eitaa logo
🪖بیسیمچی🪖
1.3هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
8.5هزار ویدیو
39 فایل
بیسیمچی سربازان جبهه سایبری پایگاه معراج https://eitaa.com/bisimchi00 با دعوت دوستان خود به بیسیمچی مطالب سیاسی روز را در اختیارشان قرار میدهید دراین یارگیری سیاسی -شهدایی سهیم باشیم اجرتون با شهدا ارتباط با خادم کانال: @Be_donbal_aseman0315
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥عریانی تو برای پول و لذت من❗️ 🔻بررسی واکنش رسانه‌های معاند به سخنرانی علمی و دقیق امام خامنه‌ای در به وضوح از انفعال و سردرگمی امثال ایران‌اینترنشنال حکایت می کند. 🔻 امام خامنه‌ای با دست گذاشتن روی واقعیت جنایات سودجویانه و مردسالارانه غرب علیه زنان که معمولا تلاش می شود زیر رنگ و لعاب مصنوعی پنهان بماند، وحشت زیادی را به گیرندگان این پیام در غرب ایجاد کردند. 🔻همچنین رهبر انقلاب تلویحا را نسبت به بانیان غربی عریانی و انهدام خانواده و سرکرده‌های داخلی آنها و مروجان سازمان یافته فحشا اعلام کردند که می تواند هشداری سنگین به آنها تلقی شود. 🔻در گام بعدی ایشان ضرورت رعایت حجاب به عنوان واجب شرعی و همچنین اهمیت رفع کاستی و ضعف افراد را به عنوان تبیین نمودند. 🔻رهبر عزیز انقلاب، دستیابی به هدف فوق را از مسیر دلسوزی پدرانه و توام با صادقانه و انگیزه بخشی مثبت همراه حفظ حداکثری مردم در دایره اسلام و انقلاب تعیین کردند. 🔸پ.ن: خلاصه اینکه؛ غرب یک روز با مزدوری رضاخان در ۱۳۱۴ کشیدن چادر از سر زن مسلمان و «بی‌حجابی اجباری» را آغاز کرد؛ و امروز همان غرب وحشی و خشن با ماسک دروغین آزادی و حقوق زن، می خواهد به روش «اجبار ناخودآگاه» را از زنان بگیرد؛ تا زن هرچه بیشتر به ابزاری برای کامجویی اصحاب ثروت و قدرت جهانی و وسیله‌ای برای فزونی درآمدهای کثیف اقتصاد سرمایه‌داری مبدل گردد. ✍حمیدرضا ابراهیمی
🪖بیسیمچی🪖
شهادتت مبارک سردار بی سر❤️
یکم از عشق بخونید . .🌿 زنگ زده بود که نمی تواند بیاید دنبالم. باید منطقه می ماند. خیلی دلم تنگ شده بود برای محمد ابراهیم. آن قدر اصرار کردم تا قبول کرد خودم بروم. من هم بلیت گرفتم و با اتوبوس رفتم اسلام آباد. کف آشپزخانه تمیز شده بود. همه‌ی میوه های فصل توی یخچال بود؛ توی ظرف های ملامین چیده بودشان. کباب هم آماده بود روی اجاق، بالای یخچال یک عکس از خودش گذاشته بود با یک نامه . همت وقتی می آمد خانه، من دیگر حق نداشتم کار کنم. بچه را عوض می کرد، شیر براش درست میکرد سفره را می انداخت و جمع می کرد. پا به پای من می نشست لباسها را می شست، پهن میکرد، خشک می کرد و جمع می کرد. آن‌قدر به پای زندگی می‌ریخت که همیشه بهش می‌گفتم «درسته کم می‌آی خونه، ولی من تا محبت‌های تو رو جمع کنم، برای یک ماه دیگه وقت دارم.» نگاهم می‌کرد و می‌گفت «تو بیش‌تر از اینا به گردن من حق داری.» یک بار هم گفت «من زودتر از جنگ تموم می‌شم. وگرنه بعد از جنگ به تو نشون می‌دادم تموم این روزها رو چه‌طور جبران می‌کنم.»