی و اون خاله جون
اون آقاجون مهربون
ستاره های آسمون
بقالی سر کوچه مون
قصابی محله مون
خبازی مش رمضون
صلوه ظهر و اون اذون
سبزی فروش با حیا
چارسو بازارِی با صفا
اُرسی دوز درب حموم
برآد میزاش سنگ تموم
(سی رو) بود و با شیردون
عصرا همه تومیدون
اون سلمونی ولب سکو
هرچه دیدی هیچی نگو
عجب صفایی بود قِدیم
ما چرا اینقده بدیم
بازاریمون مرد خدا
ذکاتشو میزاش جدا
آجی با خارش قهر نبود
بَردِره داش براهمه سود
قر و قاطی گفتم برادون
تا غش بره این دلاتون
دلا همه مون یرنگی بود
هرچی که بود قشنگی بود
قصه ی من همین بود
بخای نخای چنین بود
شاعرم و چه (بیقرار )
در نمونی به روزگار
خدا بود یاری شوما
علی نگهداری شوما
بیقرار اصفهانی
هدایت شده از اشعار بیقرار اصفهانی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر شب بیقرار اصفهانی
(پند حکایت مدح شماره ۲۸۵)
(میخام بیگم اِز قِدیما)
############
دلم میخاد ای رفقا
ای رفقای با وفا
قصه بیگم من برادون
بیام بِشَم مهموندون
کنار اون خَرَندِدون (ایوان)
کمی بیشینم وری دلِدون
بیگم من ازاون قِدیما
زرنگی اون آدِِما
ننه جون و اون باباجون
خانباجی و اون خاله جون
اون آقاجون مهربون
ستاره های آسمون
بقالی سر کوچه مون
قصابی محله مون
خبازی مش رمضون
صلوه ظهر و اون اذون
سبزی فروش با حیا
چارسو بازارِی با صفا
اُرسی دوز درب حموم
برآد میزاش سنگ تموم
(سی رو) بود و با شیردون
عصرا همه تومیدون
اون سلمونی ولب سکو
هرچه دیدی هیچی نگو
عجب صفایی بود قِدیم
ما چرا اینقده بدیم
بازاریمون مرد خدا
ذکاتشو میزاش جدا
آجی با خارش قهر نبود
بَردِره داش براهمه سود
قر و قاطی گفتم برادون
تا غش بره این دلاتون
دلا همه مون یرنگی بود
هرچی که بود قشنگی بود
قصه ی من همین بود
بخای نخای چنین بود
شاعرم و چه (بیقرار )
در نمونی به روزگار
خدا بود یاری شوما
علی نگهداری شوما
بیقرار اصفهانی
ام البنین مادر ابوالفضل
همسر مولا امیرالمومنین
فخر عالم حضرت ام البنین
مادر عباس باشد بی نظیر
بانویی بر مرتضی روشن ضمیر
با صلابت او رشیده محترم
همچو عباسش بود باب کرم
گفت ای مولای عالم همسرم
سرور و سالار من تاج سرم
من کنیز فاطمه هستم بدان
خادمه بر کودکانت من ز جان
ای فدای زینبت ام البنین
من به قربان حسن آن نازنین
من بگردم هر زمان دور حسین
چونکه او باشد امیر عالمین
(بیقرارم) چشم امیدم به اوست
دیدن قبراش برایم آرزوست
بیقرار اصفهانی
پسر ام البنین
اگر عباس ماه بی قرین است
پدر بر او امیرالمومنین است
مثال حیدر و شیر دلاور
همانا مادرش ام البنین است
بیقرار اصفهانی
بقیع یعنی
بقیع یعنی که دلتنگی و غربت
بقیع یعنی بهشت و باب رحمت
بقیع یعنی غم و اندوه بسیار
ملائک پاسبان است و نگهدار
بقیع یعنی گلستان باغ لاله
که خفته از نبی آنجا سُلاله
بقیع یعنی که زهرا عشق حیدر
مزار مخفی و جان پیمبر
بقیع یعنی علی در سوگ مادر
همان شیر خدا هستی داور
بقیع یعنی که جنت رانشان است
صدف باشد در آن دُر گران است
بقیع یعنی شکوه جاوِدانی
که صدها راز دارد تو ندانی
بقیع یعنی سند بر ظلم ظالم
درونش خفته اکنون علم کامل
بقیع یعنی که دریای کرامت
مزار اولیا گنج ولایت
بقیع یعنی صفای اهل بینش
