eitaa logo
[بــــــیــسیــم چــــے]
694 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
2.5هزار ویدیو
2 فایل
کانال رسمی جبهه فرهنگی صالحین بسیج -هیئت منتظران موعود (عج) -باشگاه جودو‌ صالحین سنگر نوجوانان و جوانان شهر مشکین دشت آپارات: aparat.com/bisiimchi پیشنهاد و انتقاد: @amirparchami
مشاهده در ایتا
دانلود
😁 دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت🚖، حق ندارد رانندگی کند😓! یک شب داشتم می‌آمدم كه یکی کنار جاده🛣، دست تکان داد نگه داشتم😉 كه شد ، 🙂 گاز دادم و راه افتادم من با می‌راندم و با هم حرف می‌زديم ! 😍 گفت: می‌گن لشکرتون دستور داده تند نرید ! 🙄😒 راست می‌گن؟!🤔 گفتم: گفته😊 ! زدم دنده چهار و ادامه دادم : اینم به سلامتی باحالمان !!!😄 مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش می‌گيرند !!😟 پرسيدم : کی هستی تو مگه ؟!🤔 گفت : همون که به افتخارش زدی دنده چهار ...😶😰😨😱😂 @bisiimchi
😁 جزو اسرای عراقی یک منافق داشتیم، این را از تسلط او به زبان فارسی دانستیم😎 وقتی آنها را می آوردیم پشت خط، خودش را انداخت داخل رودخانه سر راه که فرار كند😇فریبرز تا وسط رودخانه او را زیر نظر داشت. از آنجایی که اسیر منافق👈 شنا بلد نبود کم کم زیر آب می رفت😁 در لحظات آخر که برای کمک🙏 خواستن دست تکان داد،👋فریبرز هم دستی برایش تکان داد و گفت: 👈ادامه بده، موفق باشی!😜 @bisiimchi
😁 ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎﯼ ڪﻤﯿﻞ📖❤️ ﭼـ💡ـﺮﺍﻏﺎﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺠﻠﺲ ﺣـﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﺎﺻـﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ کﺴﯽ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯽ ڪرﺩ ﻭ ﺍشڪ😢 ﻣﯿﺮﯾﺨـﺖ ﯾﻪ ﺩﻓﻌـﻪ ﺍﻭﻣـﺪ ﮔﻔﺖ : ﺍﺧـﻮﯼ بـﻔﺮﻣﺎ ﻋﻄـﺮ ﺑﺰنـ🔮 ﺛـﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﻩ –ﺍﺧـﻪ ﺍﻻ‌ﻥ ﻭﻗﺘﺸـﻪ؟😐 ﺑﺰﻥ ﺍﺧـﻮﯼ،ﺑﻮ ﺑﺪ ﻣﯿـﺪﯼ،ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣـﺎﻥ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﺠﻠﺴـﻤﻮﻧﺎ😓 ﺑﺰﻥ ﺑﻪ ﺻـﻮﺭﺗﺖ ﮐـﻠﯽ ﻫﻢ ﺛـﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﻩ🙈  ﺑﻌﺪ ﺩﻋـﺎ ﮐﻪ ﭼـ💡ـﺮﺍﻏﺎ ﺭﻭ ﺭﻭﺷﻦ ڪرﺩﻧﺪ ﺻﻮﺭﺕ ﻫﻤﻪ ﺳـﯿﺎﻩ ﺑﻮﺩ😳 ﺗﻮ ﻋﻄـﺮ ﺟﻮﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ😷😂😂 ﺑﭽـﻪ ﻫﺎ هم ﯾﻪ ﺟﺸـﻦ ﭘﺘﻮﯼ ﺣﺴــﺎﺑﯽ ﺑﺮﺍﺵ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ…😌  @bisiimchi
😁 اسیر شده بودیم! قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن!📝 بین اسرا چند تا هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن😬✋ اون روزا چند تا کتاب برامون آورده📚 بودن که نهج البلاغه هم لابه لاشون بود! یه روز یکی از همون بچه ها اومد و بهم گفت: من نمی تونم نامه بنویسم🙁 از نهج البلاغه از روی یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام نوشتم روی این کاغذ🗒✏️ می خوام بفرستمش برا بابام🧔🏻 نامه رو گرفتم و خوندم📖 از خنده روده بُر شدم! بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود!😂💔 @bisiimchi
😄 هوس کردم با بی سیم عراقی ها را اذیت کنم.📞 گوشی بی سیم را گرفتم، روی فرکانس یک عراقی که از قبل به دست آورده بودم، چند بار صدا زدم: " صفر من واحد. اسمعونی اجب" بعد از چند بار تکرار صدایی جواب داد: "الموت لصدام" 🗣 تعجب کردم و خنده بچه ها بالا رفت😄. از رو نرفتم وگفتم: " بچه ها، انگار این ها از یگان های خودمان هستند، بگذارید سر به سرشان بگذاریم."😉 به همین خاطر در گوشی بی سیم گفتم: "انت جیش الخمینی" طرف مقابل که فقط الموت بلد بود گفت: "الموت بر تو و همه اقوامت" همین که دیدم هوا پس است،‌ عقب نشینی کرده،‌ گفتم: "بابا ما ایرانی هستیم و شما را سر کار گذاشته بودیم." ولی او عکس العمل جدی نشان داد😠 و اینبار گفت: "مرگ بر منافق! بالاخره شما را هم نابود می کنیم. نوکران صدام، خود فروخته ها..." دیدم اوضاع قمر🌙 در عقرب🦂 شد، بی سیم را خاموش کرده و دیگر هوس سر به سر گذاشتن عراقی ها نکردیم.😂😂 @bisiimchi
😁 عازم جبهه بودم. یڪی از دوستانم برای اولین بار بود ڪه به جبهه مےآمد.😍😃 مادرش برای بدرقه ی او آمده بود. خیلے قربان صدقه اش مےرفت و دائم به دشمن ناله و نفرین مےڪرد. به او گفتم: « مادر شما دیگه برگردید فقط دعا ڪنید ما شهید بشیم. دعای مادر زود مستجاب مےشود.»😌 او در جواب گفت:« خدا نڪنه مادر، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونے!🙄 الهے ڪه صدام شهید بشه ڪه اینجور بچه های مردم رو به ڪشتن مےده!»😐😂😂 @bisiimchi
😁 یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقیها را در آورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقیها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقیها ‼️ چه می کرد؟ بار اول بلند شد و فریاد زد: 📣 " ماجد کیه ؟ " یکی از عراقیها که اسمش ماجد بود سرش را از ﭘس خاکریز آورد بالا و گفت: " منم" ترق 😇😝 ماجد کله ﭘا شد و قل خورد آمد ﭘای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد: 📣 " یاسر کجایی؟" و یاسر هم به دستبوسی مالک دوزخ شتافت! چند بار این کار را کردتا اینکه به رگ غیرت یکی از عراقیها به نام جاسم برخورد.😡 فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری ﭘیدا کرد و ﭘرید رو خاکریز و فریاد زد: 📣 " حسین اسم کیه؟ " و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سر خورد ﭘایین. 😒 یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد: 🗣 " کی با حسین کار داشت ؟؟" جاسم با خوشحالی هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت: من❗️ ترق 😇 جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید! 😜😉 @bisiimchi