#زندگینامه
✍️ آيت اللَّه سيدمحمود طالقاني در سال 1289 شمسي (1329ق) در طالقان ديده به جهان گشود. وي پس از فراگيري دروس مقدماتي در زادگاه خود، راهي قم گرديد و پس از شركت در درس خارج حضرات آيات: سيد محمد حجت كوه كمره اي و سيد محمدتقي خوانساري، از آيت اللَّه شيخ عبدالكريم حائري يزدي، اجازه اجتهاد گرفت.
✅ مبارزات ايشان از زمان ورود به حوزه علميه قم شروع شد. او با پيروي از امام خميني(ره) در سال 1342 وارد مبارزه با رژيم گرديد كه در اين راه چندين بار محكوم به زندان شد و در دوران زندان، مرارتهاي فراواني را تحمل كرد ولي در راه تحقق آرمان بلند خويش، لحظه اي تزلزل نشان نداد و همواره به عنوان الگوي مقاومت و پايداري مطرح بود. اين عالم مجاهد، پس از آزادي از زندان در سال 1357، نقش مهمي در برپايي راهپيمايي عظيم و پرشور تاسوعا و عاشوراي آن سال داشت.
✅ او پس از پيروزي انقلاب، به رياست شوراي انقلاب برگزيده شد و در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي، به نمايندگي مردم تهران انتخاب گرديد. اين مبارز نستوه، در اوايل مرداد 1358، از سوي امام خميني، به امامت جمعه مردم تهران منصوب شد و آخرين نماز جمعه ايشان در سالگرد كشتار خونين 17 شهريور، در بهشت زهرا برگزار گرديد.
✅ تفسير پرتوي از قرآن در 6 جلد، پرتوي از نهج البلاغه، آزادي و استبداد، درسي از قرآن و درس وحدت، از آن جمله آثار اوست. سرانجام اين عالم بزرگ و مبارز انقلابي در 19 شهريور 1358 در 69 سالگي دار فاني را وداع گفت و پس از تشييعي باشكوه در بهشت زهرا به خاك سپرده شد.
🇮🇷 کانال بیسیمچی
#زندگینامه
#مرضیه_حدیدچی
#طاهره_دباغ
مرضیه حدیدچی (دباغ)، بانویی بود که دورههای چریکی و نظامی را قبل انقلاب در لبنان دیده بود و بعد از فرمان امام(ره) برای تشکیل سپاه در حکمی به عنوان فرمانده سپاه همدان انتخاب شد و عنوان اولین فرمانده زن در سپاه را دریافت کرد.
در دوران قبل از انقلاب زنان زیادی به شکل مستقیم و غیرمستقیم در مسیر مبارزه با طاغوت و استکبار ایفای نقش کردند و قطعا پرداختن به این نقش و معرفی این بانوان مبارز در همه عرصهها یکی از کارهای مهمی است که باید صورت بگیرد.
یکی از آن زنان همدانی که نامش برای همه ما آشناست خانم مرضیه حدیدچی معروف به خانم دباغ بوده که با وجود همسر و هشت فرزند آگاهانه و معتقدانه پای به میدان مبارزه با ظلم گذاشت و همیشه یار و یاور ولی فقیه خود بود و در راه مبارزه خود بسیار شکنجه دید اما همه این تلخیها و سختیها را با جان خرید و صبوری کرد زیرا اعتقاداتش برایش از هر چیز دیگری اهمیت داشت.
او زنی مقاوم و سرسخت بود که بسیاری از دورههای چریکی و نظامی را در قبل از انقلاب در لبنان دیده بود و کاملا نسبت به گروههای منافقین و ضد انقلاب و چپی اطلاعات داشت.
امروز به مناسبت روز تشکیل سپاه به نقش خانم دباغ به عنوان اولین فرمانده زن در سپاه میپردازیم که چگونه این مسئولیت را قبول کردند و در مدت مسولیت خود چه اقداماتی را انجام دادند؟
در روزهای آغازین حکومت اسلامی نه تنها ارتش از نیروهای خائن و ضد انقلاب تصفیه نشده بود بلکه برخی گروهها هم به تقابل با اندیشه اسلامی انقلاب برخاسته بودند از این رو هر لحظه امکان و احتمال بروز خطر و شعلهور شدن توطئهای میرفت. برای این کار لازم بود تشکیلاتی به وجود آید تا از انقلاب و دستاوردهای آن حفاظت و صیانت کند. بدین روی فلسفه تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شکل گرفت و برای راهاندازی آن جلسات زیادی برگزار شد.