بود فخر جهانِ آفرینش
بقیه یعنی مدینه هتک حرمت
نمیدانم چرا و با چه قیمت
بقیع یعنی که نامردی شرارت
جسارت بر دیانت قتل و غارت
بقیع یعنی که دین را سر بریدن
برای خود همان آتش خریدن
بقیع یعنی حسن سردار تنها
غریبی بی کسی در اوج غمها
بقیع یعنی درونش خفته سجاد
بود سرور به عالم هم به عُباد
بقیه یعنی که باقر گنج دانش
مزارش قبله گاه اهل بینش
بقیه یعنی که صادق را امام است
درون سینه اش ماهی تمام است
بقیع یعنی نمونه بی قرین است
مزار حضرت ام البنین است
بقیع یعنی جهانی در جهان است
امیرش مهدی صاحب الزمان است
شب جمعه بیاید نزد مادر
شود زائر پس از آن بر پیمبر
الها خالقا پروردگاری
تو تنهایی و همتایی نداری
عنایت کن بقیع آباد گردد
دل شیعه خدایا شاد گردد
برای دیدیدنش ما (بیقراربم)
خدایا ما دگر طاقت نداریم
بیقرار اصفهانی
(زبانحال حضرت ام البنین باحضرت زهرا)
کنیز بچه هایت فاطمه اُم البنینم
کنار زینب ات هستم فدایی حسینم
یلی زادم که او باشد علمدار شه خوبان
بلا گردان مولایم حسن سلطان دینم
مخورغصه توای زهراکه من هستم کنیز تو
برای کودکان تو ز جان و دل معین ام
الهی من فدای یادگارانِ تو بانو
بمیرم چونکه یک لحظه غم زینب نبینم
بگیر از من تو دستی و مرا اینک دعا کن
الهی در جنان زهرا کنار تو نشینم
برای کودکان تو همیشه (بیقرارم)
کنیز غنچه هایت فاطمه اُم البنینم
بیقرار اصفهانی
توسل به حضرت (ام البنین)
حضرت ام البنین درد تو درمان می کند
مشکلِ سخت تو را یکباره آسان می کند
نام عباس اش ببر نام حسن نام حسین
او بود مشکل گشا لطف فراوان می کند
بیقرار اصفهانی
مادر عباس
مادر عباس باشد بی قرین
همسر مولا امیرالمومنین
وه به این بانوکه نامش فاطمه
بوده بر اولاد حیدر خادمه
زاده عباس دلاور همچو شیر
قهرمان کربلا و بی نظیر
شیر زن حامی دشت نینوا
مثل زینب اسوه صبر و بلا
جای زهرا مادری ارزنده بود
فاطمه نامش ولی شرمنده بود
زین سبب ام البنین نامش بود
آب کوثر رزق و بر جامش بود
مادر عباس ای ام البنین
جان زهرا و امیرالمومنین
کن عنایت بر همه جان حسن
هم به حق زینب و جان حسین
ما گرفتار غم و ماتم شدیم
کن دعا از غصه ها مادر رهیم
(بیقرارم) مهدیت را گو بیا
میشود از هر طرف بر ما جفا
بیقرار اصفهانی
ام البنین
خدا گفته که تو ام البنین باشی
پس از زهرا تو مادر بهترین باشی
تویی ام القمر ام الوفا بانو
سزد با فاطمه خُلد برین باشی
بیقرار اصفهانی
عباس یل ام البنین
یل ام البنین عباس باشد
خدای معرفت احساس باشد
بود سقای طفلان و دلاور
گل زهرا و عطر یاس باشد
بیقرار اصفهانی
هرشب با بیقرار اصفهانی
(پند حکایت مدح شماره ۲۸۶)
تا خدا داری
##################
تا خدا داری در این دنیا نترس
گر غریب و بی کسی تنها نترس
سایه لطف خدا بر سر تراست
دل قوی دار و ازاین غمها نترس
شب فدای صبح صادق میشود
دم غنیمت دان و از فردا نترس
گر خدایت ناخدا باشد چه غم
از تلاطم های این دریا نترس
عاقبت غمها به پایان میرسد
چون خدا داری توازعُقبی نترس
(بیقرارا) باتوکل زندگی بایدنمود
تا خدا داری در این دنیا نترس
بیقرار اصفهانی
امیر دلها
( حاج قاسم سلیمانی)
اصلاً (سلیمانی) امیر دیگری بود
