#دلتنگی
من مفاتیح الجنان را زیر و رو کردم ولی
شیخ عباس قمی ، ذکری بر این حالم نداشت
#مرتضی_عابدینی
#کرمان
#حادثه_تروریستی
#شهید_عادل_رضایی
#دلتنگی
دلم را داغ زده اند
از آن داغ ها که ناگهان
میان مشغله ها ،
گوشه ی چپ سینه ات گُر می گیرد ،
قلبت را می سوزاند، هرم آتشش
وجودت را پر میکند ،دود حاصل از
این آتشگرفتگی می آید می نشیند
وسط گلویت، بغص میشود
و ناآگاه از چشم های ابری ات
باران سرازیر میشود.
دلم را داغ زده اند
از آن داغ های مقدّس
که نمیگذارد نمی از غم ها و
تعلقات دنیا پا به صحن دلت بگذارد.
از آن داغ ها که آدم را چند دوره از
خودش جلو می اندازد...
داغ مقدس را فقط باید بچشی!
آتشش باید رگ های منتهی به قلبت را زبانه بکشد
تا ربط بین قلب سوخته،موهای سفید شده،
کمر خمیده،زانوی سست شده ی به زمین
خورده،نیمه شب های پر گریه، آه دلتنگی و هزاران درد دیگر را بفهمی.
تا وقتی روضه خوان ها از پیر شدن
دخترکی سه ساله، با قامتی خمیده
در گوشه ی خرابه ای به تو خبر می دهند،
با همان داغِ گوشه نشینِ جانت،تصدیقش
کنی و بیشتر بسوزی.
دلم را داغ زده اند
همان هایی که اجداد ناپاکشان،
روزی در مجلسی که نگویم چه مجلسی.
گیسوان سر مطهر حضرت سیدالشهدا علیه
السلام را به تمسخر گرفتند که حسین بن
علی(ع) در نصفه روزی پیر شده.
و چه میدانستند که روح هر چه لطیف تر
باشد، به همان میزانِ بلندیِ صبرش ،
بلند تر و شکسته تر هم ترک بر میدارد.
جلوه ی رحمانیت خدا، داغ دیده بود
گلپر های پیکر جوانش را از وسعت صحرا،
به دامان حصیری جمع کرده بودند.
با چشم مبارک خودش
چشم های تیرخورده و دست های بریده
بریده ی علمدارش را در علقمه دیده بود.
به بالین ارباََ ارباهایی آمد که هر کدام وصله ی
جانش بودند...
حضرتش داغ دیده بود.
دلم را داغ زده اند
عصر چهارشنبه ای که نمیدانم سیزده دی
هزار و چهارصد و دو بود یا عاشورای ماه
محرمِ سال شصت و یک هجری قمری
نمیدانم کرمان بود یا کرب و بلا...
اما گویی جنس داغ همان بود.
مقدس داغی است
خدا از ما نگیرد این داغ های با جان یکی شده را...
#مرتضی_عابدینی
https://eitaa.com/binava315