خانم دباغ به علت گذراندن دورههای آموزشی مختلف نظامی و رزمی که در خارج از ایران دیده بود و دوستان انقلابی بر این سابقه واقف بودند و از وی برای حضور در برخی از این جلسات دعوت میکردند آن هم جلساتی سنگین با مباحثی پیچیده. سرانجام پس از ساعتها جلسه و مذاکره در دوم اردیبهشت سال ۵۸ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل و اساسنامه مختصری برای آن نوشته شد.
در این برهه زمانی سپاه با اینکه سازمانی نوپا و متشکل از جوانان انقلابی بود، فعالیتهای خوبی در دفاع از انقلاب و مقابله با ناامنیها از خود نشان میدهد، از جمله مقابله با قائلههای تجزیهطلبانه و ضد انقلاب در خوزستان و کردستان و مقابله با عوامل نفوذی در دستگاهها و نهادهای انقلابی و کشور. اقدامات سپاه تا حدی چشمگیر بود که حضرت امام در ۲۹ مرداد سال ۵۸ زمانی که عدهای از اعضای شورای فرماندهی سپاه برای ارائه گزارش به حضرت امام به شهر قم میروند، امام خمینی در تجلیل از اقدامات پاسداران میفرمایند:«من از سپاه راضی هستم و به هیچ وجه نظرم از شما برنمیگردد. اگر سپاه نبود، کشور هم نبود. من سپاه پاسداران را بسیار عزیز و گرامی میدارم. چشم من به شماست. شما هیچ سابقهای جز سابقه اسلامی ندارید. سلام مرا به همه برسانید. من از همه شما متشکرم. من به همه دعا میکنم.»
خانم دباغ در خاطرات خود بیان میکند: « پس از مدتی طی حکمی به من مأموریت داده شد همراه و هماهنگی آقای لاهوتی نماینده امام در سپاه، مرحوم سماوات و محمدزاده برای تشکیل سپاه غرب کشور اقدام کنیم.
پس از دریافت حکم ما چهار نفر به کرمانشاه رفتیم و باید با لحاظ کردن اوضاع و شرایط سیاسی آن جا پنج نفر را برای شورای سپاه انتخاب میکردیم. برای این کار تحقیقاتی پنهانی از منابع مختلف بهره میگرفتیم. بعد از انتخاب باید در مرحله بعد به بحث و گفتوگوی عقیدتی و ایدئولوژی مینشستند و پس از تأیید هر چهار نفر ما به عنوان عضو شورای مرکزی سپاه منطقه مربوط معرفی میشدند».
بعد از استقرار سپاه در پاوه و ایلام باید برای همدان اقدام میشد آن هم حسابشدهتر زیرا سپاه همدان تقریبا مرکزیت سپاه غرب کشور بود و سپاه شهرهای کردستان، کرمانشاه و ایلام زیر نظر این سپاه بودند.
خانم دباغ درخصوص تشکیل سپاه همدان بیان میکند: « آیتالله مدنی به من گفت که فعلا خود شما مسؤلیت سپاه همدان را به عهده بگیر، تا بعد ببینیم چه میشود و آقای منصوری به عنوان فرمانده کل سپاه نیز موافقت کرد و من مسؤولیتی سنگین را به عهده گرفتم.»
#ادامه👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای بیسیمچی
#زندگینامه
#شهیده_ناهید_فاتحی
#ناهید_فاتحی در چهارمین روز از تیرماه سال ۱۳۴۴ در شهر سنندج در میان خانواده ای مومن و اهل تسنن به دنیا آمد.
پدرش محمد از نیروهای ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب زنی شیعه، زحمت کش و خانه دار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت بزرگ می کرد.
او کودکی مهربان، مسئولیت پذیر و شجاع بود که در دامن پرمعرفت وعفت مادر با بزرگ شدن جسم، روح معنوی خود را پرورش میداد.
عشق به عبادت در سنین کم از ویژگی های منحصر به فرد ناهید بود. آنقدر در محراب عبادت با خدا لذت می برد که به پدرش گفت:
«اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم و گریه کنم، چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز و گریه می کنم، نه خستگی نه سردرد و نه ناراحتی جسمی احساس می کنم، بلکه تازه سبک تر و آرام ترمی شوم.»
👈 راهی به سوی آسمانی شدن
اوایل زمستان سال ۱۳۶۰ بود که ناهید به شدت بیمار شد و برای معاینه به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد ... چند ساعتی از رفتن ناهید گذشته بود اما از بازگشتش ... مادر در خانه نگران و چشم انتظار، چشم به در دوخته بود تا کی دختر نوجوانش برمیگردد.
به قولی خبری از ناهید نبود! انگار که اصلا به درمانگاه نرفته بود! آن وقتها پدر ناهید در جبهه میجنگید و مادرشیرزنی که مسئولیت سرپرستی خانواده رابرعهده داشت، به تنهایی همه جا دنبال دخترش میگشت.
تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را آن روز دیده بودند شنید که: چهارنفر، ناهید را دوره کرده به زور سوار مینی بوس کرده و برده اند!
کجا؟ هیچ کس نمی داند!
چرا کسی معترض ربایندگان نشده بود؟ آیا ناهید کار اشتباهی کرده بود که باید دستگیر می شد؟ آن هم توسط گروهی ناشناس ...
شواهد نشان می داد که این دختر نوجوان با دسیسه گروهی ضدانقلاب به جرم همکاری با سپاه و حمایت از آرمانهای انقلاب اسلامی و ولایت پذیری امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) ربوده شده است.
بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار میگرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند:
«اگر باز هم با سپاه و پیش مرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچههایتان را هم میکشیم.
🔹 زخم ستاره
چند ماهی بعد خبری در شهر پیچید که دختری را در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» می چرخاندند. این خبر در مدت کوتاهی همه جا پخش شد و نگرانی های مادر را به یقین تبدیل کرد. او خود ناهید بود. این ویژگی که برای کومله و ضدانقلاب اتهام بود برای ناهید افتخار محسوب می شد.
اما بصرت، ایمان، شجاعت و انگیزه های معنوی توأمان با شناخت اهداف انقلاب اسلامی این دختر نوجوان دلیر، شیربچه کردستان را بر آن داشت که جان فدای آرمان کرده و هرگز علیه امام و رهبر خود زبان باز نکند.
او سنگینی و درد ناشی از برخورد سنگ با پیکرش را بیشتر تحمل می کرد تا سنگینی حرفی نادرست و قبول کژگوییهای قومی نادان سفاک صفت درباره امام و آرمانش را.
ناهید تلخی شکسته شدن حریم های احترام به زنان را به کام جان خرید و هرگز دست از آرمانها و اعتقاداتش برنداشت تا سایرین بتوانند شیرینی زندگی در زیر سایه سار پرچم قدرتمند اسلام را تجربه کنند.
یازده ماه از ربوده شدن او میگذشت که پیکر مجروح و کبودش را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخهای اطراف روستای هشمیز پیدا کردند.
وقتی پیکر مجروح و بی جان او را به شهر سنندج انتقال دادند، مادرش بسیار بیتابی می کرد. سیده خانم که خودش زنی قوی و سرپرست خانواده بود، چندین بار از هوش رفت.
پیکر صدمه دیده و آغشته به خون ناهید، اگرچه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فداکردن در راه انقلاب اسلامی نداشت، اما کتابی مصور از ددمنشی ضدانقلاب بود. او همواره حلقومی برای هزاران فریاد مظلومیت و ایستادگی است.
زنان با دیدن آثار شکنجههای وحشیانه بر بدن ناهید، سر شکسته و تراشیدهاش؛ به ماهیت اصلی ضدانقلاب بیش از پیش پی بردند و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان همت گماشتند.
🇮🇷 کانال بیسیمچی
🔸۲۰ دی ماه (۱۲۳۰)، #سالروز_شهادت #میرزا_محمدتقی_فراهانی ، ملقب به « #امیرکبیر ، توسط ناصرالدین شاه قاجار و به تحریک انگلیس خبیث است، روحش شاد و یادش گرامی باد. 🥀
#زندگینامه
✍ میرزا محمد تقیخان فراهانی (۱۲۲۲-۱۲۶۸ق.) مشهور به امیرکبیر، صدراعظم ایران در دوره ناصرالدین شاه قاجار بود. وی در دوره صدارت خود، اصلاحاتی را در زمینههای آموزشی، اجتماعی و سیاسی ایران آغاز کرد. این اصلاحات اندکی بعد از رسیدن به مقام صدارات آغاز گردید و تا پایان صدارتش دنبال شد.
✅ از جمله اقدامات امیرکبیر؛ تاسیس دارُالفُنون، انتشار روزنامهٔ وقایع اتفاقیه، رسیدگی به وضع مالیه، سر و سامان دادن به ارتش، حذف القاب و عناوین، اصلاحات مذهبی وسرکوب شورش بابیها بود.
✅ امیرکبیر در زمینه سیاست خارجی، سیاست معروف به «سیاست موازنهٔ منفی» را در پیش گرفت؛ که بر اساس آن میگفت: نه به روس امتیاز میدهیم، نه به انگلیس و نه به هیج قدرت خارجی دیگر (در مقابل، نظریه موازنهٔ مثبت، که قائل به دادن امتیاز به هر دو طرف بود)
✅ او با دسیسه اطرافیان شاه از مقام خود برکنار و به کاشان تبعید شد و در سال1268 ق، در حمام فین به دستور ناصرالدین شاه به قتل رسید. قبر وی در حرم امام حسین(ع) است.
📗تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص۱۲۲.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای بیسیمچی