عشقش حسین بن علی و حیدری بود
ذکر لبش هر دم علی مولای عالم
او پیرو خط امام و رهبری بود
بیقرار اصفهانی
هر شب با بیقرار اصفهانی
(پند حکایت مدح شماره ۲۸۸)
با تو هستم ای پدر
###################
بُخل باشد خود بلای آدمی
میزند آتش به بنیادت همی
کن کرم بر اهل خانه ای پدر
کن جدل با اهل خانه مختصر
از چه کردی تو قفس اطراف خود
یا گریزان بی جهت اولاد بُد
ازچه میجنگی توباخویشان خویش
یا کنی دلهای آنان را تو ریش
از چه خانه گشته زندان بلا
اهل تو گشته به غصه مبتلا
کن مدارا و درایت کن به کار
تا نگشته دیر تدبیری بیار
حاضری سکه به زندانبان دهی
یا جریمه یا به قبرستان دهی
قبل آن جانم بیا اندیشه کن
مهربانی مهربانی پیشه کن
ناگهان بانکی برآید خواجه مرد
رفت و با خود بنگری چیزی نبرد
نیست مردن از برای دیگری
فاش گویم تا به پندم پی بری
دل بِکن از مال دنیا هوشیار
با کرم شادی به کانون ات بیار
قدر یکدیگر بدانیم این زمان
با کرم حل میشود ما دَردِمان
(بیقرارا ) گر خودت اُسوه شوی
در قیامت مزد پندت میبری
بیقراراصفهانی(پرویز بیابانی)
یا علی
هدایت شده از hossin moatar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*جهت اطلاع. لطفاً اتومبیل خود رو جلوی درب پارکینگ و حیاط دیگران پارک نکنید اتفاق یک لحظه رخ می دهد. و منجر بر جریمه های بزرگ میشوید
شهدا شرمنده ایم
در سوگ
(شهید سید رضی موسوی)
افسوس پرنده ای سفر کرد
از کوچه عاشقی گذر کرد
حافظ به حرم سید والا
سردار دلاور (رضی) الله
او (موسوی) و ز نسل حیدر
فرمانده نستوه و دلاور
همرزم ( سلیمانی) سردار
بر مکتب زینب او وفادار
جان بر کف و در خدمت بانو
پیوست به جمع شهدا او
غم بر دل (بیقرار) افزود
راحت شد و از جهان بیاسود
بیقرار اصفهانی
به مناسبت پنجم دی روز زلزله بم
(سلام ایران به کرمان و به بم)
######################
سلام ما به ایران و به کرمان اش دمادم
به شهر زلزله و لاله های خفته در بم
زمستان بود و پنجم روز آن ماتم بپا شد
چه انسانها که یکجا جانشان رو به فنا شد
چه روزی شهربم باخاک وخون آمیخته یکسر
برادر پیش خواهر بود و مادر پیش همسر
همه باهم به یک لحظه بخواب مرگ می رفتند
هزاران آرزو دردل کنار یکدگر، از آن گذشتند
چه ایامی تمام کوچه ها با مرگ آذین
شده ایران عزادار و ز غصه زار و غمگین
چه تقدیری چه شهری زیرخاک گردیده پنهان
نه باغی نه بُستانی بیابان در بیابان
خدایا (بیقرارم) غصه خوردم زین مصیبت
که این باری بود سنگین به جان آدمیت
بیقرار اصفهانی
به مناسبت شب عملیات
کربلای ۴
غواصان شهید غریب
###################
ازکه گویم غصه و غم با من است
در غم سوگ شهید وطن است
از که گویم از غم و درد فراق
از کجا از که بگیرم من سراغ
از. که گویم از شهیدان وطن
سوسن و سرو صنوبر یاسمن
یاد غواصِ غریب کشورم
آن جوانان مه و چون اخترم
آب سرد و شب بلند و شطِ خون
شد شلمچه زین مصیبت لاله گون
کربلای دیگری ام الرصاص
کس نداشت ازدشمن میهن هراس
هر کجا شطی بدیدی شکوه کن
بهر عباس دلاور گریه کن
یادشان. بادا گرامی تا ابد
مهرشان از دل کجا و کی رود
(بیقرارم) غصه دارم زین ستم
از دل و جان نام آنان می برَم
بیقرار اصفهانی